متن فیلمنامه «سرگذشت آدل ه.» [The story of Adele H] به قلم فرانسوا تروفو [François Truffaut] و ترجمه سعید عقیقی از سوی انتشارات شهید ثالث منتشر شد.

سرگذشت آدل ه.» [The story of Adele H]  فرانسوا تروفو [François Truffaut]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، شاید فرانسوا تروفو را با فیلم معروف «چهارصد ضربه» بشناسید. فیلمساز، نظریه‌پرداز و منتقد سینمایی که از آغازگران موج نوی فرانسه و از همکاران بازن و گدار در نشریه کایه‌دوسینما بود.

فیلم کمتر شناخته شده او «سرگذشت آدل ه.» ماجرای دختر ویکتور هوگو نامدار است. سعید عقیقی فیلمنامه این عاشقانه غیرمعمول را ترجمه کرده است. «سرگذشت آدل ه.» یکی از جاودانه‌ترین عاشقانه‌های سینماست که جنس و فرم عشقش نه فقط در تاریخ تصویر که در زندگی‌‌ کم‌یاب و دیریاب است.

عشقی که در روزگار پسامدرنیته به مثابه کالایی مصرفی تلقی می‌شود. آدل ه. نیز دختری مجنون و غیرمعمولی است که تصویر دیگرگونه از عشق را ارائه می‌دهد. علاوه بر متن فیلمنامه، در موخره‌ کتاب، عقیقی نوشته‌هایی از خودش، ژان کله و فرانسوا تروفو را در کنار چندین نقد منتقدان مختلف ضمیمه کرده است که به فهم بهتر اثر کمک خواهد کرد.

................ هر روز با کتاب ...............

هرگاه عدالت بر کشوری حکمفرما نشود و عدل و داد جایگزین جور و بیداد نگردد، مردم آن سرزمین دچار حمله و هجوم دشمنان خویش می‌گردند و آنچه نپسندند بر آنان فرو می‌ریزد... توانمندی جز با بزرگمردان صورت نبندد، و بزرگمردان جز به مال فراهم نشوند، و مال جز به آبادانی به دست نیاید، و آبادانی جز با دادگری و تدبیر نیکو پدید نگردد... اگر این پادشاه هست و ظلم او، تا یک سال دیگر هزار خرابه توانم داد... ای پدر گویی که این ملک در خاندان ما تا کی ماند؟ گفت: ای پسر تا بساط عدل گسترده باشیم ...
دغدغه‌ی اصلی پژوهش این است: آیا حکومت می‎تواند هم دینی باشد و هم مشروطه‎گرا؟... مراد از مشروطیت در این پژوهش، اصطلاحی‌ست در حوزه‌ی فلسفه‌ی حقوق عمومی و نه دقیقاً آن اصطلاح رایج در مشروطه... حقوق بشر ناموس اندیشه‌ی مشروطه‎گرایی و حد فاصلِ دیکتاتوری‎های قانونی با حکومت‎های حق‎بنیاد است... حتی مرتضی مطهری هم با وجود تمام رواداری‎ نسبی‎اش در برابر جمهوریت و دفاعش از مراتبی از حقوق اقلیت‎ها و حق ابراز رأی و نظر مخالفان و نیز مخالفتش با ولایت باطنی و اجتماعی فقها، ذیل گروهِ مشروعه‎خواهان قرار دارد ...
خودارتباطی جمعی در ایران در حال شکل‌گیری ست و این از دید حاکمیت خطر محسوب می‌شود... تلگراف، نهضت تنباکو را سرعت نداد، اساسا امکان‌پذیرش کرد... رضاشاه نه ایل و تباری داشت، نه فره ایزدی لذا به نخبگان فرهنگی سیاسی پناه برد؛ رادیو ذیل این پروژه راه افتاد... اولین کارکرد همه رسانه‌های جدید برای پادشاه آن بود که خودش را مهم جلوه دهد... شما حاضرید خطراتی را بپذیرید و مبالغی را پرداخت کنید ولی به اخباری دسترسی داشته باشید که مثلا در 20:30 پخش نمی‌شود ...
از طریق زیبایی چهره‌ی او، با گناه آشنا می‌شود: گناهی که با زیبایی ظاهر عجین است... در معبد شاهد صحنه‌های عجیب نفسانی است و گاهی نیز در آن شرکت می‌جوید؛ بازدیدکنندگان در آنجا مخفی می‌شوند و به نگاه او واقف‌اند... درباره‌ی لزوم ریاکاربودن و زندگی را بازی ساده‌ی بی‌رحمانه‌ای شمردن سخنرانی‌های بی‌شرمانه‌ای ایراد می‌کند... ادعا کرد که این عمل جنایتکارانه را به سبب «تنفر از زیبایی» انجام داده است... ...
حسرت گذشته را خوردن پیامد سستی و ضعف مدیرانی است که نه انتقادپذیر هستند و نه اصلاح‌پذیر... متاسفانه کانون هم مثل بسیاری از سرمایه‌های این مملکت، مثل رودخانه‌ها و دریاچه‌ها و جنگل‌هایش رو به نابودی است... کتاب و کتابخوانی جایی در برنامه مدارس ندارد... چغازنبیل و پاسارگاد را باد و باران و آفتاب می‌فرساید، اما داستان‌های کهن تا همیشه هستند؛ وارد خون می‌شوند و شخصیت بچه‌های ما را می‌سازند ...