سی‌وسومین نمایشگاه بین‌المللی کتاب تهران به‌عنوان بزرگ‌ترین رویداد فرهنگی کشور، با شعار «با کتاب سلامتیم» پس از دوسال تعطیلی، از 21 اردیبهشت شروع به‌کار می‌کند؛ شروعی که پس از سه‌دهه، با آینده‌ای ناروشن برای کتاب همراه شده: از یک‌سو گرانی افسارگسیخته کاغذ و از سوی دیگر روزهای رکود کتابفروشی‌ها و تولید و چاپ کتاب و دیگر ماجراهایی که سی‌وسه سال گریبان‌گیر کتاب و نمایشگاه کتاب است. با همه این نقاط ضعف، این دیوار کجِ سی‌وسه‌ساله همچنان راهِ ناهموارِ خود را می‌پیماید، به‌ویژه در این روزهای سختِ تحریم، که اولین قربانی «کتاب» است؛ و این زنگ خطری است برای نسل‌های بعد، که از کتاب و کتاب‌خواندن دور می‌مانند.

نمایشگاه کتاب

تجربه سی‌وسه‌ساله نشان می‌دهد، آن چیزی که هرسال برای مسوولان در نمایشگاه کتاب مهم است، فروش میلیاردی است و تعداد میلیونی بازدیدکنندگان؛ چیزی که خوشایندِ مسوولین است و البته به مذاقِ برخی ناشران - به‌ویژه ناشران بزرگی که بازار فروش و پخش کتاب نیز در انحصارِ آنهاست- خوش می‌آید، اما اگر در نگاهی کلان‌تر و در بلندمدت، اولین قربانی خودِ کتاب است که فروشش تا چندماه به رکود می‌افتد، خودِ کتاب‌فروشی‌ها می‌خوابد، و وضعیت تولید و چاپ کتاب نیز در چند ماه متوقف می‌شود. گویی نمایشگاه کتاب، یک باران سیل‌آسای فصلی است؛ بارانی که با خودش رحمت می‌آورد، اما کمی بعد با سیلی که راه می‌افتد، تا مدت‌ها خسارت‌های ناشی از آن، گریبانگیر مردم است. در این سی‌وسه دوره نمایشگاه کتاب هم دقیقا وضع همین است.

با شروع هرساله نمایشگاه کتاب، این پرسشِ سی‌و‌سه‌ساله مطرح می‌شود که چرا نمایشگاه کتاب مثل دیگر نمایشگاه‌های بین‌المللی یا دیگر نمایشگا‌ه‌های داخلی مثل چرم، پوشاک، غذا، نفت و گاز و... مکانی برای نماش آخرین دستآوردها نیست، بلکه برای فروش است؟ سال‌ها است بسیاری می‌پرسند آیا نمایشگاه کتاب هم به‌مانند دیگر نمایشگاه‌های داخلی و نمایشگاه‌های بین‌المللی کتاب‌، نباید واقعا بستری برای معرفی کالا و پدیدآوردگان آن باشد؟ پاسخ به این پرسش، سی‌وسه سال بی‌نتیجه مانده، آنطور که مکانی دائمی برای نمایشگاه.

امسال نیز مثل هرسال، برخی ناشران از حضور در نمایشگاه کتاب خوددداری کردند تا حمایت خود را از کتابفروشی‌ها اعلام کنند، هم با این نگاه که، نمایشگاه باید محلی برای تبادل آرای اهل کتاب باشد، نه فروشگاهِ کتاب.

نویسندگان و مترجمان ایرانی نیز طی این سال‌ها نگاه انتقادی خود را به این نمایشگاه داشته‌اند. فرزانه طاهری مترجم باسابقه، نمایشگاه به شکل فعلی را نه‌تنها در رشد کتابخوانی موثر نمی‌داند، که با این پیش‌فرض که «این‌همه ناشر و این تعداد اندک کتابفروشی که با انواع نمایشگاه‌های استانی و کتابفروشی¬های زنجیره¬ای همان مشتری‌های اندکشان را کم‌کم از دست می‌دهند»، درنهایت این کتاب است که به سمتِ مرگِ تدریجی پیش خواهد رفت.

علی‌اصغر حداد از مترجمان پیشکسوت آلمانی، نمایشگاه کتاب را «یک‌جور بازار کتاب» می‌داند که عده‌ای برای خرید کتاب می‌آیند، عده‌ای برای گشت‌وگذار. و محمد قاسم‌زاده داستان‌نویس، نمایشگاه کتاب را نه به سود ناشران می‌داند و نه کتابفروشان، و می‌گوید این نمایشگاه بازار مکاره ده‌روزه‌ای است که به بخشی از مشکلات بازار کتاب بدل شده.»

شیوا مقانلو که خود با ناشران مختلف نیز کار می‌کند، می‌گوید نمایشگاه کتاب مشخصا به سودِ ناشران است و به‌ضررِ کتابفروشان. از سوی دیگر، فروشگاهی‌بودن نمایشگاه در شکل فعلی، از نظر اعتبار و شکل و شمایل و منطق و پرستیژ جهانی و حتی داخلی خوشایند نیست. وظیفه یک نمایشگاه آماده‌کردن محیط مناسبی برای اهل فن و متخصصان هر رشته است تا باهم بیشتر آشنا شوند، قرارداد ببندند، در دوره‌های تخصصی شرکت کنند، آموزش ببینند، و کُلا جهانِ کارشان را بزرگ و حرفه‌ای کنند.

محمدرضا بایرامی از نویسنده‌هایی که با حوزه هنری و انتشارات سوره مهر، نهادهای وابسته به دولت همکاری دارد، نیز از مخالفان سرسخت این نمایشگاه است: «اسم‌ها نه‌تنها صداقتي ندارند كه گول‌زنک هم هستند. مثل «اندرزگاه» به‌جاي «بازداشتگاه» و «ندامتگاه» به‌جاي «زندان» و... يكي از اين اسم‌ها هم همين نمايشگاه كتاب است كه نوشته و گفته و خوانده مي‌شود، اما همه ما مي‌دانيم هدايت‌كننده نيست و نمايشگاه‌ها ـ در معيار جهاني و نه در تعاريف من‌درآوردي داخلي ـ معنای ديگري دارند.»

محمود حسینی‌زاد که خود در نمایشگاه بین‌المللی فرانکفورت بارها حضور داشته، این نمایشگاه را الگوی مناسبی برای نمایشگاه کتاب می‌داند؛ چراکه این نمایشگاه پنج‌روزه بیشتر برای آشنایی ناشران با نویسندگان و ملاقات‌های کاری در حوزه کتاب است. حسینی‌زاد می‌گوید: «نمایشگاه کتاب باید به‌معنای واقعی کلمه تحت‌عنوان نمایشگاه برگزار شود نه فروشگاه. یعنی نمایشگاه همراه باشد با جلسه‌های زیاد داستان‌خوانی و سخنرانی در نمایشگاه، در غرفه‌ها و در مکان‌های مختلف شهر تهران. انتخاب نویسنده و مترجم هم برای سخنرانی و داستان‌خوانی البته آزاد، نه گزینشی و نمایشی.»

برآیندِ آنچه تجربه سی‌وسه دوره نمایشگاه کتاب به ما می‌گوید، و آنچه که نویسندگان و مترجمانی که بیشتر دوره‌های این نمایشگاه را دیده‌اند، این است که: یک‌جایی باید فرود آمد، ایستاد، و این دیوارِ کجِ سی‌وسه‌ساله‌ را با طرحی نو درانداخت و از نو ساخت.

............... تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...