بریتانیای دوپاره | هم‌میهن


به‌تازگی نشر «مرکز» مجموعه‌ای با عنوان «تاریخ فشرده» را راه‌اندازی کرده و کتاب‌هایی درباره تاریخ فشرده اتحاد شوروی، آلمان (از ژولیوس سزار تا آنگلا مرکل) و چین (از خاندان‌های دوران باستان تا ابرقدرت مدرن امروز) در این مجموعه ترجمه و چاپ شده‌اند. یکی دیگر از کتاب‌های این مجموعه به «تاریخ فشرده انگلستان: امپراتوری و تجزیه ـ از آنگلوساکسون‌ها تا برگزیت» [The shortest history of England : empire and division from the Anglo-Saxons to Brexit - a retelling for our times] اختصاص دارد.

تاریخ فشرده انگلستان: امپراتوری و تجزیه ـ از آنگلوساکسون‌ها تا برگزیت» [The shortest history of England : empire and division from the Anglo-Saxons to Brexit - a retelling for our times]  جیمز هاوز [James Hawes]،

نویسنده این کتاب جیمز هاوز [James Hawes]، استاد زبان آلمانی در دانشگاه‌های مینوث، شفیلد و سوانزی و استاد راهنمای دوره‌های کارشناسی‌ارشد نویسندگی خلاق در دانشگاه آکسفورد بروکس است و یکی از کتاب‌های او، «برای انگلستان صحبت کن» که در سال 2005 منتشر شد، حسابی سروصدا به‌پا کرد، زیرا در آن کتاب، هاوز، «برگزیت» (British and exit) یا همان خروج بریتانیا از اتحادیه اروپا را یک‌دهه قبل از وقوع، پیش‌بینی کرده بود.

کتاب با نقل‌قولی از یکی از یادداشت‌های جریده «تایمز مالی» در ژانویه 2020 آغاز می‌شود؛ نوشته‌ای حاکی از اینکه «انگلیسی‌ها هویت فرهنگی مشترک دیرینه خود را از یاد برده‌اند» و «در مدارس انگلستان، تاریخ به شکل بریده‌بریده غریبی تدریس می‌شود» و «روایت تاریخی پیوسته‌ای به دانش‌آموز داده نمی‌شود.» هدف هاوز در این کتاب اما رفع این کاستی و عرضه تاریخی پیوسته از واقعیت زندگی مردمان ساکن در انگلستان است؛ از سپیده‌دم 27 اوت سال 55 پیش از میلاد که ناوگانی به رهبری ژولیوس سزار رومی، شبانه به ساحل ابزفلیت در کنت رسید تا رخدادهای مهمی چون انقلاب شکوهمند 1688 و تبدیل‌شدن به قدرت مسلط جهان در قرن هجدهم تا افول پس از جنگ جهانی دوم و اینک، طرح ناکام جدایی اسکاتلند از بریتانیا و برگزیت که در سال‌های اخیر در این کشور اتفاق افتاده است. با چنین بازه زمانی گسترده‌ای، هاوز کوشیده سفر 2070ساله خود را در پنج بخش تدوین کند. دوره اول، «از ژولیوس سزار تا ویلیام فاتح» نام دارد و به دوران تاریخی 55 پیش از میلاد تا 1087 میلادی اشاره دارد. دوره دوم، به «انگلستان دوزبانه» اشاره می‌کند و تحولات بین سال‌های 1087 تا 1509 را بررسی می‌کند. دوره سوم، دوران شکل‌گیری امپراطوری انگلستان را در بازه سال‌های 1509 تا 1763 موردتوجه قرار می‌دهد. در دوره چهارم که بازه میان سال‌های 1763 تا 1914 است، «انقلاب صنعتی» زیر ذره‌بین قرار می‌گیرد و درنهایت در دوره پنجم و در فصل «وداع با عقاب‌ها و شیپورها»، تاریخ یک قرن اخیر انگلستان ارزیابی می‌شود.

