دست به اقدامی درخور در ادبیات شرح حالنگاری خودنوشت به ویژه نوع خاص آن در میان روحانیت زده و با ذوق و ابتکاری که داشته اند نه تنها از چهارچوب های مقبول و معمول در این زمینه استفاده کرده‌اند، بلکه در این زمینه افق های تازه ای را نیز گشوده اند... جالب است که وی از ابراز عشق خود بعدها هم که آن زن ازدواج کرده و خودش هم صاحب زن و فرزند است، خودداری نکرده و مهم تر آن که این گزارش را به صورت یک کتاب منتشر کرده است.

نوشته حاضر مروری است بر کتاب اقلیم خاطرات اثر سرکار خانم فاطمه طباطبائی که شرح حال خودنوشت ایشان میان سالهای 1347 ـ 1357 است و ضمن آن نکات قابل توجهی از زندگی خانوادگی امام راحل و برخی از منسوبان ایشان ارائه کرده اند.

سرکار خانم دکتر فاطمه طباطبایی با انتشار کتاب «اقلیم خاطرات» دست به اقدامی درخور در ادبیات شرح حالنگاری خودنوشت به ویژه نوع خاص آن در میان روحانیت زده و با ذوق و ابتکاری که داشته اند نه تنها از چهارچوب های مقبول و معمول در این زمینه استفاده کرده‌اند، بلکه در این زمینه افق های تازه ای را نیز گشوده و به لحاظ روش نگارش و انتخاب مطالب برای ثبت در تاریخ مسیرهای جدیدی را گشوده‌اند.

اقلیم خاطرات فاطمه طباطبایی

صد البته یکی از مهم ترین دلایل اهمیت این اثر به دلیل آن است که توسط عروس مردی بزرگ که از اسطوره های بزرگ تاریخ ایران خواهد شد؛ نگاشته شده است. نقلهای مستقیم از امام و خانواده ایشان مهم ترین مسائلی هستند که در این کتاب مطرح شده اند. به هر حال، این دست مطالب، به زودی توجه بسیاری از افراد را در داخل و خارج از کشور که در پی شناخت درست روحیات آن بزرگ مرد و این خانواده هستند به خود جلب خواهد کرد.
بنده در اینجا چند نکته کوتاه را که به مناسبت محفل گرامی داشت این کتاب در شهر کتاب به روز سه شنبه 17 خرداد ماه 1390 برگزار شد، نوشته شده، تقدیم خوانندگان عزیز می کنم.

1 ـ‌ نخستین نکته ای که در باره این کتاب توجه بنده را جلب کرد خاطرات خانوادگی از یک خانواده روحانی و مسائل خاصی است که در آن وجود داشته است. اهمیت این مسأله بیشتر از این روست که پرداختن به یک چنین کیس‌هایی، پدیده‌ای درخور توجه و کاملا تازه و نادر است. این اهمیت همان اندازه که ارزش تاریخ نگاری و به اصطلاح علمی دارد، از دید کنجکاوانه در پژوهشهای اجتماعی ویژه هم اهمیت دارد. خصوصیات یک خانواده روحانی، به لحاظ اخلاقی، اجتماعی، علمی، دیدگاهی، مناسبات خانوادگی، ارتباط با مردم، مسائل درون گروهی و پیوندهایی مانند ازدواج، و بسیاری از مسائل دیگر، نکاتی است که در این قبیل تک نگاری ها اهمیت دارد. البته این کتاب فقط این جنبه نیست بلکه سعی کرده است تا این خانواده را در یک بستر سیاسی و اجتماعی در یک مقطع تاریخی متغیر و متفاوت هم بحث کند. برای نمونه گذار از سنت به تجدد هم در این خانواده مورد توجه قرار گرفته که همین ویژگی نیز جزئی از آن پروسه کلی در یک چنین تک نگاری است. البته باید توجه داشت که این قبیل کیس ها ممکن است متفاوت باشد. برای مثال یک خانواده روحانی اشرافی ـ به معنای ریشه دار نه لزوما ثروتمند ـ و متنفذ، با یک خانواده معمولی یا فقیر تفاوت دارد. زندگی درونی یک خانواده فقیر روحانی در عین حال که زندگیش اهمیت دارد و به عنوان یک کیس از نگاه جامعه شناختی مهم است، اما تقریبا در بسیاری از مسائل با زندگی خانواده روحانی اشرافی متفاوت است. کیسی که ما با آن روبرو هستیم از نوع دوم است، یعنی یک خانواده اشرافی و اصیل است که جدای از آن که از سادات است، ساداتی شناخته، تاریخدار و نشاندار است. خانواده‌های طباطبائی بروجرد، خاندان صدر، و خانواده امام ـ با سابقه کمتری در امر روحانیت ـ همزمان در یک کتاب مورد توجه قرار گرفته و اخلاقیات و اجتماعیات و دیدگاه های آنان در قالب زندگی تک نگارانه یک نفر مورد بررسی قرار گرفته است. در خانواده طباطبائی، نه فقط چهره های روحانی که چهره های متفنذ محلی و حتی نماینده مجلس هم بوده است (سلطان العلماء جد مادری نویسنده نماینده بوده چنان که عموی ایشان سلطان العلمای دوم در دوره های 15، 16، و 18. عموی دیگر دادستان).

