مجید خاکپور | شهرآرا


گفته‌ها و نوشته‌های پراکنده درباره فردوسی و شاهنامه بسیار است، در این یا آن کتاب یا مقاله یا پژوهش، اینجا و آنجا، پربار یا کم ثمر، نو و بدیع یا کهنه و تکراری. آثار در این زمینه آن قدر هست که عطش شاهنامه و فردوسی شناسی را در خواهانش سیراب کند. اما حُسن کتابی مانند «سخن‌های دانندگان» در این است که پاسخ شاخص ترین شاهنامه شناسان و شاهنامه پژوهان زنده ایران و جهان به برخی از مهم ترین پرسش‌ها -که تعدادی از آن‌ها چالش برانگیز و محل اختلاف نظر بوده‌اند- را یکجا در خود دارد.

سخن های دانندگان حامد مهراد شاهنامه شناسان

این کتاب که به خواستاری و اشراف دکتر محمدجعفر یاحقی و به کوشش دکتر حامد مهراد به سرانجام رسیده و نشر نگاه معاصر آن را منتشر کرده، حاصل پاسخ‌های 32تن از شاهنامه شناسان به 28پرسش است. البته دست گفت وگوشوندگان در پاسخ دادن به همه یا تعدادی از سؤالات باز بوده است و برخی به تمام و برخی به تعدادی از پرسش‌ها پاسخ داده‌اند:

ایده کتاب چطور به ذهن شما رسید و در این سعی به دنبال چه هدف یا اهدافی بودید؟
ایده اصلی این کتاب پیشنهاد استادم دکتر محمدجعفر یاحقی بود که سپاسگزار ایشان هستم که به من اعتماد و این کار را به من واگذار کردند. بیش از ربع قرن است که دکتر یاحقی بزرگداشت‌های فردوسی را برگزار می‌کنند و در این سال‌ها استادان برجسته و بلندنامی، شاهنامه شناسانی از ایران و خارج از ایران به مشهد رفت وآمد داشتند، به این همایش‌ها می‌آمدند، سخنرانی می‌کردند و می‌رفتند. مجموعه مقالات بعضی از این همایش‌ها چاپ می‌شد و بعضی هم در حد سخنرانی‌های همان همایش باقی می‌ماند و احتمالا فراموش می‌شد. باید چاره‌ای می‌اندیشیدیم که از این ظرفیت استفاده کنیم، باید فایده این همایش‌ها را به سطح بالاتری ارتقا می‌دادیم.

بنابراین، پیشنهاد شد که از حضور این استادان به طور متمرکز استفاده کنیم و نظرات پراکنده شاهنامه شناسی (منظورم از نظرات پراکنده آن نقطه‌هایی در شاهنامه شناسی و شاهنامه پژوهی است که در آن بزرگان شاهنامه شناس اتفاق نظر ندارند و دیدگاه‌های مختلفی دارند)، را یکجا جمع کنیم. آنچه عرض کردم که اتفاق نظر وجود ندارد مثلا درباره مسائلی مانند پهلوی دانی فردوسی است. اگر نظرات و مقالات شاهنامه شناسان را مرور کنیم، می‌بینیم کسانی اعتقاد دارند که فردوسی زبان پهلوی می‌دانسته و عده‌ای بر این باورند که نمی‌دانسته و عده‌ای معتقدند بلد بوده بخواند، ولی نمی‌توانسته بنویسد و از این دست نظرات پراکنده. یا درباره مذهب فردوسی این اختلاف نظرها بیشتر است که فردوسی چه دین و مذهبی داشته است و هنوز هم این اظهارنظرها ادامه دارد.

