جیمز جویس

19 بهمن 1384

جیمز-جویس

در 1893 به کالج یسوعیان فرستاده شد تا زیر نظر استادان، علوم انسانی فرا گیرد. جیمز با استعداد کم‌­نظیری که داشت سالهای تحصیل را با موفقیت و برجستگی گذراند... به سبب علاقه خاص به ایبسن، زبان نروژی آموخت تا آثار این نویسنده را بتواند به زبان اصلی بخواند... به موسیقی نیز علاقه بسیار داشت و از صدائی دلپذیر برخوردار بود، چنانکه در جشنواره­‌های موسیقی شرکت می‌­کرد... این کمدی که به ظاهر نمایشنامه‌­ای تمسخر­آمیز بود، حقیقت تلخی را از عواطف و مسائل جنسی عرضه می­‌کرد و در نتیجه نمایش آن با موفقیت آمیخته

جیمز جویس، Joyce, James رمان­نویس و شاعر ایرلندی (1882-1941) جویس در دوبلین Dublin درخانواده‌­ای کاتولیک زاده شد، پدرش مردی پرشور بود که در نهضت استقلال‌طلبی کشورش فعالانه شرکت داشت و از مقام اجتماعی و احترام برخوردار، اما کارش با شکست روبرو شد، به فقر و بدبختی گرفتار گشت و به میخوارگی روی آورد. جویس دوره کودکی را در محیطی ناآرام گذراند. در 1888 به شبانه روزی فرقه "یسوعیان" سپرده شد و به محیط آن خو گرفت. در 1891 به سبب بیماری شبانه روزی را ترک کرد و به خانواده بازگشت. در 1893 به کالج یسوعیان فرستاده شد تا زیر نظر استادان، علوم انسانی فرا گیرد. جیمز با استعداد کم‌­نظیری که داشت سالهای تحصیل را با موفقیت و برجستگی گذراند و از فرهنگ و تربیتی استوار و منظم برخوردار شد. در 1898 به دانشگاه کاتولیک دوبلین وارد شد، اما محیط آنجا را آشفته یافت و از طرف دوستانش زیر فشار قرار گرفت که به حزب جمهوری‌خواه ایرلند بپیوندد. جویس که اصلاً به مسائل سیاسی علاقه نداشت، در این کار پافشاری می­‌کرد و هرچه بر سنش افزوده می­‌شد، نسبت به امر سیاست بی­‌اعتناتر می­‌گشت. تنها آزادی واقعی در نظرش آزادی روح انسان بود. پس از آن به فرهنگ و ادبیات اروپایی روی آورد و بر اثر استعداد فطری در فراگرفتن زبان، موفق شد که زبان فرانسوی و ایتالیایی و آلمانی و گرامر تطبیقی این زبانها را بیاموزد، به سبب علاقه خاص به ایبسن، زبان نروژی آموخت تا آثار این نویسنده را بتواند به زبان اصلی بخواند، مقاله‌­ای نیز درباره نمایشنامه ی "هنگامی که با چشمان باز می­‌میریم" اثر ایبسن انتشار داد.

ایمان مذهبی خود را از دست داد و مدتی چون پدر زندگی بی‌بند و باری پیش گرفت و در 1902 در بیست سالگی به دریافت لیسانس نایل آمد. چندی نیز به فکر تحصیل در رشته پزشکی افتاد و به پاریس رفت. در آنجا بود که علاقه به هنر و زیبایی‌­شناسی او را از دنبال کردن رشته پزشکی باز داشت. مدتی در کتابخانه‌­ها به مطالعه پرداخت و در این امر چنان افراط کرد که گاه از شدت خواندن به سرگیجه دچار می‌شد، خاصه چشمان ضعیفش او را رنج می­‌داد. پس از یکسال به وطن بازگشت تا بر بالین مادر محتضرش حضور یابد. در این میان به تدریس زبان و گرامر انگلیسی اشتغال یافت. در 1904 ازدواج کرد و با همسرش به زوریخ رفت، مدتی نیز در رم اقامت داشت، سرانجام در 1906 در تریست
Trieste مستقر شد و به کار پرداخت. جویس به موسیقی نیز علاقه بسیار داشت و از صدائی دلپذیر برخوردار بود، چنانکه در جشنواره­‌های موسیقی شرکت می‌­کرد و اولین دیوان خود را به نام "موسیقی مجلسی" Chamber Music در 1907 در لندن انتشار داد، اما شعر سرودن برای او جنبه تفنن داشت و در مقامی بعد از داستان­‌نویسی قرار می­‌گرفت. جویس در 1910 نمایشنامه "تبعیدی‌ها" Exiles را در مونیخ بر صحنه آورد. این کمدی که به ظاهر نمایشنامه‌­ای تمسخر­آمیز بود، حقیقت تلخی را از عواطف و مسائل جنسی عرضه می­‌کرد و در نتیجه نمایش آن با موفقیت آمیخته با جار و جنجال روبرو شد و جویس پس از آن دنباله تئاتر را رها کرد و به داستان‌­نویسی پرداخت.

