پنجمین جلد از مجموعه پنج‌جلدی «ادبیات نمایشی در ایران: فراز و فرود نمایش ایران (۱۳۵۷ ـ ۱۳۳۲)» نوشته جمشید ملک‌پور راهی بازار کتاب شد.

«ادبیات نمایشی در ایران: فراز و فرود نمایش ایران (۱۳۵۷ ـ ۱۳۳۲)» نوشته جمشید ملک‌پور

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایسنا، در یادداشت این داستان‌نویس، پژوهشگر، کارگردان و استاد دانشکده هنرهای دراماتیک درباره این کتاب که در انتشارات توس منتشر شده است، می‌خوانیم: «اهل کتاب بودم و از نوجوانی به کتاب­خوانی حرفه‌­ای بدل شدم و در رابطه با کتاب بود که به نمایش و سینما پیوند خوردم و وقتی در سال ۱۳۵۰ از دروازۀ دانشگاه تهران عبور کردم و دانشجوی «هنرهای نمایشی» شدم، تصور نمی‌­کردم که برای آشنایی با تئاتر جهان و حتی تئاتر ایران منبع و مأخذی در اختیار نباشد و استاد و دانشجو همه در فکر و ذکر صحنه و بازیگری و کارگردانی باشند. اگر از هر کدام هم می‌­پرسیدم که بیست سال پیش چه کسانی در این مملکت نمایشنامه می‌­نوشتند و کارگردانی می‌کردند جز چند اسم پاسخ دیگری نمی‌­شنیدم. می­‌پرسیدم و جوابی نمی‌­شنیدم که آیا می‌­شود لیسانسِ تئاتر داد و یک جلد کتاب دربارۀ تاریخ تئاتر در جهان یا در ایران (منظور تعزیه و تقلید نیست) نداشته باشیم؟

عزم جزم کردم تا خود پاسخی پیدا کنم. اما خیلی زود دریافتم که همۀ درها تقریباً بسته است و حتی استادی که منابعی از گذشته داشت از دادن آن­ها به دانشجوی جست‌وجوگری چون من دریغ می‌­کرد. پس شال و کلاه کردم و به‌­راه افتادم. از این شخص به آن شخص. از این خانه به آن خانه. از این کتابخانه به آن کتابخانه. از این دست‌فروش به آن یکی. از این بازیگر به آن بازیگر. از تئاتر دهقان به تئاتر پارس و از این کلکسیونر کتاب به آن یکی که هر روز هم قیمت‌­ها را بالا می‌­بردند. و چنین شد که کم‌­کم به کمک بازماندگان تئاتر لاله‌­زار که هنوز در قید حیات بودند (گرمسیری، شیبانی، حالتی، مهرتاش و دیگران) بر تعداد اسناد و نمایشنامه‌­ها در آرشیوم افزوده می‌شد. اما در این سفر طولانی شب در روز، دریغ از کمک مراکز هنری و تئاتری. دریغ از یک عدد خودکار یا یک بسته کاغذ.

با تمام مشکلات کار ادامه پیدا کرد همچنان که گرد پیری بر سر می‌نشست تا امروز که بالاخره طرحی که خود در آغاز امید چندانی به فرجام آن نداشتم به پایان رسید. گرچه لنگ­‌لنگان، گرچه با کمی و کاستی به امید آن که دیگرانی، آیندگانی، یا کار مرا را کامل‌­تر کنند یا خود اثری بهتر بنویسند، و در این راه طولانی هدف هم فقط یک چیز بود: ثبت و ضبط تلاش کسانی که در سخت­‌ترین شرایط ممکن دست به این کار زدند و حاصل به دلیل سهل‌انگاری و جهل و گسست­‌های فرهنگی و سیاسی داشت از بین می‌رفت.

با این نیّت که تا جای ممکن عادلانه و به دور از تعصب‌­های سیاسی و اعتقادی این کار صورت گیرد و بالاخره کتابی شد تا بزرگان هنر و ادب ایران چون ایرج افشار، فرخ غفاری، پرویز ناتل خانلری، علی دهباشی، جلال ستاری، رضا سیدحسینی و حتی مسعود کیمیاییِ سینماگر آن را ستایش کنند و احمدرضا احمدیِ شاعر در یادداشتی بر جلد چهارم بنویسد که «آیندگان این سرزمین تو را سپاس خواهند گفت. تو به ما یادآوری کردی که این سرزمین مالک چه گنج­‌های نهفته در خاک است که فراموش شده است، که باید با شتاب و بدون احساس خستگی از خاک بیرون کشید و صیقل داد... » از جماعت تئاتری هم فقط نظر احمدی بود که در نمایش شناخت ویژه­‌نامه‌­ای دربارۀ کتاب فراهم آورد با مطالبی از دکتر اردشیر صالح­‌پور، دکتر فرزام حقیقی و دکتر ناصر حبیبیان. نصرالله قادری (سردبیر مجلۀ نمایش و نمایشنامه‌نویس)، بابک احمدی (منتقد تئاتر) و مرجان سمندری (منتقد تئاتر) هم با دو سه مطلب در روزنامه و مجله سعی در معرفی کتاب کردند.

