رمان پیکارسک (Picaresque Novel) یا رمان عیاری، نوعی رمان طنزآمیز است که پیدایش آن به قرن شانزدهم در اسپانیا برمی‌گردد. از آن‌جایی که ساخت کلی این نوع رمان یک سری حوادث مستقل دارد، رمان اپیزودیک (Episodic Novel) هم نامیده می‌شود. در سری حوادث رمان پیکارسک تنها عنصر مشترک، شخصیت رند، دغل‌باز و باهوش واحدی به نام پیکارو است.

رمان پیکارسک چیست؟ | محمدرضا اصلانی Picaresque Novel

Picaro و Picaresque از واژه‌ی اسپانیایی Picaresco ساخته شده است. Picaresco هم خود از واژه‌ی Picaro (رذل = rogue) می‌آید. Picaro واژه‌ی اسپانیایی، Picaron معادل انگلیسی آن، زمانی است که نقش پیکارو را یک زن ایفا می‌کند. پیکارو را نسخه‌ی بدل و کمیک آلازون هم می‌توان در نظر گرفت. او خانه به دوش است. گرچه در ظاهر به ثروتمندان خدمت می‌کند، اما در واقع از کار جدی و پرزحمت خودداری می‌کند و با کلاه‌برداری امرار معاش می‌کند. پیکارو شخصیت ایستایی دارد و در سیر حوادث تغییر چندانی نمی‌کند. پیکارو با همه‌ی افراد جامعه تماس دارد و همه را، به خصوص طبقه‌ی بورژوا، با زبانی صریح به طنز می‌کشد.

قدیمی‌ترین نمونه‌ی رمان پیکارسک باقی مانده، مربوط به ادبیات اسپانیا در سال 1553 میلادی، عصاکش ترمیسی نام داد که نویسنده‌اش گمنام است. مشهورترین و تأثیرگذارترین نمونه از دوره‌ی باستان در ساتیریکون نوشته‌ی پترونیوس، هجونویس رومی است. در الاغ طلایی نوشته‌ی لوکیوس آپولیوس، نویسنده و فیلسوف رومی قرن دوم میلادی، جلوه‌هایی از این نوع رمان را می‌توان دید. از دیگر نمونه‌های رمان پیکارسک اسپانیایی، با زندگی و کارهای گوزمان اثر ماتئو آلمان، ولگرد سِویلی نوشته‌ی آلفاراچه و سرگذشت بوسکون به تحریر فرانسیسکو کوِدو را می‌توان نام برد. سرگذشت بوسکون داستان زندگی تبهکاری زیرک، بدبین، خشن و فرومایه است.
در ادبیات انگلیس توماس ناش اولین رمان پیکارسکی را به نام مسافر بخت‌برگشته (1594) نوشت.

از دیگر نمونه‌های موفق رمان پیکارسک در ادبیات انگلیس یا آمریکا، مول‌فلاندرز اثر دانیل دفو، جاناتان وایلد اثر هنری فیلدینگ، رودریک رندم اثر اسمولت، ماجراهای هاکلبری فین (1884)، اثر مارک تواین، تورتیلافلت (1935)، اثر جان اشتاین بک، ولگردان دارما (1985) اثر جک کرواک، ماجراهای اوگی مارچ (1953) اثر سال‌بلو را می‌توان نام برد. اعترافات فلیکس کرول را توماس‌مان در 1954 شروع کرد، اما آن را به پایان نرساند.
در ادبیات فرانسه، اولین رمان پیکارسک را آلن‌رنه لوساژ، در چهارجلد با نام ژیل‌بلاس (1715) نوشت. در ادبیات آلمان از اولین نمونه‌های این نوع رمان، سیمپلی کیسموس (1669) نوشته‌های یوهان گریملهاوزن را می‌توان نام برد. در ادبیات روسیه مشهورترین مورد نفوس مرده (1843) اثر نیکولای گوگول است.
سرگذشت حاجی بابای اصفهانی اثر میرزاحبیب اصفهانی، خرنامه (منطق‌الحمار) از محمدحسن خان اعتمادالسلطنه و علویه خانم نوشته‌ی صادق هدایت از نمونه‌های معروف رمان پیکارسک در ادبیات فارسی هستند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...