رمان «شکوه زندگی» نوشته میشائیل کومپفمولر با ترجمه محمد همتی توسط نشر نو به چاپ دوم رسید.

به گزارش مهر، چاپ اول این ترجمه، پاییز سال ۹۶ به بازار نشر عرضه شد. نسخه اصلی این کتاب در سال ۲۰۱۲ چاپ شده و نشر نو در سال ۲۰۱۷ امتیاز انتشار ترجمه فارسی آن را از ناشر آلمانی اش خریداری کرد.

رمان «شکوه زندگی» یک رمان عاشقانه درباره زندگی کافکا است که به ۲۴ زبان ترجمه شده و موفق شده جایزه ژان مونه را در سال ۲۰۱۳ از آن نویسنده اش کند. میشائیل کومپفمولر متولد سال ۱۹۶۱ است. کومپفمولر در این رمان، شخصیتی دیگر برای فراتنس کافکا نویسنده اهل چک طراحی کرده و کافکای عاشق را در سطور خود به تصویر کشیده است. او در این رمان، شکوه زندگی را زیر سقف خانه های محقری نشان می دهد که کافکا و دورا دایامانت مدام از یکی به دیگری اسباب کشی می کردند. این شکوه به قول کافکا همیشه و همه جا هست. تنها کافی است او را فرا بخوانیم.

فصل‌های مختلف رمان «شکوه زندگی» در ۳ بخش اصلی «یک/آمدن»، «دوم/ماندن»، «سوم/رفتن» درج شده‌اند.

میشائیل کومپفمولر در معرفی این کتاب نوشته است: اثری از نامه‌نگاری فرانتس کافکا و دورا دیامانت باقی نمانده است. دورا دایامانت در تابستان ۱۹۲۴، تعداد ۲۰ دفتر یادداشت و ۳۵ نامه کافکا را با خود به برلین برد که در ماه اوت ۱۹۳۳، گشتاپو در تفتیش خانه اش آن ها را مصادره کرد و از آن تاریخ گمشده به شمار می آیند. دورا دایامانت تا سال ۱۹۳۶ در آلمان زندگی کرد و پس از آن سه سال در اتحاد جماهیر شوروی ساکن بود. اندکی پس از شروع جنگ جهانی دوم به انگلستان مهاجرت کرد و همان جا در سال ۱۹۵۲ در سن ۵۴ سالگی درگذشت. پدر کافکا تا سال ۱۹۳۱ و مادرش تا سال ۱۹۳۴ زنده بودند. خواهران کافکا، الی و والی و اوتلا و همچنین خواهرزاده‌ای به نام هانا در سال های ۱۹۴۲ _ ۱۹۴۳ در اردوگاه های شلمنو و آشویتس کشته شدند.

چاپ دوم این کتاب با ۲۶۴ صفحه، طرح جلد جدید و قیمت ۳۶ هزار تومان منتشر شده است.

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...