البته پیش از این و در سال 1386 آقای وحید رویانی چنین کاری را انجام داده بودند و حاصلش شده بود کتاب «روزنه‌ای بر شاهنامه» که این کتاب گفت وگوهایی است درباره شاهنامه با مهمانان همایش همان سال. اما فرق «سخن‌های دانندگان» با آن اثر این است که ما تصمیم گرفتیم کاری انجام دهیم که صرفا محدود به همایش نباشد و چاره‌ای بیندیشیم برای چالش‌های شاهنامه شناسی که پیش روی همه محققان قرار دارد. بنابراین، از همایش سال 1398 این کار را آغاز کردیم تا مهمانان همایش -کسانی که حضوری می‌آیند-مخاطب این پرسش‌ها قرار بگیرند. اما ماجرا طور دیگری رقم خورد و در اوج کار بود که همه گیری ویروس کرونا دامن گیر ایران و جهان شد. از آنجایی که ما کار را آغاز کرده و نمی‌توانستیم متوقف کنیم، نقشه راه را عوض کردیم و تصمیم گرفتیم -با توجه به اینکه همایش از سال 99 دیگر حضوری برگزار نشد و به صورت مجازی برگزار شد- از ظرفیت شبکه‌های پیام رسان و اینترنت و فضای مجازی استفاده کنیم که اتفاقا بهتر هم شد و توانستیم از این راه با استادان سراسر جهان ارتباط برقرار کنیم و طیف بسیار گسترده تری شامل استادان مصاحبه شونده «سخن‌های دانندگان» شدند. بنابراین هدف اصلی این کتاب و مهم ترین کاربرد و بیشترین فایده آن این شد که نظرات پراکنده درباره موضوع‌های مهم شاهنامه، یکجا و در یک کتاب جمع شود. پیش از این ما می‌دانستیم که درباره مثلا مذهب فردوسی چه استادی در کدام کتاب یا مقاله نظری داده و نظرش چیست. اما کسی که می‌خواهد پژوهش کند خیلی برایش مهم است که این‌ها یکجا جمع باشد و هنگامی که نظر حدود سی شاهنامه شناس برجسته درباره این موضوع یکجا جمع شود هم کار پژوهش راحت تر می‌شود و هم نتیجه گیری و مقایسه خیلی سهل تر خواهد شد.

شیوه و دلایل گزینش استادان و صاحب نظرانی که سراغ آن‌ها رفته اید چه بوده است؟ چه چیزی آن‌ها را متمایز می‌کرد؟
وقتی قرار شد مسائل مهم شاهنامه شناسی و این چالش‌ها و آسیب‌ها را کنار هم قرار دهیم پس باید برجسته ترین شاهنامه شناسان ایران و جهان به این پرسش‌ها پاسخ بدهند. گستره مصاحبه شوندگان از همین جا معلوم می‌شود. حالا این پرسش پیش می‌آید که برجسته از نظر ما یعنی چه کسی؟ مرز بین استاد بزرگ و غیر بزرگ را مگر می‌شود تعیین کرد؟ یک سری از استادان که مشخص هستند و نامشان آن قدر بلند هست که همگان بدون تردید متفق القول باشند که ایشان شاهنامه شناسی برجسته‌اند. مثلا مگر می‌شود دکتر جلال خالقی مطلق، دکتر ابوالفضل خطیبی، دکتر محمود امیدسالار، دکتر میرجلال الدین کزازی، دکتر محمدجعفر یاحقی و بسیاری نام‌های دیگر را جزو شاهنامه شناسان نیاورد و نسبت به آن‌ها تردید کرد.

این استادان لایه اول مصاحبه شوندگان بودند. برای اینکه بهتر به هدف کار برسیم و نتیجه دقیق تری بگیریم، در ادامه راه تصمیم دیگری گرفتیم. تصمیم گرفتیم که علاوه بر این استادان نمایندگانی از دانشگاه‌های مختلف ایران هم داشته باشیم. به ویژه دانشگاه‌هایی که در مقطع دکتری در گرایش ادبیات حماسی کرسی دارند و واحد تدریس می‌کنند. مثلا دانشگاه تهران، دانشگاه فردوسی، از لرستان و جنوب و شمال و شرق کشور. علاوه بر این‌ها سراغ استادانی رفتیم که در خارج از ایران سکونت دارند. معیار دیگری که برای این انتخاب‌ها داشتیم، کسانی بودند که شاهنامه شناس و پژوهشگر هستند اما لزوما استاد دانشگاه نیستند. و گروه دیگر گروه جوانان شاهنامه شناس و شاهنامه پژوه بود. پژوهش‌ها و مقاله‌های بسیار خوبی از جوانانی که به تازگی از دانشگاه دانش آموخته شده‌اند در پایگاه‌های مقالات در دسترس هست، ولی آن‌ها لزوما عضو هیئت علمی و منصوب به دانشگاه خاصی نیستند. بنابراین، ما با این سه لایه سعی کردیم که خیلی دقیق تر به هدف برسیم. اما پس از انتخاب افراد مصاحبه شونده چالش مهم طرح پرسش‌ها بود. باید پرسش‌هایی را مطرح می‌کردیم که به چالش‌های شاهنامه شناسی مربوط باشد و همچنین سطحی نباشد که با یک جست وجوی اینترنتی به پاسخشان رسید. سخت ترین کار و شاید قسمتی از کار که زمان زیادی برد؛ طرح پرسش‌ها بود. بسیاری از پرسش‌ها را خودم طراحی کرده بودم، اما برای بسیاری از پرسش‌ها با بسیاری از استادان و دوستان صاحب نظر مشورت کردم تا پرسش‌های بی راهی مطرح نشود و وقت استادان را تلف نکرده باشیم. از اینجا از همه کسانی که کمک کردند به طرح پرسش‌ها سپاسگزاری می‌کنم.