نگاشته های برای ثبت داخله آنچه در خانواده مهم روحانی می گذرد، در ادبیات فارسی معاصر ما اندک است. یک مورد، کتاب «بردة النبی» یا ردای محمد است که زندگی و دیدگاه های یک طلبه قم در دهه های شصت تا هشتاد میلادی از زبان کسی است که در قم می زیسته و برای رؤی متحده آن را گفته است و به بسیاری از زبانها هم ترجمه شده اما تاکنون به فارسی در نیامده است. ترجمه عربی آن توسط رضوان السید صورت گرفته و به سال 2003 چاپ شده است. در آن کتاب شخصی به نام «علی هاشمی» که طلبه قم است، زندگی و فکر طلبگی را همراه با مروری بر تاریخ سیاسی ایران در چهار قرن، به خصوص دهه های اخیر تا انقلاب، تعریف می کند. یک نمونه دیگر هم که با دید بسیار منفی نوشته شده، کتاب «خاطرات یک کافر» از یکی از افراد خاندانی روحانی است از دین برگشته اما زندگی آخوندی از نوع فقیرانه آن را با دیدی کاملا ملحدانه به نگارش درآورده است. نویسنده آن میکائیل سلطانی (اشاره به محل زندگی اجدادش در سلطانیه) از وابستگان به یکی از گروهکهای به ظاهر اسلامی است که وی آن را هم رها کرده و به قول خودش کافر شد. وی در مقدمه نوشته است:‌ داشتن دو خصوصیت محرک اصلی من در بازگشت به دوران کودکی و نوجوانی بود: یکی در قم به دنیا آمدن و دیگری بچه آخوند بودن و در میان طلاب و روحانیون زندگی کردن». در اینجا باید از یک اثر مهم دیگر هم یاد کرد که کتاب «آنچه گذشت»، اثر مرحوم عبدالهادی حائری است که بیش از نیمی از آن خاطرات دوران کودکی در قم در یک خانواده روحانی است. قطعا آن اثر هم در این زمینه بسیار اهمیت دارد به ویژه با قلم حائری و با توجه به این که او خود مورخی نظریه پرداز بود و البته این کتاب را در آخرین سال عمرش نوشت و چاپ کرد.

