ریاضی‌دان تجربه‌گرا | شرق


در یک روز سپتامبر سال ١۵٨١، یک پسر ١٧‌ساله ایتالیایى در شهر پیزا در ایالت مرکزى‌ توسکان در دانشگاه ثبت‌نام کرد. او از فلورانس، در 50کیلومترى شرق این شهر آمده بود تا به تحصیل پزشکى بپردازد؛ تنها شغلى که در آن زمان یک جوان امیدوار بود تا با آن زندگى آبرومندى را بگذراند.‌ طبق رسم جارى، نام او در دفتر دانشگاه به لاتین این‌چنین ضبط شد: «گالیله پسر وینچنزیو گالیلئى، اهل فلورانس، دانشجوى هنرها».

خلاصه کتاب گالیله و انقلاب علمی» [Galileo and the scientific revolution] اثر لائورا فرمی [Laura Fermi]

گالیله ئى در ١۵ فوریه ١۵۶۴ به دنیا آمد، اما یک تاریخ هیچ معنایى پیدا نمى‌کند مگر آنکه به وقایع شناخته‌شده‌اى مرتبط شود‌ و براى ساختن چارچوبى در اطراف آن روز فوریه دوردست بعضى از حقایق تاریخى را مرور کنیم.

هنگامى که گالیله به دنیا آمد، فقط ٧٢ سال از کشف آمریکا توسط کلمبوس گذشته بود. سال بعد بود که اروپایى‌ها موفق شدند در سرزمینى که اکنون ایالات متحده آمریکا نام دارد، در سنت آگوستین‌ فلوریدا، سکنى گزینند. اولین مستعمره موفق در ویرجینیا در سال ١۶٠٧ آغاز شد؛ هنگامى که گالیله ۴٣ سال داشت. وقتى گالیله ۵۶‌ساله بود، کشتى مى‌فلاور در بندر پلیموث لنگر انداخت. هنگامى که شکسپیر در زمان ملکه الیزابت در انگلستان متولد شد، گالیله یک نوزاد دو‌ماهه بود. دوران هنرى رنسانس داشت به پایان مى رسید. فقط سه روز پس از آنکه گالیله به دنیا آمد، میکل‌آنژ، بزرگ‌ترین هنرمند فلورانس، در رم درگذشت. تمدن غربى پس از یک دوره طولانى نمایش مسرت‌انگیز رنگ‌ها و شکل‌ها، داشت براى تفکر درونى، انتقاد و دانشورزى، آماده مى‌شد.

نخست قرار بود گالیله در کلیسا کشیش شود، اما پدرش او را به تحصیل پزشکی در دانشگاه پیزا فرستاد. گالیله پزشکی نیاموخت، اما به ریاضیات پرداخت و به آن علاقه‌مند شد. به طوری که سال ١۵٨٨‌ استاد ریاضیات در همان دانشگاه شد. سه سال بعد به دانشگاه پادوا رفت و به تدریس هندسه، مکانیک و نجوم پرداخت. او تا سال ١۶١٠، آموزش و پژوهش را در این دانشگاه ادامه داد و بیشترین دستاوردهای علمی و تحقیقاتی‌اش در همین دوره بود.

شهرت گالیله‌ به دلیل دفاعش از از مدل کوپرنیکى منظومه شمسى نیست -کوپرنیک‌ پیش از گالیله گفته بود که خورشید به گرد زمین نمی‌چرخد- بلکه اهمیت گالیله در ابداع روش علمى، یعنى استفاده از ریاضیات و تجربه در علم بود. او پایه‌گذار علم جدید یا دانشورزى است. گالیله با تلسکوپی که خود ساخته بود به رصد آسمان‌ها می‌پرداخت و جزئیات سطح ماه را می‌دید و بررسی می‌کرد.‌ او حرکت پاندول و گلوله سربى را سر سطح شیب‌دار مطالعه کرد و انقلابى در علم مکانیک ایجاد کرد.

