"گونتر گراس"، نویسنده مشهور آلمانی و برنده آخرین جایزه نوبل ادبی قرن بیستم، به خاطر یک عمر فعالیت بشردوستانه و صلح‌طلبانه برنده جایزه ارنست تولر شد. 

گراس در سال 1999 به خاطر بردباری و برقراری تفاهم میان ملیت‌ها و تشکل‌های مختلف توانست صاحب جایزه‌ نوبل ادبی بشود و همین علت توانست هیئت داوران جایزه‌ ارنست تولر را هم مجاب کند تا جایزه‌ امسال خود را به او بدهند.

«ارنست تولر» نویسنده و صلح‌دوست آلمانی در اواخر قرن نوزده و اویل قرن بیستم زندگی می‌کرد و به خاطر رمان‌ها، اشعار و سبک اکسپرسیونیستی‌اش از جمله‌ مهم‌ترین نویسندگان پیش از جنگ محسوب می‌شود. او در سال 1919به دلیل شرکت در فعالیت‌های آنارشیستی به پنج سال زندان محکوم شد و بخش اعظم آثارش را در زندان نوشت. در سال 1933 از آلمان به ایالات متحده تبعید شد و باقی عمر برای اشاعه و گسترش صلح و احقاق حقوق بشر در سرتاسر جهان کوشید. او درباره ‌ایدئولوژی نازی و نتایج جنگ‌اسپانیا به همه هشدار می‌‌داد.

«ارنست تولر» که همواره در طول جنگ اسپانیا از جمهوری‌خواهی در اسپانیا و استقرار آن دفاع می‌کرد، در بیست و دوم ماه می سال 1939 یعنی درست سه روز پس از رژه‌ پیروزی ژنرال فرانکو در مادرید، خودکشی کرد!

مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...