می شود درباره بسیاری از پرسش‌هایی که مطرح شده بحث کرد، اما دو پرسش به نظرم عمومی تر و در عین حال جالب تر آمد. یکی سؤال 6 و ماجرای روی آوردن ایرانیان به ضحاک با اینکه می‌دانستند او چگونه موجود و شخصیتی و دارای چه ویژگی‌هایی شیطانی‌ای است. اگر بخواهید به طور خلاصه نتیجه‌ای که خودتان از پاسخ‌های دریافتی گرفته اید بیان کنید، علت روی آوردن ایرانیان به ضحاک چه بود؟
اتفاقا ماجرای ورود ضحاک به ایران یکی از پرسش‌های مورد علاقه خودم هم بود. پیش از پاسخ به این پرسش باید این نکته را اضافه کنم که یکی دیگر از اهداف کتاب و همچنین لایه دیگری از اشخاصی که به سراغشان رفتیم، استادانی با تخصص‌های مختلف بود. مثلا شاهنامه شناسان و شاهنامه پژوهانی که تاریخ دان، زبان شناس، جامعه شناس یا روان شناس هستند. تخصص‌های مختلف در پاسخ‌ها تأثیر داشت، از جمله در همین پرسش. کسانی که به این پرسش پاسخ دادند از دیدگاه تخصص خودشان نگاه کردند. مثلا پاسخ استاد اسطوره شناس با پاسخ استاد زبان شناس متفاوت بود و پاسخ همه این‌ها با کسی که از دیدگاه روان شناسی و تأویل نگاه می‌کرد، متفاوت بود و همین پاسخ‌ها را بسیار جذاب تر کرده است. چیزی که به دل خودم می‌نشیند و آن تأویل را دوست داشتم، پاسخی است که ما را توجه می‌دهد به نمادینگی و رمزگونگی داستان‌های شاهنامه. فردوسی برای ما فقط داستان تعریف نمی‌کند. شاید در نگاه اول این چنین به نظر بیاید که این افسانه‌ای است که کسی از روی دوشش مارهایی سر بر بیاورند و برای آرام کردن آن‌ها باید مغز جوان‌ها خورده شود. اما به قول فردوسی:
«تو این را دروغ و فسانه مدان / به یکسان رَوِشن زمانه مدان
ازو هر چه‌اندرخورد با خرد / دگر بر ره رمز معنی برد»

رمز این داستان احتمالا در آنجایی است که وقتی جمشید دچار غرور می‌شود، مردم می‌رانندش. طرد شدن پادشاه آرمانی ما به محض اینکه دچار غرور و فساد می‌شود، اولین نکته است. نکته دیگر این است که ظاهرا فلسفه سیاسی جامعه ایرانی این طور بوده که پادشاه ظالم داشتن را بهتر از پادشاه نداشتن و هرج و مرج می‌دانسته‌اند. برای همین ضحاک را که به قول فردوسی «پر از هول اژدها پیکری» بود به سلطنت ایران می‌نشانندش. اما رمز داستان ضحاک این است که خوراک مارهای ضحاک هر موجودی نیست؛ انسان است. آن هم نه هر انسانی، فقط باید جوان باشد و از بدن جوان هم فقط مغز او را می‌خورد. جوان نماینده نیروی محرکه جامعه و مغز نماینده نیروی متفکر جامعه است و این حتما رمز و نمادی در این داستان بوده است.

