اندر حکایت چگونه خواندن کتاب‌ها | مرور


کتاب‌هایی که می‌خوانیم، در ما آشیان می‌گزینند. کلمات جاری می‌شوند و مفاهیم به اتاق‌های ذهن‌مان راه می‌یابند تا به وقتش در حرف‌ها و مسیرهامان نمود پیدا کنند. کتابخوان‌هایی که به تماشای قفسه‌ی کتابهامان می‌ایستند به سهولت می‌توانند از افکار و علائق ما سردرآورند. ما با همه‌ی دانسته‌ها، تجارب، اندیشه و احساسات خویش قدم در جهان کتابی که برای خواندن برگزیده‌ایم، می‌نهیم تا خوانش منحصر بفرد خویش را از آن داشته باشیم. و بدین ترتیب کتاب‌ها به درون‌مان راه می‌یابند و بخشی از ما می‌شوند.

آدمی همان است که می‌خواند» [You are what you read: a practical guide to reading well]؛ رابرت دی‌یانی [Robert DiYanni]

آری «آدمی همان است که می‌خواند» [You are what you read: a practical guide to reading well]؛ این عنوانی‌ست که رابرت دی‌یانی [Robert DiYanni] یکی از اساتید علوم انسانی دانشگاه نیویورک بر جلد کتابش، حک کرده است. شنیدن این جمله از دو سو افکار را متوجه خویش می‌سازد. نخست آن که همه‌ی آن‌چه می‌خوانیم بر اساس اندیشه وعلائق و نیازهای ما انتخاب می‌شود و دیگر آن که همه‌‌ی کتاب‌هایی که می‌خوانیم، چگونه زیستن و بودن‌مان را شکل می‌دهد. و اما دکتر دی‌یانی در کتابی که با عنوان «آدمی‌همان است که می‌خواند» به رشته‌ی تحریر درآورده به اهمیت خوب خواندن و نقش آن در بیداری ذهن و گسترش قلمرو تجارب درونی انسان می‌پردازد.

واقعیت این است که دلایلی نظیر دستیابی به رشد و تعالی، کسب اطلاعات مورد نیاز، آشنایی با تجارب دیگران، بدست آوردن ایده‌های نو، سرگرم شدن و لذت بردن سبب می‌شوند که ما به خواندن کتاب روی آوریم و متعاقبش کلمات نقش‌بسته بر صفحات سپید و کاهی یا این روزها الکترونیک روانه‌ی جانمان شده و در لایه‌های ذهن ته‌نشین می‌شوند.

کتاب «آدمی همان است که می‌خواند: راهنمای عملی خوب خواندن» دربرگیرنده‌ی ۶ فصل است که در آن به موضوعاتی چون شنیدن آن چه که متون به ما می‌گویند؛ حقایقی که متن‌ها بیان می‌کنند؛ ایجاد ارتباط موثر با متون داستانی و غیرداستانی؛ کاربست‌های عملی خواندن و همچنین چگونه خواندن ادبیات می‌تواند به ایجاد زیستی رضایت‌مندانه‌ترمنتهی شود، پرداخته شده است. نویسنده همچنین تمرین‌هایی برای پربارتر کردن آنچه که خوانده می‌شود، درنظر گرفته است.

دی‌یانی در این کتاب می‌کوشد به ما یاد دهد به صدای آن‌چه که می‌خوانیم گوش فرا دهیم. چرا که اندیشیدن لابه‌لای خطوطی که دربرابر نگاه‌مان است و شنفتن آن‌چه که متن و مولف می‌خواهد با ما در میان نهد، امری‌ست که به ایجاد تعامل موثر بین مخاطب و اثر کمک می‌کند. این نویسنده به ما توصیه می‌کند تا به ژانر اثری که می‌خوانیم توجه داشته باشیم و همچنین به رابطه‌ی هر اثر با دیگر آثار نویسنده و زمینه‌ی زندگی مولف و حتی اثرات محیطی که متن در آن خلق شده فکر کنیم. بلندخوانی متن توصیه دیگر دی‌یانی به مخاطبانش است. سفارشی که هم برای نویسندگان مفید است و هم برای خوانندگان. زیرا کمک می‌کند تا دریابند صدا چگونه به خلق معنا می‌پردازد و شنونده‌ی این فرایند باشند.

دی‌یانی در مقدمه‌ی کتابش آورده: «این کتاب راه و روشی پیش می‌گذارد که به واسطه آن می‌توانید عادت خواندنتان را غنی‌تر و لذتتان از خواندن را دو چندان کنید. ماهیت این کتاب نظری نیست، بلکه عملی است و هدفش بهبود بخشیدن به درک و شناخت خواننده از ادبیات است.»

زندگی در پرتو متون
«ما متون را در پرتو آنچه زیسته‌ایم، می‌خوانیم». این نقل قولی از رابرت اسکولز است که دی‌یانی در فصل دوم کتابش آورده و اضافه کرده، «از نظر من روی دیگر سکه این است: ما در پرتو متونی که خوانده‌ایم زندگی می‌کنیم».

و البته این واقعیتی انکارناپذیر است چرا که هر کتاب ما را با جهان و تجاربی دیگر آشنا می‌سازد؛ جهانی که می‌تواند به شناخت وتحول در مسیر زیستن‌مان بیانجامد. گفتنی است که «دی‌یانی» لابه‌لای حرف‌هایش در این کتاب نقل قولهای فراوانی از صاحبنظران عرصه‌ی خواندن و نوشتن آورده و همچنین با استفاده از بیان نمونه‌هایی از آثار شاعران و نویسندگان تلاش کرده تا مباحث مدنظر خویش را بصورت ملموس‌تر به مخاطبان کتابش ارائه دهد.