2 ـ نکته دیگر خاطره نویسی به این سبک و سیاق توسط زنان در تاریخ ماست. سنت خاطره نویسی و سفرنامه نویسی حتی در میان مردان چندان گسترده نبوده است چه رسد به زنان. البته استثناءهایی از دوره صفوی به این طرف وجود داشته که نمونه آن خاطرات یک زن اردوبادی ـ اصفهانی از سفر حج او در قالب 1400 بیت شعر است. در دوره قاجاری این روال آغاز شد. خاطرات تاج السلطنه دختر ناصرالدین شاه از این دست است. خاطرات سفر دختر فرهاد میرزا، خاطرات سفر وقارالدوله کوچک اصفهانی زن ناصرالدین شاه در سال 1317ق (تهران نشر علم)، خاطرات علویه کرمانی (قم، نشر مورخ) از اشراف کرمان و مرتبط با دستگاه سلطنتی قاجار در سال 1309ق. این که یک عضو خاندان سلطنتی خاطرات خود را بنویسد، به خصوص در باره تاج السلطنه، یک امر بدیعی است. در این مورد خاص، باید توجه داشت که کیس تاج السلطنه، دربار سلطنتی است (بنگرید: خاطرات تاج السلطنه، به کوشش منصوره اتحادیه، تهران، 1362). اکنون ما با یک نمونه تازه روبرو هستیم که در انعکاس زندگی طلبگی از نوع خاص، آن هم از دید یک زن اهمیت دارد. در این اثر حس خاصی برای گزارش جزئیات زندگی آخوندی وجود دارد، به ویژه نشان دادن این که تفاوت های این قبیل زندگی ها با موارد مشابه در میان سایرین چگونه است. البته برخی از موارد روال طبیعی را نشان می دهد و در مواردی دیگر نمونه‌ای متفاوت. زنانه بودن این خاطرات لطافت خاصی دارد. در واقع احساسات زنانه کاملا در آنها هواید است و این نکته ای است که جذابیت خاص خود را دارد. درواقع احساس مردانه در یک کتاب خاطرات با احساسات زنانه کاملا متفاوت است و این برای مطالعه تنوع خاصی را به همراه دارد.

3 ـ بدون تردید یکی از مهم ترین ویژگی های این اثر، جسارت مؤلف در طرح برخی از جزئیاتی از زندگی شخصی خود یا اطرافیان به خصوص در حوزه خاصی که مربوط به زندگی امام خمینی است. اشاراتی به برخی از گفتگوهای داخل خانه دارد، و تعابیری که از امام یا همسر ایشان نقل می شود، رفتارهایی که فرزند امام دارد و بسیاری از موارد دیگر به عنوان مواردی «ریاسوزانه» قابل ستایش است. اشاره به برخی از منازعات آرام خانگی که البته بسیار با احتیاط بیان شده و نشان دادن تفاوت دیدگاه ها، تمایز دیدگاه ها به لحاظ تربیتی، تفاوت خاستگاه های طبقاتی در تربیت (تفاوت میان خانم یعنی همسر امام با مادر نویسنده. دومی تسلیم شوهر است و اولی مسلط بر امور جاری خانه) و بسیاری از مباحث دیگر از این دست است. اما پرسش این است: این جسارت در بیان مطالب اولا تا چه حد بوده و آیا انسان می تواند مطمئن شود که تا آخر رفته است یا نه؟ دیگر این که این نوع گزارش نویسی از داخله زندگی که اتفاقا بسیار محبوبانه است و در فرهنگ جدید مقبول، تا چه اندازه با مفاهیم سنتی ما به عنوان حریم سازگار است؟ به عبارت دیگر مرز نقل این مباحث در کجاست. یک بار یک نویسنده روحانی برجسته که از قضا همشهری امام هم بود، یعنی مرحوم محمد باقر کمره ای، داستان عشق خود را به یک دختر نه ساله بیان کرد که البته از خانواده خودش بود و قصد ازدواج با او داشت. جالب است که وی از ابراز عشق خود بعدها هم که آن زن ازدواج کرده و خودش هم صاحب زن و فرزند است، خودداری نکرده و مهم تر آن که این گزارش را به صورت یک کتاب منتشر کرده است. البته گزارش های خانم طباطبائی از این دست نیست، اما بحث ما اشاره به این است که این حریم ها تا کجا می تواند شکسته شود. ایشان از آوردن رادیو در خانه خودشان که خودش و برادرش عبدالحسین با پول عیدی خریده اند یاد می کند. این که یک بچه روحانی در دوره ای که رادیو از مذموم ترین وسائل است، رادیو داشته باشد، یک حریم است. توان گفت که الان قبحی ندارد و برای همین نوشته می شود، اما آن روزگار، این دو باید آن را از پدر و مادر هم پنهان می کردند، و سرکار خانم ترانه های رادیو را گوش می داده و دلش می خواسته در رشته موسیقی تحصیل کند (ص 62). با این حال، مقصودم فقط این قبیل موارد نیست، بلکه اصولا ما تا کجا می توانیم پیش برویم؟ مهم این است که نفوذ به حریم ها تا چه اندازه است، مخصوصا اگر پای افراد دیگر هم در میان باشد؟