در پرسش نخست درباره «حکیم» بودن فردوسی پرسیده اید. نتیجه چه بود؟ به چه تعریف و حد و مرزی از این صفت و عنوان رسیدید؟ آیا می‌توانیم فردوسی را «حکیم» بدانیم و چرا؟
کافی است به آسمان پرستاره فرهنگمان نگاه کنیم تا ببینیم چند حکیم در آن می‌شناسیم. مثلا وقتی داریم ستاره‌های فرهنگمان را می‌شماریم برمی خوریم به حافظ که با همه حافظ بودنش حکیم نیست و به سعدی برمی خوریم که با همه سعدی بودن و پادشاه مُلک سخن بودنش حکیم نیست. چند حکیم می‌توانیم نام ببریم؟ حکیم ابوالقاسم فردوسی، حکیم نظامی گنجوی، حکیم عمر خیام نیشابوری، حکیم سنایی غزنوی و کسانی که مردم کمتر با آن‌ها آشنا هستند مانند حکیم ایرانشان ابن ابی الخیر و دیگرانی. از برآیند پاسخ‌ها این طور به نظر می‌رسد که حکیم کسی بوده که جامع علوم زمان خودش بوده است. یعنی در زمان خودش تسلط داشته بر دانش‌های عصر خودش و وقتی داریم از حکیم فردوسی صحبت می‌کنیم -با توجه به اینکه تقریبا چیزی از زندگی خصوصی فردوسی نمی‌دانیم، از اینکه به تعبیر امروز چه تحصیلاتی داشته، چه سفرهایی کرده است، چه می‌دانسته و چه نمی‌دانسته- از روی پیشوند حکیم می‌توانیم به این نتیجه برسیم که فردوسی به دانش‌های زمان خودش مسلط بوده است و شاهد و گواه آن خود کتاب شاهنامه است. مگر می‌شود کسی شاهنامه را به نظم در بیاورد، اما جامع علوم اطراف خودش نباشد؟

حامد مهراد

همان طور که خودتان در پیشگفتار کتاب اشاره کرده اید، ممکن است پرسش‌هایی از قلم افتاده یا جایشان خالی باشد. پرسش آخرتان از گفت وگو شوندگان نیز همین است که پرسش مدنظرشان را اضافه کنند. علاوه بر این‌ها همواره باید منتظر ظهور نسل جدید شاهنامه شناسان، یافته‌ها و طرح دیدگاه‌های تازه و نو به نویی درباره این اثر سترگ باشیم. کتاب‌هایی از این دست می‌توانند ادامه دار باشند و هر چند سال یک بار با طرح پرسش‌های تازه و اضافه شدن استادان به روز شود. آیا برنامه‌ای برای ادامه دادن آن دارید؟ فکر می‌کنید هر چند سال یک بار باید به روز شود؟
پرسش خوبی است. به ویژه اینکه دانش ما هر سال و بسا هر لحظه در حال تغییر است. برخی دانسته‌ها اعتبار خودشان را از دست می‌دهند و برخی نکته‌های جدیدتر و نوتر مطرح می‌شوند و به چشم می‌آیند و گسترش پیدا می‌کنند. ما از آغاز پژوهش‌های شاهنامه شناسی تا امروز از کلیات داریم به سمت جزئیات می‌رویم. مثلا اگر مقالات سال‌های نخست را نگاه کنید، از اهمیت خرد یا ایران در شاهنامه که پرسش‌هایی کلان و کلی هستند، رسیده ایم به تلفظ یک واژه در شاهنامه که مثلا با فتحه یا کسره باید تلفظ شود. به بررسی یک حرف در شاهنامه رسیده ایم.

بنابراین، اول اینکه موضوع‌ها به روز می‌شود و دوم؛ دقیق تر و جدیدتر می‌شود. اما اگر بخواهم پاسخ شما را واضح تر بدهم، بله، از همان آغاز که در دل داشتیم که این کتاب را تهیه کنیم، به ادامه آن هم فکر می‌کردیم. از جمله اینکه ما تصمیم داشتیم این کتاب به عنوان «سخن‌های دانندگان» جلد اول از مجموعه‌ای باشد که بعدها هر کدامش به یک موضوع از ادب حماسی ما می‌پردازد. مثلا اگر «سخن‌های دانندگان» را فردوسی نامه نام دهیم که همه پرسش‌ها درباره فردوسی، شاهنامه و ادب حماسی است. جلد بعدی همه پرسش‌ها متمرکز بر رستم خواهد بود و رستم نامه نام خواهد گرفت و جلد بعدی احتمالا درباره اسفندیار خواهد بود و اسفندیارنامه نام خواهد گرفت. این شخصیت‌ها را از این جهت مثال آوردم که درباره آن‌ها در شاهنامه و متون پیش از اسلام و در متن‌های پهلوی یا اوستایی اختلاف‌هایی وجود دارد و محل و دلیل این اختلاف‌ها باید کاویده بشود که شده است و مثل این کتاب باید کنار هم قرار بگیرد که نتیجه واحدی بدهد و بشود از آن بهره علمی گرفت.