تعدادی از داستانهای کوتاه خود را در مجموعه‌­ای به نام "دوبلینی‌ها"
Dubliners فراهم آورد که ابتدا از طرف ناشران ایرلندی رد شد و پس از رنج بسیار در 1914 به خرج نویسنده به چاپ رسید. می­‌گویند هنگامی که جویس برای تحویل گرفتن کتاب به چاپخانه رفت، ناگهان دریافت که خریداری همه نسخه‌ها را یک جا خریده تا بسوزاند. جویس سرخورده و ناامید کشور زادگاه خود را ترک کرد، به قصد آنکه هرگز به آنجا بازنگردد، اما نه‌­تنها موفق نشد که رابطه معنوی خود را با میهن قطع کند، بلکه ایرلند منحصراً زمینه آثارش را تشکیل داد. جویس در تریست مدتها درباره رمانی که در واقع زندگینامه او بود، کار کرد، یعنی رمان "تصویر هنرمند در جوانی" Portrait of the Artist as a Yaung Man که نویسنده در آن خانواده، معاشرتها و تحولات زندگی روحی خود را وصف کرده است. جویس در تریست برای امرار معاش به تدریس زبان انگلیسی پرداخت، اما بیماری چشم که گاه بینایی او را تا حد کوری کاهش می­‌داد، موجب رنجش می­‌گشت و چندین بار ناچار شد که به عمل جراحی تن در دهد. در لحظه‌­های فشار روحی تنها تکیه­‌گاه او، خانواده، برادر و دوستانش، و نیز گوش دادن به موسیقی بود. در 1913 زندگینامه خود را در مجله انگلیسی اگوئیست The Egoist انتشار داد و توجه نویسندگانی چون ازرا پاوند و تی. اس. الیوت را جلب کرد که پس از آن از دوستان او گشتند. خاصه ازرا پاوند که خود را برای کمک به جویس آماده کرد و تا 1930 به انتشار آثارش همت گماشت، زیرا جویس را همان نویسنده‌­ای دید که در انتظارش بود نویسنده‌­ای رئالیست با نثری بسیار قوی.

جیمز جویس Joyce, James

جویس در 1914 هنگام آغاز جنگ جهانی اول، لحظه‌­های دشواری را گذراند. از تریست به زوریخ رفت تا از عالم سیاست و جنگ دور بماند. در زوریخ بلاانقطاع درباره تصویر هنرمند در جوانی کار کرد تا در 1916 آن را به پایان رساند و به وسیله خانم هَریت ویور
Harriet Weaver یکی از دوستدارانش در نیویورک منتشر کرد که با استقبال پرشوری روبرو گشت. جویس در 1919 پس از جنگ، به تریست بازگشت و دنباله کتاب "اولیس" Ulysses را گرفت که به قول یکی از بستگانش «کلیسای معظم نثر» بود، اما در تریست آن را به پایان نرساند و برحسب پیشنهاد پاوند در 1920 به پاریس رفت که با استقبال گرمی روبرو گشت و دانست که پس از آن محال است بتواند جایی دیگر زندگی کند، بنابراین بیست سال پیاپی در پاریس زیست. در 1921 کتاب اولیس را به پایان رساند، اما از پیدا کردن ناشر ناامید بود، تا سرانجام خانم سیلویا بیچ Silvia Beach، بانوی امریکایی مقیم پاریس انتشار آن را برعهده گرفت و خانم آدرین مونیه Adrienne Monnier، مدیر کانون دوستداران کتاب، به ترجمه آن به زبان فرانسوی اقدام کرد و این کار دشوار را با همکاری والری-لاربو Valery-Larbaud ستاینده آثار جویس و چند نویسنده دیگر در 1929 به انجام رساند. چیزی نگذشت که اولیس به چندین زبان ترجمه گردید. جویس پس از موفقیت عظیم کتاب اولیس مدتی کاری انجام نداد و طرح اثر بزرگی را می­‌ریخت که پس از سفری به انگلستان، به نوشتن آن پرداخت و مدت پانزده سال قسمتهایی از آن را به تدریج با عنوان اثری در حال پیشرفت Work in Progress در مجله­‌های مختلف انتشار داد. در 1924 بیماری چشمش رو به وخامت گذارد و ناچار به عمل جراحی تازه‌­ای تن در داد و پس از آن به کمک عصا قدم برمی‌­داشت و به قولی «میلتون بزرگ نابینای عصر» گشت.