4 ـ مقدمه کتاب بی ابهام نیست، به خصوص آنجا که از این اثر به عنوان یک اثر در حوزه «تاریخ شفاهی» یاد شده است. «تاریخ شفاهی سرچشمه تمام تاریخنگاری هاست». دقیقا نمی دانیم مقصود از این تطبیق و این که کتاب خاطرات ایشان همان تاریخ شفاهی است، چیست؟ آنچه امروزه به نام تاریخ شفاهی یاد می شود، در حقیقت نوعی تاریخنگاری مبتنی بر دو پایه مصاحبه کننده و مصاحبه شونده در حوزه خاصی است. در تعریف تاریخ شفاهی گفته شده است: «تاریخ شفاهی عبارت است از گفت گویی فعال میان مصاحبه کننده و مصاحبه شونده». (کتاب ماه تاریخ:‌ 118، اسفند 1386، ص 36) این که کسی خاطرات سفر بنویسد یا خاطرات زندگی، این بسا تاریخ مشاهده نگارانه باشد اما تاریخ شفاهی نیست. در اینجا خلطی میان سنت شفاهی برای انتقال مشاهدات به مکتوبات با تاریخ شفاهی به صورت مصطلح شده است. چنان که گفته شده، در آغاز کتاب حاضر بر پایه پرسش و پاسخ بوده اما چنان که از متن بر می آید، کتاب از اساس به دست خود ایشان نوشته شده در حالی که از مطالب پیشین در سوال و جوابها استفاده شده است. در تاریخ شفاهی، شخص پرسشگر، کسی را که درگیر در ماجرایی یا شغلی بوده انتخاب کرده و با طرح پرسش او را در مسیری هدایت می کند تا دانسته های خود را در آن باره مطرح نماید. اگر یک نمونه از تاریخ شفاهی را بخواهیم می توان به خاطرات شهید عراقی یا خاطرات شعبان جعفری اشاره کرد. به هر حال، محققان تاریخ شفاهی به طور علمی میان او امر تفاوت گذاشته اند و فی الواقع نیز تفاوت دارد. اگر سرکار خانم طباطبائی مطالب را در یک مصاحبه مفصل آن هم با شخصی که خود درگیر این مباحث بود مطرح می کرد، مسلما کتاب دیگری از کار در می آمد. توان گفت که با توجه به توانایی های ایشان، چنین زمینه ای وجود دارد.

5 ـ بنده این کتاب را از جهتی می پسندم و آن این که توسط یک کسی نوشته شده است که مورخ نیست. این را از بابت می گویم که اگر مورخ چنین کتابی بنگارد دست به انتخاب می زند، یعنی رویدادهایی را انتخاب می کند و بیشتر شرح و تفصیل می دهد که تاریخی باشد و برای آینده تاریخ بکار آید. البته به طور طبیعی همه افراد تحصیل کرده و اهل مطالعه نیمچه مورخ هم هستند و درک می کنند که کدام مطلب برای تاریخ ارزشمند است و این را خانم هم رعایت کرده است. برای مثال تأکید بر نقش احمد در تحولات مربوط به سال 56 - 57 کاملا آشکار است. البته ایشان نقش دیگران را انکار نکرده است، امری که گاهی روی می دهد و کسانی برای اثبات خود دیگران را نفی می کنند. به هر حال، مورخ نبودن سرکار خانم، سبب شده است تا ایشان اطلاعات جالبی را ثبت کند که به طور معمول توسط یک مورخ ثبت و ضبط نمی شد. پرداختن به مسائل جهازیه و عقد و رفتن به تفریح و مناسبات خانوادگی که در نظر بسیاری از امور عادی و غیر قابل نقل است، درست به همین دلیل صورت گرفته است.

