«گابریل لامبر» [Le Bagnard de l'opéra (Gabriel Lambert)] تلاش نویسنده برای بازشناسی چهره یک زندانی است که زمانی یکی از آشنایان دوما بود.

گابریل لامبر» [Le Bagnard de l'opéra (Gabriel Lambert)] الکساندر دوما

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایلنا، کتاب «گابریل لامبر» اثر الکساندر دوما (پدر) با ترجمه محمود گودرزی در 176صفحه و به همت نشر افق با قیمت ۵۵ هزار تومان منتشر شده است.

نویسنده در سال ۱۸۳۵ در تولون، با زندانی محکومی ملاقات می‌کند، این مرد محکوم به اعمال شاقه است و دوما با مواجهه با او، تلاش می‌کند تا مردم را که چهره‌اش برایش آشناست، به خاطر بیاورد. تلاش ذهنی نویسنده برای بازشناختن محکوم بی‌نتیجته می‌ماند. در آن زمان، هویت حقیقی مرد، یعنی گابریل لامبر، بر او پوشیده است. تا آنکه خود زندانی نام سابقش را فاش می‌کند و خود را به نام دیگری، یعنی ویسکونت هانری دو فاورن، معرفی می‌کند، نویسنده همه‌چیز را به خاطر می‌آورد: او زمانی شاهد دوئل ویسکونت با یکی از دوستانش بوده؛ بهایی سنگین برای خدشه‌دار کردن شرافت آن‌دیگری.

الکساندر دوما (پدر)، این شناساترین نویسنده‌ی فرانسوی قرن نوزدهم، شاهکارهای بسیاری خلق کرده؛ آثار او بیش از دویست بار مورد اقتباس‌های نمایشی قرارگرفته‌اند. گابریل لامبر اثری کمترشناخته‌شده از اوست که محمود گودرزی از زبان فرانسوی به فارسی ترجمه کرده. منتظر خبرهای خوب بعدی ما باشید!

در پشت جلد کتاب آمده است:

هرچه بیشتر به این مرد نگاه می‌کردم، بیشتر به نظرم می‌رسید در گذشته‌ای نه چندان دور، به‌نحوی در زندگی‌ام دخالت کرده است. کجا؟ چطور؟ این چیزی بود که به یاد نمی‌آوردم. جست‌وجوی لجبازانه حافظه‌ام دو – سه ساعت وقت گرفت، بی‌آنکه نتیجه‌ای در پی داشته باشد.

مرد محکوم نیز به‌نوبه خود از نگاهم پرهیز می‌کرد و کم‌کم از تأثیری که گویا این نگاه بر او می‌گذاشت معذب شدم و همتم را صرف این کردم که به موضوعی دیگر بیندیشم. اما همه می‌دانند که ذهن وقتی بخواهد به مردی توجه کند چقدر مستبد است. خواه‌ناخواه دوباره به او فکر می‌کردم.

................ هر روز با کتاب ...............

تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...