و اما جلد پنجم: فراز و فرود نمایش ایران (۱۳۵۷ ـ ۱۳۳۲)
بعد از کودتای سال ۱۳۳۲ و شکست نهضت ملی مصدق و برباد رفتن آرمان بسیاری از روشنفکران به­‌ویژه روشنفکران جناح چپ و استقرار دولت نظامی و سرکوب هرگونه تجمع روشنفکرانه و تعطیلی نهادهای فرهنگی و هنری، حکومت با توجه به تجربۀ دهۀ بیست و استفاده از تئاتر از طرف جناح­‌های سیاسی، تصمیم به پاکسازی کامل تئاتر گرفت. تعدادی به تبعید رفتند و تعدادی برای همیشه کنار کشیدند و تعدادی از چپ و راست جذب سینما شدند. اما به­‌تدریج دوباره حرکت‌­های تئاتری به‌خصوص از طرف جوانان علاقه‌مند شروع شد و «ادارۀ تئاتر» و «کارگاه نمایش»، دو نهاد تئاتری، تحت مالکیت و نظارت دولت قرار گرفتند و گروهی مثل «انجمن تئاتر ایران» تحت تأثیر چپِ نو مستقل از حزب توده در طرف دیگر و در تقابل با حکومت و تئاترهای حکومتی. وقتی که در دهۀ چهل توجه به ادبیات زیاد شد، توجه به نمایشنامه­ هم به عنوان یکی از شاخه‌­های ادبیات اندکی افزون شد و سبب شد تا نمایشنامه‌­ها چاپ و خوانده شوند که در این میان غلامحسین ساعدی و نمایشنامه‌هایش بیشترین نقش را پیش از انقلاب در اشاعه نمایشنامه و نمایشنامه‌­نویسی پیدا می‌­کند. نقطۀ اوج نمایش درخشان دهۀ چهل سال ۱۳۴۷ است با آی با کلاه، آی بی کلاه از غلامحسین ساعدی، شهر قصه نوشتۀ بیژن مفید، پژوهشی ژرف و سترگ و نو... از عباس نعلبندیان، رستم و سهراب اقتباسی از ارسلان پوریا، در حضور باد از بهرام بیضایی، پهلوان کچل نوشتۀ علی نصیریان، و مرگ در پائیز نوشتۀ اکبر رادی. اما این تئاتر از آغاز دهۀ پنجاه با سرعت باورنکردنی به طرف تئاتر ترجمه‌­ای کشیده شد که باعث کم‌رنگ شدن نمایش‌های ایرانی شد. تئاتری که بالاخره در نیمه دوم دهۀ پنجاه، راهش را به‌کلی گم کرد...

در پایان آن­چه را که در داستان هفت دهلیز نوشته‌­ام، باز تکرار می­‌کنم: «می­‌دانم پیش رو بیابانی خشک و طولانی انتظار استخوان‌­هایم را می‌کشد. آخرین تسلایم اما این است که شاید زنی سیاه موی و سیاه­‌چشم با گُل نیلوفر کبودی در دست روی صحنۀ تماشاخانۀ گراند­هتل لاله‌­زار در میان استخوان­‌هایم آواز بخواند... »

................ هر روز با کتاب ...............

صدام حسین بعد از ۲۴۰ روز در ۱۴ دسامبر ۲۰۰۳ در مزرعه‌ای در تکریت با ۷۵۰ هزار دلار پول و دو اسلحه کمری دستگیر شد... جان نیکسون تحلیلگر ارشد سیا بود که سال‌های زیادی از زندگی خود را صرف مطالعه زندگی صدام کرده بود. او که تحصیلات خود را در زمینه تاریخ در دانشگاه جورج واشنگتن به پایان رسانده بود در دهه ۱۹۹۰ به استخدام آژانس اطلاعاتی آمریکا درآمد و علاقه‌اش به خاورمیانه باعث شد تا مسئول تحلیل اطلاعات مربوط به ایران و عراق شود... سه تریلیون دلار هزینه این جنگ شد ...
ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...