حجم داده‌های کتاب فراوان است و تعدد رویدادها نیز بیش از آن است که بتوان همگی آنها را در این یادداشت ذکر کرد، اما یکی از مهمترین روندهای پایدار در تاریخ انگلستان که هاوز نیز بر آن تأکید ویژه‌ای دارد و می‌گوید هنوز که هنوز است پیامدها و بازتاب‌های آن را می‌توان در فرهنگ عمومی و جناح‌بندی‌های سیاسی و اقتصادی جامعه انگلستان مشاهده کرد، شکاف شمال و جنوب است؛ شکافی که از همان زمان تسلط رومیان به قدرت‌گیری و تجمیع منابع قدرت در بخش جنوب شرقی انجامید و تاکنون نیز پابرجاست به‌نحوی‌که ران مارتین، استاد دانشگاه درباره این مسئله معتقد است: «واگرایی شدید این دو منطقه اصلی، برگشت‌ناپذیر است» و راه‌حل آن را در «تمرکززدایی حاد دولت مرکزی» جست‌وجو می‌کند. این همان نگرانی مشترکی است که می‌توان نشان آن را همه‌جا دید، حتی در همان یادداشتی که پیش‌تر از «تایمز مالی» در نقد فراموشی هویت فرهنگی مشترک انگلیسی‌ها، بخش‌هایی از آن را ذکر کردیم و نویسنده‌اش، لویی دو برنی‌یر آن را چنین خاتمه می‌بخشید: «انگلیسی‌ها حتی جغرافیای کشور خود را نمی‌دانند. بیشتر جنوبی‌ها علاقه‌ای به آنچه در شمال می‌گذرد نشان نمی‌دهند و بیشتر شمالی‌ها نمی‌توانند گیلدفورد را در نقشه پیدا کنند.»

هاوز نیز در سرتاسر سفر دوهزار ساله خود و در مروری بر مهمترین ادوار و روندها و رویدادها، یک ایده کلان بنیادین دارد: «آنچه ما امروزه به‌نام انگلستان می‌شناسیم چند تقسیم‌بندی طبیعی دارد؛ زمین‌شناختی، جغرافیایی، و آب‌و‌هوایی، همه به سود جنوب شرقی.» او روایت تاریخ انگلستان را بر این بنیاد بنا می‌نهد و نشان می‌دهد که چگونه نزاع «بریتانیای داخلی» (انگلستان جنوبی به مرکزیت لندن) و «بریتانیای خارجی» (انگلستان شمالی یعنی شمال رود ترنت و اسکاتلند و ولز و جزایر کوچک بریتانیا)، انگلستان را همواره کشوری دوپاره از نظر زبانی، مذهبی، اقتصادی و فرهنگی نگه داشته است. در این نزاع تاریخی، البته غالباً این نخبگان جنوبی بودند که امیال و منافع خود را به‌نام نامی انگلستان دنبال می‌کنند و شمالی‌ها را مطیع و پیرو برنامه‌های خود می‌کنند. یکی از معدود دفعاتی که بخت به شمال کاتولیک و غنی از معادن رو می‌کند، وقتی بود که کف‌گیر انگلستان در دهه‌های پایانی قرن هجدهم، در اثر خطاهای جاه‌طلبانه خارجی به‌خصوص با از دست دادن آمریکا، به ته دیگ خورد. در اینجا بود که «تقدیر، نقاب زمین‌شناسی به چهره زد و جانب شمال را گرفت»، زیرا «زمین سنگلاخ بالای خط ژوراسیک، اگر به کار کشاورزی نمی‌آمد، در عوض انباشته از ذخایر زیرزمینی بود». در همین دوران است که جمعیت استان‌های صنعتی‌شده شمال و شهرهایی چون منچستر، لیورپول، لیدز و بیرمنگام بسیار افزایش یافت. لندن البته همچنان در سال 1800، بزرگترین شهر نیم‌کره غربی بود. بااین‌همه، این دوره نیز گذرا بود. در دهه 1840 شمال متأثر از انقلاب صنعتی، قطب‌هایی تجاری و صنعتی چون منچستر و مکتبی چون «منچستریسم» که شباهتی به «گلوبالیسم» امروز و دادوستد آزاد جهانی بدون تعرفه‌های گمرکی دارد، داشت، اما «عمر برابری تقریبی شمال و جنوب انگلستان زود به‌سر آمد» چنانچه در اواخر دهه 1890، دو اقتصاد متفاوت در حال شکل‌گیری بود؛ بخش مالی جهانی مبتنی بر اطلاعات در جنوب شرقی انگلستان و شغل‌های با مهارت کمتر در بریتانیای خارجی با فروش کالاهای کم‌دوام. هاوز با جزئیاتی قابل‌تأمل، این دوپارگی را در انگلستان معاصر نیز رصد می‌کند و در تحلیل نهایی بر آن است که همچنان مهمترین بحران پیش‌روی این کشور، همین شکاف شمال و جنوب است که دیر یا زود باید پاسخی برای آن تدارک دید.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...
کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...