مواجهه‌ی صحیح با آثار
چگونگی مواجهه با جستار و داستان دو مبحث قابل توجه در کتاب دی‌یانی محسوب می‌شود. مباحثی که اطلاعاتی قابل توجه در اختیار همراهان کتابش قرار می‌دهد. وی همچنین به فواید ادبیات می‌پردازد. آموزش، لذت‌بخشی، برانگیختن، افزایش بصیرت و درایت ادبی، افزودن ظرفیت‌های انتقادی و ایده‌بخشی از جمله مواردی است که وی از آنها یاد می‌کند. او در ادامه به موضوع جالب «ادبیات به مثابه‌ی گفت‌وگویی بی‌پایان» می‌پردازد. موضوعی که شاید بارها با آن برخورده‌ایم اما از کنارش گذشته‌ایم. همه‌ی آن وقت‌هایی که پس از مدتی به سراغ کتابی که قبلا خوانده‌ایم، می‌رویم تا دوباره بخوانیمش، تاثیری متفاوت از خوانش نخست را احساس می‌کنیم و این بدان سبب است که ما دیگر آن انسان قبل نیستیم و تغییر یافته‌ایم. در واقع متن تغییر نکرده اما اثری که از آن دریافت می‌کنیم، تغییر کرده است.

چاپی یا دیجیتال؟
«خواندن متون چاپی و دیجیتالی» و همچنین «چه بخوانیم و چرا» عنوان دو ضمیمه‌ا‌ی است که دی‌یانی صفحات پایانی کتابش را به آن اختصاص داده است. او در این ضمائم، اطلاعاتی بسیار مفید ارائه می‌کند و با مقایسه‌ی فرایند خوانش متون الکترونیک و کاغذی به ما یادآور می‌شود که خواندن نسخ چاپی آثار ما را عمیق‌تر درگیر متن می‌سازد. وی در بخشی از دومین ضمیمه‌ی کتاب هم به دنبال نقل قول‌هایی که از ساموئل جانسون و آلن جیکوبز بیان کرده از ما می‌خواهد تا توصیه‌ی ایشان را آویزه‌ی گوش قرار دهیم و چیزی را بخوانیم که مجذوبمان می‌کند، آن‌چه که سخت مشتاق خواندنش هستیم یا کنجکاوی‌مان را بر می‌انگیزد.

کتاب «آدمی همان است که می‌خواند» نوشته‌ی رابرت دی‌یانی با ترجمه‌ی علی‌ظفر قهرمانی‌نژاد در ۲۹۹ صفحه از سوی انتشارات بیدگل منتشر شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...
بابا که رفت هوای سیگارکشیدن توی بالکن داشتم. یواشکی خودم را رساندم و روشن کردم. یکی‌دو تا کام گرفته بودم که صدای مامانجی را شنیدم: «صدف؟» تکان خوردم. جلو در بالکن ایستاده بود. تا آمدم سیگار را بیندازم، گفت: «خاموش نکنْ‌نه، داری؟ یکی به من بده... نویسنده شاید خواسته است داستانی «پسامدرن» بنویسد، اما به یک پریشانی نسبی رسیده است... شهر رشت این وقت روز، شیک و ناهارخورده، کاری جز خواب نداشت ...
فرض کنید یک انسان 500، 600سال پیش به خاطر پتکی که به سرش خورده و بیهوش شده؛ این ایران خانم ماست... منبرها نابود می‌شوند و صدای اذان دیگر شنیده نمی‌شود. این درواقع دید او از مدرنیته است و بخشی از جامعه این دید را دارد... می‌گویند جامعه مدنی در ایران وجود ندارد. پس چطور کورش در سه هزار سال قبل می‌گوید کشورها باید آزادی خودشان را داشته باشند، خودمختار باشند و دین و اعتقادات‌شان سر جایش باشد ...
«خرد»، نگهبانی از تجربه‌هاست. ما به ویران‌سازی تجربه‌ها پرداختیم. هم نهاد مطبوعات را با توقیف و تعطیل آسیب زدیم و هم روزنامه‌نگاران باتجربه و مستعد را از عرصه کار در وطن و یا از وطن راندیم... کشور و ملتی که نتواند علم و فن و هنر تولید کند، ناگزیر در حیاط‌خلوت منتظر می‌ماند تا از کالای مادی و معنوی دیگران استفاده کند... یک روزی چنگیز ایتماتوف در قرقیزستان به من توصیه کرد که «اسب پشت درشکه سیاست نباش. عمرت را در سیاست تلف نکن!‌» ...
هدف اولیه آموزش عمومی هرگز آموزش «مهارت‌ها» نبود... سیستم آموزشی دولت‌های مرکزی تمام تلاش خود را به کار گرفتند تا توده‌ها را در مدارس ابتدایی زیر کنترل خود قرار دهند، زیرا نگران این بودند که توده‌های «سرکش»، «وحشی» و «از لحاظ اخلاقی معیوب» خطری جدی برای نظم اجتماعی و به‌علاوه برای نخبگان حاکم به شمار روند... اما هدف آنها همان است که همیشه بوده است: اطمینان از اینکه شهروندان از حاکمان خود اطاعت می‌کنند ...