تن‌پروری مادر محافظه‌کاری است | اعتماد


فکر فعالیتی تازه دست از سرتان برنمی‌دارد اما مدام آن را به شنبه موکول می‌کنید و شنبه که می‌شود شروعش را لغو می‌کنید چون ترجیح می‌دهید وقت خالی بیشتری برای لم دادن داشته باشید. از طرفی سعی می‌کنید سبک زندگی‌تان را تغییر دهید اما از برنامه‌های خودسازی خسته شده‌اید و با هر شکست ناامید می‌شوید. با این اوصاف می‌توان گفت شما کاندیدای مناسبی برای تن‌پروری هستید. یعنی ششمین گناه کبیره‌ای که دشوار می‌توان تعریفش کرد و حتی اسم آن را گناه گذاشت چراکه به مفاهیم مختلفی اشاره دارد اما دم‌دستی‌ترین و عام‌ترین تعریفش بی‌میلی به حرکت و کوشش و عدم رغبت به درافتادن با سنگ‌های جلوی پای‌تان است. اما چرا باید بی‌میلی به حرکت و تقلا گناه محسوب شود؟

وندی واستراشتاین [Wendy Wasserstein] گناه تن‌پروری» [Sloth the seven deadly sins]

اواگریوس پونتوسی از دین‌شناسان رهبانی قرن چهارم که زندگی خود را صرف بررسی بحران‌های روحی ذکرشده در کتاب مقدس کرده بود، هشت گناه کبیره را معرفی کرد: شکمبارگی، بی‌بندوباری، طمع، اندوه، غضب، رخوت، خودستایی و تکبر. پونتوسی این فهرست را براساس شدت گناه و میزان شرم‌آور بودن هر گناه تنظیم کرد. «بنابراین شکمبارگی که به مقدار مواد غذایی واردشده به بدن مربوط است، کم‌زیان‌ترینِ گناهان به شمار می‌آید، در حالی که تکبر، که به ستایش نفسِ موجود می‌پردازد، بدترین گناهان شمرده می‌شود.» اما قرن ششم پاپ گرگوری نسخه به‌روزتری را ارایه کرد. او «خودستایی» و «رخوت» را به دلیل تشابه‌شان به «تکبر» و «اندوه» کنار گذاشت و جایگاهی برای «حسد» در نظر گرفت. گرگوری این فهرست را براساس سنگینی گناه، که از طریق میزان بازداری انسان از عشق‌ورزی به خدا سنجیده می‌شود، چید: «تکبر، حسد، غضب، اندوه، طمع، شکمبارگی و بی‌بندوباری.»

اما قرن سیزدهم توماس آکویناس با وجود «اندوه» در این فهرست مخالفت کرد چراکه «در نظر او اندوه گناهی روحانی بود نه جسمانی. » تا قرن هفدهم علمای مسیحیت مشغول بررسی این گناه بودند تا اینکه «اندوه» خط خورد و «تن‌پروری» جای آن را گرفت. «نتیجه هشتصد سال تفکرات دینی مسیحیت به این ختم شد که گناه اندوه در تن‌پروری ادغام می‌شود.» در مجموعه کتاب‌های «هفت گناه کبیره» که انتشارات دانشگاه آکسفورد با مشارکت کتابخانه عمومی نیویورک منتشر کرده، محققان و نویسندگان در مجلداتی مجزا کوشیده‌اند از طریق یافته‌های پیشین و معاصر تاثیر چالش‌های ادراکی و عملی گناهان کبیره را بر معنویت، اخلاق و زندگی روزمره ارزیابی کنند.

وندی واستراشتاین [Wendy Wasserstein]، نمایشنامه‌نویس برنده جایزه پولیتزر، در کتابی که مختص «تن‌پروری» [Sloth the seven deadly sins] است با زبانی طنزآلود و کنایه‌آمیز - که در برگردان فارسی، مترجم گهگاه در انتقال لحن و تبیین محیطی که نویسنده از آن حرف می‌زند، تلاشی نکرده و بدون پانویس و توضیح بیشتر متن را ترجمه کرده - از انس با کندی، دست کشیدن و بی‌خیال شدن می‌گوید: «قول می‌دهم رویکرد تن‌پروری موفقیت‌آمیزترین روش گذران زندگی است. خیلی از ما وقت‌مان را بر سر دلخوری از رییس، خانواده، رییس‌جمهور یا حتی خدای خود هدر می‌دهیم. برنامه تن‌پروری کمک‌مان می‌کند که بپذیریم امید به تغییر اصلا واقعیت ندارد. قدرت همواره در دست اقلیتی نخبه و شایسته است و دلیلی ندارد زندگی‌مان را به پای نعره‌های رام‌نشدنی بر سر قدرت هدر دهیم.»

واسراشتاین گناهی را که در قرن چهارم رخوت نامیده می‌شد، فراگیرترین سبک زندگی این روزهای دنیا می‌داند و به همین خاطر است که همه از پس انجام آن برمی‌آیند. او این کتاب را با استفاده از تکنیک آیرونیِ لفظی، که در آن بین حالت تقریرشده و معنایی که برای آن تعیین می‌شود تضاد وجود دارد، نوشته است. بنابراین ظاهرا او راهکاری عرضه نمی‌کند اما در باطن به تمسخر و بیزاری این روش زندگی می‌پردازد. حتی زمانی که وردی رهایی‌بخش را که شامل 5 جزو می‌شود به زبان ساده آموزش می‌دهد: «به جای آنکه بایستید، بنشینید. خود را رها کنید. دهان خود را بگشایید و اجازه دهید هر آنچه دوست دارید واردش شود. رنج و زحمت بس است. خوشبختی درون من است.» در انتهای بخش اول واسراشتاین ده دروغ رایج درباره تن‌پروری را از جمله اینکه این گناه «دسیسه‌ای ضدسرمایه‌داری» است، فهرست می‌کند.

این دروغ که آیرونی لفظی در آن مشهود است، یادآور نکته‌ای است که فرانسیس هاچرسون در «پیشگفتار فلسفه اخلاق» به آن اشاره می‌کند: «اگر مردم به صنعت خو نکنند، ارزانی نیازهای زندگی آنها را به تن‌پروری تشویق می‌کند. بالا بردن تقاضا برای نیازها بهترین راهکار است... حداقل از طریق کار اجباری موقت باید تن‌پرور را مجازات کرد.» واسراشتاین در فصل آخر با عنوان «فراتن‌پروری» به سبک خود هشدار می‌دهد که لمیدن و ناظر بی‌خیالِ دنیا بودن موقعیت‌ها را به تباهی می‌کشاند: «وقتی به تن‌پروری واقعی برسید، هر نوع میلی برای تغییر دنیا از وجودتان رخت برمی‌بندد. تن‌پرورهای واقعی را چه به انقلابیگری... جماعت تن‌پرورها نه خشمگین‌اند نه امیدوار. آشوب‌طلب هم نیستند. آشوب‌طلبی هم زحمت زیادی دارد. تن‌پرورها همان نگهبانان کسلی هستند که کنار دروازه وضعیت موجود پاس می‌دهند.»

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...