بیش از یک دهه است که تمایل عمومی کتاب‌های تئاتری از آثار تحلیل متون به سمت آثاری سوق یافته است که بر مبنای کارگردانی شکل گرفته‌اند. به‌خصوص پس از انتشار کتاب «پنجاه کارگردان کلیدی تئاتر»، نام برخی از شخصیت‌های معاصر تئاتر بر سر زبان‌ها افتاد. تمایل به شناخت بیشتر گونه‌های اجرایی در تئاتر، در کنار دست‌یابی راحت‌تر به فیلم‌اجراها از طریق یوتیوب و دیگر پلتفرم‌های پخش ویدئو، دریچه‌ای بود برای درک بهتر از حرکت روبه‌رشد نمایش در اقضا نقاط جهان.

تئاتر توماس اوسترمایر» [The theatre of Thomas Ostermeier پیتر م. بوئینش و توماس اوسترمایر Peter M. Boenisch and Thomas Ostermeier]

به نظر می‌رسد دو رویداد نقطه عطفی بود برای تغییر رویه در فهم هنرمند تئاتری جوان از جهان نمایش. نخست کتاب قدیمی یان کتاب با عنوان «شکسپیر معاصر ما» بود که به نوعی آخرین کتاب مهم با موضوع تحلیل متن در بازار کتاب ایران به حساب می‌آمد. نشر کتاب تأثیر بسزایی بر شیوه اجرایی گروه‌های جوان داشت و می‌شد دید چگونه آموزه‌های یان کات در اجراها خودنمایی می‌کند. دومین رویداد حضور توماس استرومایر در ایران و اجرای «هملت» در تالار وحدت بود. «هملت» استرومایر در تقابل با «شکسپیر معاصر ما»، ذهن هنرمند تئاتری را حساس کرد. طولی نکشید شیوه اجرایی استرومایر، صرفاً ناشی از دیدن یک نمایش در برخی آثار نمودار شد. حال کتاب‌های تحلیل متن در منظر هنرمند، آثاری مرده به حساب می‌آمد و جهان تازه را باید در نظریه‌های اجرا جست. محصول چنین نگرشی میل شدید به کتاب‌های اریکا فیشر لیشته، ماروین کارلسون و هانس تیس لمان بود و البته ترجمه کتاب‌هایی به قلم کارگردانان پیرو نظریه اجرا. در کمتر از سه ماه دو ترجمه متفاوت از کتاب «حرفه کارگردان» کیتی میچل منتشر می‌شود. البته ماجرای کیتل میچل از دو اجرای پیشین محمد مساوات داغ شده بود؛ اما انتشار کتاب او می‌توانست یک بمب رو به انفجار به حساب آید؛ اما میچل برای ایرانی‌ها استرومایر نمی‌شد.

انتشار کتاب «تئاتر: توماس اوسترمایر» [The theatre of Thomas Ostermeier اثر پیتر م. بوئینش و توماس اوسترمایر Peter M. Boenisch and Thomas Ostermeier] اما موفقیتی بهتری به حساب می‌آید. کتابی که همچون اثر میچل یک راهنمای تولید اجرا نیست؛ بلکه کتابی است درباره خود استرومایر. کتابی است که می‌تواند یک نقطه عطف تازه به حساب آید: بازگرداندن متن به دل اجرا. بازیابی آنکه رابطه متن و اجرا می‌تواند متفاوت از دیدگاه طرفداران رادیکال نظریه اجرا باشد؛ اما مواجهه اولیه تئاتری‌ها با استرومایر می‌تواند منجر به چنین مصالحه‌ای نشود. استرومایر قرار بود شمشیر تیز علیه نمایشنامه‌نویس باشد. او اساساً سراغ متن‌های تازه نمی‌رود و اقتباس‌گر آزادی است نسبت به متونی از شکسپیر، ایبسن و در شورانگیزترین حالت سارا کین. او پیامبری است که می‌گوید این کارگردان است که پادشاه صحنه می‌شود و نویسنده شاید مرده‌ای است خفته در گور که میراثش در دست پادشاه جهانگیر می‌شود.

