پسری پنج‌ساله به نام آرثر دارد و مستخدمه‌ی پیری همراهی‌اش می‌کند... نقاشی می‌کند و از هرگونه صمیمیت با همسایگان اجتناب... به اینجا پناه آورده است تا از همسر لاابالی و عیاش خود، که بی‌وفایی‌هایش مایه‌ی تحقیر اوست، بگریزد... دیوانه از حسادت، روزی به فردریک حمله می‌کند و او را سخت مجروح می‌سازد... پس از آزمون شش ماه سکوت می‌تواند به او نامه بنویسد

مستاجر ساکن وایلدفل هال [The Tenant of Wildfell Hall] آن برونته

ساکن وایلدفل هال
[The Tenant of Wildfell Hall]. رمانی از آن برونته1 (1820-1849)، بانوی نویسنده‌ی انگلیسی که در 1848 با نام مستعار آکتون بل2 منتشر شد. آمدن بانوی جوانی به قصر کوچک وایلدفل هال، که از مدت‌ها پیش رها شده بود، کنجکاوی ریزبینانه و پس از چندی بدخواهانه‌ی اهالی آن خطه را برمی‌انگیزد. خانم هلن گراهام3 (نام آن زنِ ناشناس) پسری پنج‌ساله به نام آرثر4 دارد و مستخدمه‌ی پیری همراهی‌اش می‌کند. زندگی عزلت‌گزینانه‌ای را سپری می‌کند و به کار نقاشی می‌پردازد (که به گفته‌ی خودش احتیاجات مادی او را رفع می‌کند) و از هرگونه صمیمیت با همسایگان به دقت اجتناب می‌ورزد.

گیلبرت مارکم5 یکی از مزرعه‌داران نجیب‌زاده‌ی آن منطقه، در یک رشته نامه خطاب به یکی از دوستانش، ماجرای بانوی جوان قصر را، آن‌طور که رفته‌رفته از تماس‌های مادرش با ساکنان قصر کوچک و ساکنان دهکده‌ی لیندنهوپ6 (خانم مارکم پیر، خواهرش رُز، برادرش فرگوس7، خانواده‌ی کشیش میلوارد8، جین ویلسون9 زیبا و سبکسر و دیگران) آشکار می‌شود، نقل می‌کند. منش هلن گراهام، در زیر خامه‌ی ماهر و هم ساده‌دلانه‌ی آن‌ برونته، دیری نگذشته کمتر از آن جذاب می‌نماید که در چشم نویسنده بوده است. در واقع، هلن نه عاری از تعصب خشک است و نه عاری از فضل‌فروشی، حتی تقوایش نیز ممکن است گاهی روح افرادی را، که به قدر روح شوهر او گمراه و فاسد نیست، به خشم آورد.

هلن در واقع خانم هانتینگتون10 است. زن جوان به ملک فردریک لارنس11 پناه آورده است تا از همسر لاابالی و عیاش خود، که بی‌وفایی‌هایش مایه‌ی تحقیر اوست، بگریزد و فرزندش را از نفوذ زیان‌بار پدر در امان دارد. گیلبرت مارکم، که عاشق هلن است، از شایعاتی که درباره‌ی او رایج است، از جمله روابطش با لارنس، رنج می‌برد. چون یک‌بار هلن را در حالِ مکالمه‌ای مهربانانه و پنهان با مالک جوان وایلدفل هال غافلگیر می‌کند، دیوانه از حسادت، روزی به فردریک حمله می‌کند و او را سخت مجروح می‌سازد. حقیقت را مدتی بعد هلن خود برایش آشکار می‌سازد که زیبایی مهتابی و مرمرینش در برابر ستایش‌های گیلبرت بی‌اعتنا نمی‌ماند. زن جوان، برای آنکه خود را در برابر گیلبرت توجیه کند و برای سازش‌ناپذیری پرهیزگارانه‌اش به خود قدرت بیشتری بدهد، «یادداشت‌های خصوصی»اش را در اختیار آقای مارکم می‌گذارد. بدین‌ترتیب، مرد جوان از زندگی هلن و ازدواج او و تحقیرشدن‌هایش، از نوش‌خواری‌ها و عیاشی آرثر هانتینگتون و دوستانش، و از فرار همسر توهین‌شده باخبر می‌شود. این را نیز می‌فهمد که فردریک برادر هلن است.

هلن، که قربانی زندگی زناشویی است، روزی ناپدید می‌شود تا به بالین همسر بیمارش برود. گیلبرت، با اینکه می‌داند مورد محبت هلن است، نه اجازه می‌یابد بار دیگر او را ببیند و نه امید چنین کاری را داشته باشد. اما، پس از آزمون شش ماه سکوت می‌تواند به او نامه بنویسد... آرثر هانتینگتون می‌میرد، اما گیلبرت و هلن باید موانع بی‌شماری را از سر راه برداند تا بتوانند زندگی‌شان را به هم پیوند دهند، بیشتر این موانع(عدم تناسب ثروت در پی ارثی که به بیوه‌ی جوان می‌رسد و جز آن) دیگر در چشم ما چندان ارزش متقاعدکننده‌ای ندارد و اینکه قهرمانِ اهل استدلال و تا حدی منزه‌طلب ماجرا توانسته است به نام عشقی مدت‌های مدید منع‌شده، بر آنها فایق آید؛ چندان ستایش ما را برنمی‌انگیزد.

مهشید نونهالی. فرهنگ آثار. سروش


1. Ann Bronte 2. Acton Bell 3. Helen Graham
4. Arthur 5. Gilbert Markham 6. Lindenhope
7. Fergus 8. Millward 9. Jane Wilson
10. Huntington 11. Lawrence

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

زمانی که برندا و معشوق جدیدش توطئه می‌کنند تا در فرآیند طلاق، همه‌چیز، حتی خانه و ارثیه‌ خانوادگی تونی را از او بگیرند، تونی که درک می‌کند دنیایی که در آن متولد و بزرگ شده، اکنون در آستانه‌ سقوط به دست این نوکیسه‌های سطحی، بی‌ریشه و بی‌اخلاق است، تصمیم می‌گیرد که به دنبال راهی دیگر بگردد؛ او باید دست به کاری بزند، چراکه همانطور که وُ خود می‌گوید: «تک‌شاخ‌های خال‌خالی پرواز کرده بودند.» ...
پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...