در مدل زمین‌مرکزی کلیسا‌ که صدها سال همچون سخنی آسمانی تلقی می‌شد، به محکوم‌شدن گالیله در دادگاه تفتیش عقاید انجامید‌ و اگر توبه نکرده بود، ممکن بود زنده در آتش سوزانده شود.

کلیسا چنان با افکار او مخالفت کرد که مجبور شد در دادگاه این متن را بخواند‌ در‌حالى‌که هیچ اعتقادى به آن نداشت: «در هفتادمین سال زندگی‌ام، در‌برابر شما اربابان دین و دنیا زانو زده‌ام و درحالی‌که کتاب مقدس را در آغوش می‌فشارم، اعلام می‌کنم که ادعایم در مورد چرخش زمین به گرد خورشید، از مستی بوده و سراسر اشتباه و دروغ است».

گالیله در پیدایش شیوه علمی سنجش و بررسی نقش مهمی داشت. به باور گالیله، یکی از برجسته‌ترین دانشمندان رنسانس در آغاز قرن شانزدهم، بدون ابزار شناخت علمی نمی‌توان به علم دست یافت. او معتقد بود: «برای شناخت علمی، به‌جای گمانه‌زدن باید اندازه گرفت و سنجید. نیز باید کوشید آنچه را که نمی‌توان اندازه گرفت، قابل اندازه‌گیری کرد». او همچنین نوشت: «قانون طبیعت به زبان ریاضیات نوشته شده است». روش علمی تازه، نخستین گام اساسی بشر به سوی کشف یک دنیای تازه بود و راه را برای انقلاب علمی و فنی و اختراعات تازه و دگرگون‌ساز گشود.

گالیله در ٨ ژانویه ١۶۴٢، در ٧٧سالگی درگذشت. او در فیزیک، نجوم، ریاضیات و فلسفه یک انقلاب ایجاد کرد. کتاب گالیله و انقلاب علمى توسط رئیس پیشین مؤسسه فیزیک هسته‌ای ایتالیا (همسر انریکو فرمی، فیزیک‌دان نابغه و برنده جایزه نوبل) نوشته شده است. کتاب از جوانی گالیله و بازگشت به شهر زادگاهش، پیزا، براى آموزش پزشکى آغاز می‌شود. این دانشجو‌ شیفته قدرت استدلال ریاضی می‌شود؛ علاقه‌ای که او را به کاربرد منطق ریاضی، به رخدادهای طبیعی و در‌نهایت ابداع مفهوم آزمایش‌کردن می‌کشاند. پیشرفت گالیله از دانشجویی تا آموزگاری تا مبتکر علمی دنبال می‌شود، با تأکید ویژه بر آزمایش‌هایش، با ساخت تلسکوپ و دقیق‌کردن آن و مشاهدات بی‌سابقه او از ماه و سیارات. نتایج چشمگیر یافته‌های او، از جمله رد نظریه ارسطویی و حمایت او از آموزه‌های کپرنیکی، به طور کامل بازگویی شده است؛ همراه با برخورد با دستگاه پاپ و مرگ غم‌انگیز او در حبس خانگی.

کتاب «گالیله و انقلاب علمی» [Galileo and the scientific revolution] اثر لائورا فرمی [Laura Fermi] نبوغ گالیله را در تغییر روش دانشمندان جهان براى مطالعه طبیعت نشان مى‌دهد و توضیح روشنى از اکتشاف‌ها، روش‌ها و آزمایش‌هاى گالیله ارائه مى‌کند. این کتاب گزارش جذابى از سرچشمه‌هاى دانش جدید و نیز زندگینامه یک متفکر انقلابى است. خواندن آن به همه کسانى که به تاریخ علم علاقه دارند و مى‌خواهند بدانند علم چگونه تولید مى شود، توصیه مى‌شود.

[کتاب «گالیله و انقلاب علمی» با ترجمه محمدرضا توکلی صابری منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...