در 1927 دیوان اشعار "یک پولی"
Poems Penyeach  در یک زمان در پاریس و لندن منتشر شد، شامل سیزده قطعه شعر کوتاه که به گفته خود جویس به عنوان سرگرمی سروده بود. این دیوان و دیوان موسیقی مجلسی تنها آثار شاعرانه جویس به شمار می‌آید. در آغاز جنگ دوم جهانی جویس نقطه پایان را بر اثری در حال پیشرفت که هفده سال پیش آغاز کرده بود، گذارد و این اثر عظیم را با عنوان "بیداری فینیگانها"Finnegans Wake در 1939 منتشر کرد که خود آن را «اثری دیوانه‌­وار از یک دیوانه» خواند. جویس که خواسته است کابوس زندگی را در یک شب در قالب بیان و کلام بریزد، به زبان تازه‌­ای نیاز داشت، پس زبانی به کار برد که ظاهراً انگلیسی، اما از هزاران لغت تازه و چندین زبان ترکیب شده بود. حوادث این کتاب هفتصد صفحه‌­ای و دشوار برخلاف کتاب اولیس که نمودار روز است، حوادث شب را در بردارد. اولیس که تحت تأثیر کتاب اودیسه اثر هومر قرار گرفته، بیشتر جنبه اساطیری دارد و قهرمانان اساطیری را به زندگی عادی می­‌کشاند، در حالی که بیداری فینیگانها جنبه تاریخی دارد و زندگی را در ضمیر ناخودآگاه منعکس می­‌کند، با آنکه قهرمانان هر دو کتاب از مردم عادی دوبلین­‌اند، روش شگفت­‌انگیزی که در ساختمان آنها به کار رفته، این آثار را بدیع و غیرمعمول ساخته است.

روز به روز از سلامت جویس کاسته می‌­شد، خاصه اختلال روانی دخترش بر این ضعف و رنجوری می‌­افزود و هنگامی که دخترش را به آسایشگاه روانی سپرد، به سوئیس رفت و همانجا بر اثر زخم معده درگذشت. از مشخصات اخلاقی و روحی جویس امتناع و مقاومت او در برابر قدرت‌هایی است که دنیا را می­‌گرداند، مانند سیاست، زور و پول. وی می­‌خواست که از همه این امتیازها برکنار بماند، اگرچه در رنج فقر و تیره‌­روزی به سر برد، حتی در اوج شهرت این خوی آشتی­‌ناپذیر را رها نکرد؛ خوئی که در همه آثار او به شکل واحدی تجلی می­‌کند. هر اثر جویس با اثر قبلیش نوعی رابطه نزدیک دارد. دوبلینی‌ها در همان زمینه است که تصویر هنرمند در جوانی. این کتاب نیز مانند بیداری فینیگان‌ها است که آن نیز مانند اولیس است. چنانکه گویی جویس اثر واحدی را به صورتهای متفاوت عرضه کرده است. نظر جویس آن است که هیچ چیز تازه حادث نمی­‌شود، بلکه همه چیز تکرار است و حرکتی دورانی دارد تا به نقطه آغاز برسد و آثارش همه بر این ادراک بنا شده است.

زهرا خانلری. فرهنگ ادبیات جهان. خوارزمی

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...