6 ـ پیش از این اطلاعاتی از زندگی خانوادگی امام خمینی منتشر شده بود اما بدون شک با انتشار این اثر، یک گام بلکه چند گام تازه در این زمینه برداشته شده است. آنچه سابقا به عنوان زندگینامه امام منتشر شده بود، غالبا جنبه سیاسی داشت و اثری هم که آقای مرادی نیا منتشر کرد، بیشتر نگاه تاریخ ورزانه بود اما اکنون شخصی جرأت کرده و بسیاری از مسائل خصوصی زندگی امام و خانواده ایشان را مطرح کرده است. این کار هم در خصوص اطلاعات و هم تصاویر قابل ستایش است، اطلاعاتی است که به سادگی امکان دستیابی به آنها وجود نداشت. البته بهتر بود یک شجره نامه کامل برای افرادی از خانواده امام (سببا و نسبا) ترتیب می دادند تا این مناسبات بهتر شناخته شود. در این میان این آگاهی‌ها اشاره به روحیات افراد، طرز فکر آنها، ویژگی های اخلاقی و منش شخصی و نیز علائق آنها به لحاظ شغلی یا درسی و همین طور سطح آگاهی های علمی مورد توجه قرار گرفته است. البته کانون این مسائل خانواده خود سرکار خانم طباطبائی است که حتی در باره جوانی که او را در خیابان دیده و خواستگارش بوده (ص 131)، یا شیطنت های دوره مدرسه و تنبیه‌های زیاده از حد شیطنت او (ص 139)، اما اطلاعاتی که فی المثل در باره رابطه میان امام و خانم آمده، در مواردی بسیار عالی است. این که خانواده امام به نوروز اهمیت می دادند: «در خانه آقا، خانم لباس نو می پوشیدند و آقا دعا می خواندند و پس از سال تحویل کامشان را شیرین می کردند و به همه عیدی می دادند». و یا این تعبیر «خانم خود به تنهایی می توانستند یک کاروان را راهبری کنند». (ص 158). و این که «آقا یک بار به طنز به ایشان گفتند: طنین صدای شما برای تدریس در صحن حضرت معصومه مناسب است». (159). کشیدن سیگار توسط امام در جوانی نمونه دیگر است (ص 258). کتاب صادقانه اما سخت مدافعانه نوشته شده است. گویی هیچ انتقادی بر اطرافیان وارد نیست. این ستایش بدون شک صادقانه است، اما از زبان عضو خانواده، به ویژه در آینده، تلقی دیگری خواهد شد.

7 ـ اما چند یادآوری دیگر:
الف: ‌مواردی وجود دارد که نیاز به تامل بیشتر دارد. مثلا از تصرف کتابخانه تأسیس شده توسط
امام خمینی و بردن کتابها توسط ساواک و ریختن آنها به رودخانه صحبت شده است (ص 29، 147. در پاورقی صفحه 29 اشاره به محل کتابخانه در روبروی مدرسه حجتیه هم شده است) در حالی که می دانیم این کتابها بعد از انقلاب پیدا شد و به دستور امام به کتابخانه مرعشی تحویل داده شد. در این باره با حضرت آقای حاج آقا محمود مرعشی به بنده گفتند امام بعد از انقلاب این کتابها را به کتابخانه ما اهدا کردند و شاید دلیلش هم این بود که نیمی از این کتابها را پدرم به آن کتابخانه اهدا کرده بود.
ب: در ص 295 با اشاره به تحصیل امام در مدرسه احمدیه نوشته اند: پس از تعطیلی مدرسه احمدیه به سبب کمی سن در خمین ماندند و از محضر دایی خود آقا میرزا محمد مهدی و آقا رضا نجفی و آقای پسندیده کسب فیض کردند. اگر مقصود از آقا رضا نجفی، آیت الله حاج شیخ محمد رضا نجفی باشد ایشان در قم نزد وی درس خواندند.
ج:‌ شرح حال بسیاری از افراد در متن یا پی نوشت ها آمده که مع الاسف از جهاتی ناقص است اما نقص مهم از نظر ما تاریخ درگذشت است. برخی از اینها از افراد خانواده بودند و انتظار آن بود که تاریخ فوت آنان دقیق نوشته شود. مثلا تاریخ وفات مرحوم شیخ نصرالله خلخالی که سال 1356 را دارد اما روز را ندارد. (ص 290) یا شهادت سید حسن شیرازی که (ص 292) که اشاره شده در بیروت شهید شد. طبعا ممکن بود سال آن ذکر شود. رها کردن خواننده برابر برخی از افراد و این که سرنوشت آنها چه شده، فراوان است. خانمی به نام وفا که داستانی شگفت از او نقل شده و از مظفر نامی ایرانی یاد شده که عملیات انتحاری در فلسطین داشته، یاد می کند (ص 378 - 379) اما هیچ نشانی دیگر از این دو نفر نمی دهد. تاکنون نکته ای که در باره این شخص مظفر گفته شده، نویسنده این سطور نشینده است. البته ممکن است ایشان برای خودشان دلیل خاصی داشته باشند که اطلاعاتی در باره وفا نداده اند این امر کاملا می تواند شخصی و قابل قبول باشد.
د: ‌در کنار مواردی که خاطرات دقیقی از اشخاص نقل می شود، و از آن جمله بهترین ها، همان هاست که از امام و خاطره گویی های شبها به مدت پانزده دقیقه نقل می کردند، یا مواردی که مستقیم از خانم امام نقل کرده‌اند، مواردی وجود دارد که مطالبی نقل می شود اما مرجع نقل مشخص نمی شود. برخی از این مطالب مهم هستند و گفتن این که منبع آن چه کسی است، اهمیت دارد. مثلا در صفحه 306 پاورقی آمده است: شنیدم روزی آقایان مکارم و شیرازی به امام گفته اند .... (تا آخر حکایت ). ص 372 قطعه هایی از شریعتی به نقل از چمران آورده اما معلوم نیست از کدام کتاب است. آیا همان موقع حفظ کرده یا بعدا... در هر حال لازم است وقتی نقلی این چنین به صورت نقل قول و با تورفتگی می آید، منبعش معلوم باشد.