اتفاقا ادامه «سخن‌های دانندگان» کتاب دیگری است به نام «بیست وپنج سال» که در همایش بزرگداشت فردوسی سال گذشته رونمایی هم شده و توزیعش به زودی آغاز خواهد شد. «بیست و پنج سال» هم به طور متمرکز به یکی از چالش‌های حوزه ادب حماسی پرداخته است که اتفاقا یکی از پرسش‌های «سخن‌های دانندگان» هم بود. پرسشی که به نحوه برگزاری و آسیب شناسی همایش‌های بزرگداشت فردوسی می‌پرداخت و هر استادی نظر خودش را داده بود. کتاب «بیست و پنج سال» به طور اختصاصی به بیست و پنج سال برگزاری همایش‌های بزرگداشت فردوسی پرداخته است. از هر نظر و زاویه و دیدگاه این همایش‌ها کاویده شده و نتایج جالبی به دست آمده است.

چه شخص یا اشخاصی بودند که دوست داشتید با آن‌ها گفت‌وگو کنید و ممکن نشد؟
همان طور که عرض کردم، آشفتگی جهان به خاطر همه گیری کرونا کمی ما را محدود کرده بود. گرچه این مصاحبه‌ها به صورت مجازی و از طریق ایمیل با استادان خارجی و داخلی پیگیری می‌شد، اما ذهن و ضمیر ما آن زمان آن چنان آشفته بود که حق داشتند نتوانند به موقع پاسخ‌ها را بفرستند. مخصوصا که ما می‌دانستیم تعداد پرسش‌ها زیاد است و پاسخ‌های آن مفصل و از این جهت سپاسگزار کسانی که پاسخ دادند هستیم. اما در این بین مثلا جای پاسخ‌های دکتر آرش اکبری مفاخر خالی است. کاش ایشان هم فرصت داشتند و پاسخ می‌دادند. همچنین یادشان جاویدان، استاد محمدعلی اسلامی ندوشن که نتوانستیم با ایشان گفت وگو کنیم. البته که می‌دانستیم وضعیت سلامت مطلوبی ندارند و به استراحت نیاز دارند. پس از انتشار «سخن‌های دانندگان» بود که ایشان را از دست دادیم و حسرت این مصاحبه در دل من باقی ماند. نام استاد سعید حمیدیان و مهندس مصطفی جیحونی را هم باید اضافه کنم. کسانی که حداقل با چاپ شاهنامه نامشان ماندگار است. من طبق وظیفه برای همه شاهنامه شناسان و شاهنامه پژوهانی که می‌شناختم و در دسترسم بودند این فراخوان و خواهش را ارسال کرده بودم. کاش جای این چند نفر هم در «سخن‌های دانندگان» خالی نبود.

اگر امکانش بود که این پرسش‌ها را از شاهنامه شناسانی که از دنیا رفته‌اند بپرسید، سراغ چه کسانی می‌رفتید؟
قطعا دکتر محمدعلی اسلامی ندوشن که اشاره کردم. همچنین دوست داشتم استاد محمدامین ریاحی در قید حیات بودند و می‌توانستیم پاسخ هایشان را داشته باشیم. زیرا ایشان حق زیادی دارند بر پژوهش‌های شاهنامه شناسی و همان طور که از نام کتابشان «سرچشمه‌های فردوسی شناسی» پیداست، بسیاری از سرچشمه‌ها را کاویدند. به فهرست «سخن‌های دانندگان» که نگاه کنیم متوجه می‌شویم که فرصت‌ها چطور از دست می‌روند. استادان ابوالفضل خطیبی، حسن ذوالفقاری، محمدرضا راشد محصل، علی کرامتی مقدم که با آن‌ها گفت وگو کردیم دیگر در بین ما نیستند و این دریغی برای ماست و امیدوارم دیگر استادان سرشان سلامت و تنشان درست باشد.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...