خواننده در کتاب «حالات و مقامات م. امید» از شخصی‌ترین لحظات زندگی اخوان ثالث خبردار می‌شود؛ شاعری که شفیعی کدکنی او را بزرگ‌ترین کیمیاگر زبان فارسی می‌داند.

حالات و مقامات م. امید شفیعی کدکنی

به گزارش کتاب نیوز به نقل از  تسنیم، کتاب «حالات و مقامات م.امید» که به تازگی چاپ ششم آن توسط نشر سخن روانه کتابفروشی‌ها شده، مجموعه‌ای است از مقالات محمدرضا شفیعی کدکنی، شاعر و پژوهشگر نام‌آشنا، درباره زندگی و اشعار مهدی اخوان ثالث.

شفیعی کدکنی که خود از سرآمدان شعر امروز و از پژوهشگران تأثیرگذار بر جریان نقد ادبی در ادبیات فارسی است، زمانی که طلبه‌ای جوان بود شعری از اخوان خواند و شیفته او شد: برگردم به سوابق آشنایی خودم با اخوان. در حدود سال 34-1333، که من در مشهد طلبه جوانی بودم در سن 15-16 سالگی و تابستان‌ها به ده‌مان، کدکن، می‌رفتم. معلمی از معلمان مدرسه ابتدایی کدکن ما (آن وقت فقط یک مدرسه پسرانه ابتدایی در کدکن وجود داشت) که حالا می‌توانم حدس بزنم از جوانان هوادار جنبش چپ و شاید هم حزب توده آن سال‌ها بوده است، کتاب «ارغنون» اخوان را به من داد و نمی‌دانی که دست یافتن به «ارغنون» در آن فراغت بی‌کران روستایی آن سال‌ها و دوران نوجوانی چقدر برای من شور و هیجان داشت.

از همان نخستین دیدار عاشق این کتاب شدم. زمینه اغلب عاشقانه شعرها با حال و هوای دوران نوجوانی من بسیار هماهنگ بود. تقریباً تمام کتاب را در فرصتی کوتاه حفظ کرده بودم. این شیفتگی بود و بود تا وقتی که در سال 38-1337 و شاید هم 39 در انجمن ادبی‌ای که بعدها نام «انجمن ادبی پیکار» به خود گرفت و جلسات آن در منزل همین آقای فخرالدین حجازی تشکیل می‌شد، در کوچه منبر گچی یا کوچه منبر گِلی نزدیک بازارِ سرشورِ مشهد که حالا خرابش کرده‌اند، و بعدها به «میدان چرخ کوچه کسرایی/ بن بستِ اول است، اگر آیی» انتقال یافت، در آن جلسات بود که من شعرهای دیگری از اخوان را از زبان علی آقای شریعتی شنیدم. این شعرها از لونی دیگر بود. ...

کتاب «حالات و مقامات م. امید» مجموعه‌ای از مقالات و یادداشت‌های شفیعی درباره مردی است که یکی از قله‌های شعر نو در دوران ما نام گرفته است. نویسنده بخش اول کتاب خود را به زندگی اخوان ثالث اختصاص داده و خاطراتی از زبان شفیعی کدکنی درباره م. امید را نقل کرده است. این کتاب که دربردارنده مقالات شفیعی طی 50 سال است، سعی کرده از چشم‌اندازهای متفاوت به زندگی، شخصیت و شعر اخوان نگاهی بیندازد. خواننده در این کتاب از شخصی‌ترین لحظات زندگی شاعر تا سیر سلوک سیاسی و اجتماعی شاعر خبردار می‌شود.

بخش دوم کتاب شامل نقدها و تحلیل‌های شفیعی کدکنی بر آثار اخوان است. او در برخی از نقدها اخوان را با دیگر شاعران هم‌زمانش مقایسه می‌کند. در قسمت‌هایی از کتاب نقدهای کوبنده‌ای بر احمد شاملو نیز به چشم می‌آیند. تحلیل‌های کدکنی از اشعار این شاعر بزرگ بیشتر فرمالیستی و به تأثیر از آرای یاکوبسن و دیگر صورت‌گرایان روس هستند.

چنانکه نویسنده کتاب نیز تأکید دارد، در کتاب حاضر با دو گونه چشم‌انداز درباره اخوان روبرو می‌شویم: نقد ساختاری و صوری کار او و مباحث نقد اجتماعی و روانشناسی آثار او. در مجموع می‌توان گفت، «حالات و مقامات م. امید» کتابی‌ است که عیار واقعی اخوان را بر خواننده عرضه می‌کند.

در بخش‌هایی از مقدمه خواندنی این کتاب به قلم شفیعی کدکنی می‌خوانیم: در کشورهایی که روی خط زلزله نبوده‌اند، تاریخ معماری و آثار بازمانده از خلاقیت معماران بزرگ، همه جا باقی است. ادوار معماری آن سرزمین‌ها نمایشگر آفرینش هنری معماران بزرگ آن اقالیم است، در سبک‌ها و مکتب‌های گوناگون. معماری ایرانی روی خط زلزله بوده است و تکامل تاریخی‌اش دستخوش ویرانی‌ها.

معماری شاعران ما نیز در زبان، روی خط زلزله حوادث اجتماعی و تنزل‌های فرهنگی بوده است. به همین دلیل آنچه لازمه تکامل موسیقایی زبان در شعر رودکی و فردوسی و سنایی و خاقانی و مولوی و سعدی و حافظ است تا برسیم به ایرج و بهار و شهریار و نیما و اخوان و فروغ، غالباً از نوعی انقطاع، در تاریخ این هنر، خبر می‌دهد. با این همه، در قرن بیستم، شاعران برجسته‌ای داشته‌ایم که «ماندنی»‌های درخشانی در حوزه معماری زبان از خود به یادگار نهاده‌اند: شاملو در شعرهایی مانند «پریا» و «ماهی» و «عقوبت» به دو سه نوع معماری پرداخته و فروغ در شعرهایی همچون «تولدی دیگر» و «جمعه» و «هدیه» و نیما در شعرهایی از نوع «هست شب» و «داروگ» و «برف» و «مهتاب» و اخوان بیش از همه و با تشخص ویژه خویش.

شفیعی کدکنی زبان شعر اخوان را یکی از عالی‌ترین جلوه‌ها در شعر فارسی می‌داند و معتقد است: «او [در عصر ما] بزرگ‌ترین کیمیاگر زبان فارسی بود. کسی بود که با کلمات زبان فارسی طلا می‌ساخت و سکه می‌زد؛ سکه‌هایی که هیچ‌گاه از رواج نخواهد افتاد.»

نشر سخن چاپ جدید کتاب حاضر را در 264 صفحه و به قیمت 45 هزار تومان در دسترس علاقه‌مندان به شعر معاصر قرار داده است.

................ هر روز با کتاب ...............

فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...