اصغر نوری مترجم و کارگردان تئاتر، از ترجمه نمایشنامه «مثل خاری در انگشت» نوشته فرانسواز ساگان خبر داد.

نوری به ایبنا، گفت: نمایشنامه «مثل خاری در انگشت» داستان زنی است که در جوانی بازیگر معمولی تئاتر بوده. او بسیار به تئاتر علاقه‌مند است ولی براساس تصادف نمی‌تواند به فعالیت خود ادامه دهد.


به گفته وی، فرانسواز ساگان در رمان‌ها و نمایشنامه‌هایش، ناکامی و محرومیت نسل خود را وصف می‌کند، محرومیتی که گاه ناشی از اشتباهات یا امیدهای واهی است.

نوری افزود: این نمایشنامه از سوی انتشارات نیلا روانه کتابفروشی‌ها می‌شود. نمایشنامه‌ «مثل خاری در انگشت» به کارگردانی حنانه قشنگی در هفتمین جشنواره‌ تئاتر بانوان به روی صحنه رفته است.

وی ادامه داد: نمایشنامه «والس تصادفی» نوشته ویکتور هائیم را نیز در دست ترجمه دارم. این اثر دو شخصیت دارد و به تصادف یک فرشته با یک زن می‌پردازد. نمایشنامه براساس کارهایی که زن در دنیا انجام داده تنظیم شده است.

به گفته وی، این نمایشنامه از آثار معروف هائیم به شمار می‌آید و چند بار به روی صحنه رفته است. درباره این اثر مقالات زیادی منتشر شده، تصمیم دارم این مطالب را به همراه مصاحبه‌ای که با هائیم خواهم داشت به چاپ برسانم.

فرانسواز ساگان با نام اصلی فرانسواز کوارِز، 21 ژوئن 1935 در شهر کاژارک به دنیا آمد. او اولین رمان خود را در نوزده سالگی نوشت. «سلام بر غم»؛ عنوان این رمان از یکی از اشعار «پل الوار» وام گرفته شده بود و فرانسواز با چاپ این کتاب بود که لقب ساگان را برای خود برگزید. وی، 24 سپتامبر 2004 در پاریس درگذشت.

او «آدم‌های کوچک کوچه»ــ عروسک‌ها، سیاه‌ها، تیپ‌های عامیانه ــ را از سطح سرگرمی بیرون کشید و در قامت شخصیت‌هایی تراژیک نشاند. همان‌گونه که جلال آل‌احمد اشاره کرد، این عروسک‌ها دیگر صرفاً ابزار خنده نبودند؛ آنها حامل شکست، بی‌جایی و ناکامی انسان معاصر شدند. این رویکرد، روایتی از حاشیه‌نشینی فرهنگی را می‌سازد: جایی که سنت‌های مردمی، نه به عنوان نوستالژی، بلکه به عنوان ابزاری برای نقد اجتماعی احیا می‌شوند ...
زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...