رمان «قلعه کارپات‌ها» [The castle of the Carpathians] نوشته ژول ورن با ترجمه فرزانه مهری توسط انتشارات ققنوس منتشر و راهی بازار نشر شد.

 The castle of the Carpathians قلعه کارپات‌ها   Jules Verne

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، «قلعه کارپات‌ها» طی سال‌های مختلف با ترجمه‌ها و عناوین مختلفی چون «قلعه مرموز» و «قلعه کارپاتها» در بازار نشر ایران منتشر شده و این‌ترجمه جدیدش براساس نسخه‌ای انجام شده که سال ۲۰۰۴ توسط انتشارات Le Livre de Poche منتشر شده است. برخی پژوهشگران و منتقدان ادبی گمان می‌کنند برام استوکر نویسنده ایرلندی، در نوشتن «دراکولا» از این‌رمان ژول ورن الهام گرفته است.

داستان این‌رمان در وِرست، یکی از روستاهای منطقه ترانسیلوانی یا ترانسیلوانیای رومانی جریان دارد. رمان درباره ماجرای مرموزی است که ریشه‌اش به یک‌قلعه متروک و مخوف یعنی همان‌قلعه کارپات‌ها است. اهالی روستا باور دارند این‌قلعه در تسخیر ارواح و اشباح است. به همین‌دلیل کسی جرات نزدیک‌شدن به قلعه را ندارد. از طرفی این‌باور هم بین مردم دهکده وجود دارد که با افتادن آخرین شاخه درخت راش که نزدیک قلعه قرار دارد، قلعه نابود و ویران می‌شود.

فریک چوپان یکی از مردم دهکده ورست، در روزی از روزها، به‌طور اتفاقی با دوربین دوچشمی خود می‌بیند از دودکش قلعه، دود بلند می‌شود. این‌مساله باعث پخش‌شدن شایعات در دهکده می‌شود که موجودات انسانی یا ماورایی در قلعه ساکن شده‌اند. به این‌ترتیب اهالی روستا تصمیم می‌گیرند وارد قلعه مرموز شوند و کسب خبر کنند. از بین اهالی، فقط دو نفر داوطلب می‌شوند؛ نیک جنگل‌بان و دکتر پاتاک که البته دکتر با میل و اختیار خود این‌کار را نپذیرفته است!

ژول ورن در این‌داستان هم از عناصر علمی‌تخیلی بهره برده و با استفاده از شخصیت اورفانیک، دانشمند و نابغه قدرنادیده استفاده کرده که از الکتریسیته، تلفن و حتی گرامافون برای رسیدن به مقاصد شومش بهره می‌برد. بارون رودولف دوگورتز آخرین بازمانده خاندان دوگورتز و مالک قلعه کارپات‌ها و فرانس دوتِلِک نجیب‌زده‌ای عاشق‌پیشه هم از دیگر شخصیت‌های این‌داستان هستند.

رمان «قلعه کارپات‌ها» در ۱۸ فصل نوشته شده است.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

به دلیل این‌که کنت جوان عقلش را از دست داده بود، بی‌شک هرگز کسی نمی‌توانست به توضیحاتی درباره آخرین پدیده‌هایی که قلعه کارپات‌ها صحنه نمایش آن‌ها شده بود پی ببرد، مگر این‌که پرده از رازهایی برداشته می‌شد، و آن در چنین موقعیتی پیش آمد:
اورفانیک چهار روز صبر کرد تا طبق قراری که گذاشته بودند، بارون دوگورتز در شهر بیستریتز به او ملحق شود. چون نیامد، فکر کرد شاید قربانی انفجار شده باشد. از روی کنجکاوی و همچنین نگرانی، شهر را ترک کرد، راه ورست را در پیش گرفت، و به پرسه‌زدن در اطراف قلعه پرداخت.
او خطای بزرگی مرتکب شد، چون ماموران پلیس از روی نشانه‌هایی که روتزکو، که او را به‌خوبی و از قدیم می‌شناخت، داده بود، دستگیرش کردند.
پس از انتقال به مرکز شهرستان، و در حضور صاحب‌منصبان قضایی، اورفانیک بی‌هیچ مشکلی به سوالاتی که در طول رسیدگی به پرونده آن فاجعه از او کردند جواب داد.
باید اعتراف کنیم که به نظر نمی‌آمد پایان غم‌انگیز زندگی بارون دوگورتز آن دانشمند خودخواه و دیوانه را، که فقط دل در گرو اختراعاتش داشت، متاثر کرده باشد.
در ابتدا، در جواب پرسش مصرانه روتزکو، اورفانیک اظهار کرد که لاستیلا مرده، و _ درست با همین‌کلمات بیان کرد _ پنج‌سال پیش در گورستان کامپو سانتو نوئو در ناپل دفن شده، و به‌خوبی هم دفن شده.
آن‌اظهارات آن‌طور که از چنین ماجرای عجیبی انتظار می‌رفت باعث تعجب نشد.

این‌کتاب با ۲۳۹ صفحه، شمارگان هزار و ۱۰۰ نسخه و قیمت ۲۱۰ هزار تومان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ................

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...