در پایان
بررسی اهمیت محتوای کتاب خارج از این نوشته است و باید در جای دیگری مورد ارزیابی قرار گیرد. بدون شک تازه های فراوانی دارد که به کار تحلیل برخی از مسائل آن دوره می آید. برخی از آن مطالب می تواند چند و چون هایی را به همراه داشته باشد، به ویژه از طرف کسانی که آن مسائل به آنان نیز مربوط می شود.
در باره شکل تدوین این کتاب که بسا بارها چاپ شود، است تا یک بار، توسط کسانی که در تاریخ معاصر تخصص دارند، مورد بررسی مجدد قرار گرفته و اصلاحاتی در آن به عمل آید. اشارات زیادی وجود دارد که فقط یک مورخ می تواند به بسترهای آن اشاره کند، یا برخی از رویدادهای مورد اشاره را تاریخ گذاری کند. طبیعی است که هدف نویسنده ارائه یک کتاب تاریخ نبوده، اما تاریخ گذاری برخی از تحولات امری لازم است، کاری که در پانوشت ها به مقدار زیادی انجام شده اما دست کم باید تا سه برابر افزایش یابد تا کتاب خواندنی تر شده و سودمندی آن بیشتر شود.

هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...
دی ماهی که گذشت، عمر وبلاگ نویسی من ۲۰ سال تمام شد... مهر سال ۸۸ وبلاگم برای اولین بار فیلتر شد... دی ماه سال ۹۱ دو یا سه هفته مانده به امتحانات پایان ترم اول مقطع کارشناسی ارشد از دانشگاه اخراج شدم... نه عضو دسته و گروهی بودم و هستم، نه بیانیه‌ای امضا کرده بودم، نه در تجمعی بودم. تنها آزارم! وبلاگ نویسی و فعالیت مدنی با اسم خودم و نه اسم مستعار بود... به اعتبار حافظه کوتاه مدتی که جامعه‌ی ایرانی از عوارض آن در طول تاریخ رنج برده است، باید همیشه خود را در معرض مرور گذشته قرار دهیم ...
هنگام خواندن، با نویسنده‌ای روبه رو می‌شوید که به آنچه می‌گوید عمل می‌کند و مصداق «عالِمِ عامل» است نه زنبور بی‌عسل... پس از ارائه تعریفی جذاب از نویسنده، به عنوان «کسی که نوشتن برای او آسان است (ص17)»، پنج پایه نویسندگی، به زعم نویسنده کتاب، این گونه تعریف و تشریح می‌شوند: 1. ذوق و استعداد درونی 2. تجربه 3. مطالعات روزآمد و پراکنده 4. دانش و تخصص و 5. مخاطب شناسی. ...