خواندن کتاب «تئاتر: توماس استرومایر» با ترجمه روان مهدی مشهور و سارا رسول‌زاده اما تصویری دیگری ارائه می‌دهد. اساساً کتاب با وجود خودنمایی نام استرومایر بر جلد کتاب، فردیت او را مخدوش می‌کند

و تأکید می‌کند آنچه ما از این کارگردان آلمانی می‌دانیم، محصول یک امر جمعی است. کتاب حاوی چند سخنرانی استرومایر، گفتگو با اعضای گروه، تفسیرهای پیتر بوئینش از اجراهای استرومایر، گفتگوهای او با استرومایر و از همه مهمتر یادداشت‌های روزانه اعضای گروه شابونه در تورها و اجراهای متفاوت است. در واقع، کتاب مجموعه‌ای است گزینشی از تاریخ تئاتر شابونه در دوران مدیریت توماس استرومایر. اینکه او چطور نگاه یک تئاتر مشهور را تغییر می‌دهد و در این وضعیت چگونه آدم‌های گروه روال تازه را رقم می‌زنند. حتی در جدال میان متن و اجرا، مشخص می‌شود چگونه در شابونه با حذف نویسنده، نقش دراماتورژ پررنگ می‌شود و چگونه حاکم متن، با حاکم اجرا رابطه برقرار می‌کند. کتاب جایی است برای رسیدن به یک راهکار جذاب درون‌گروهی؛ اما خطر آنجاست که این فرایند گروهی توسط خواننده ادراک نشود.

کتاب می‌تواند بستری باشد برای عیان کردن حجم نبوغ یک هنرمند تئاتری که حالا می‌تواند بُت زمانه جوانان تئاتری شود. تلاش‌های او برای خلق موقعیت‌های جذاب دراماتیک روی صحنه و ایده‌هایش، ناگهان می‌شود بمبی برای ترکاندن در ذهن هنرمند جوان. او از خودش می‌پرسد چرا من استرومایر نشوم و شاید به خودش نگوید چگونه می‌شود گروهی همانند گروه اطراف استرومایر گرد خود جمع کرد. همان چیزی که عموماً تئاتر ایران با آن دست‌وپنجه نرم می‌کند: فقدان زنجیره‌های مستحکم برای تشکیل یک گروه. کتاب «تئاتر: توماس استرومایر» می‌تواند دستورالعملی باشد برای آنکه چگونه می‌شود یک گروه را با استفاده از نیروی فکر هدایت کرد.

در فصل دوم کتاب با عنوان «یادداشت‌های استرومایر: تئاتر به سوی رئالیسم جدید» دو سخنرانی استرومایر در ساحت دو مانیفست فکری، در همان گام‌های نخست خواندن کتاب نظر خواننده را جلب می‌کند. در دو سخنرانی ما با استرومایری چندوجهی روبه‌روییم. استرومایری که منهای هنرمند بودن، خود را کنشگر سیاسی و اجتماعی می‌داند و برای نگاه هنری خود از وجوه بیرونی هنر، در پی عاریه‌گیری است. او به نظام سرمایه‌داری انتقاد می‌کند و به نوعی نقش شبه‌برشتی برای خود دست‌وپا می‌کند. او تعریفی تازه از رئالیسم ارائه می‌دهد و نشان می‌دهد با زمینه‌ای فکری گام به دنیای تئاتر نهاده است. تعریف تازه استرومایر از مواجهه با نمایشنامه‌های کلاسیک و نقش کارگردان در احیای آن و البته وظیفه تئاتر نسبت به نسل آینده، با انبوهی از پرسش‌ها، منجر به تولید نوعی تعهد شبه‌سوسیالیستی می‌شود.

فارغ از محتوای جذاب کتاب، اما چاپ کتاب سرشار از ایرادهایی است. از شمایل صفحه‌بندی کتاب و استفاده کردن از تصاویری که در نسخه انگلیسی آن نیست و چاپ تصاویر در کیفیت پایین هیچ کمکی به جذابیت آنها ندارد. در زمانه‌ای که می‌شود تصاویر با کیفیت موجود در کتاب را در فضای مجازی دید، می‌شد تصاویر با کیفیت بهتر در یک پایگاه اینترنتی بارگذاری شود، مخاطب پیگیر برای دیدن آنها به نشانی مندرج در کتاب رجوع کند. حتی جلد کتاب که هیچ شباهتی با نسخه اصلی، نسخه راتلج ندارد، در قیاس جذابیتی ندارد. ایرادها در ویراستاری نیز قابل‌ملاحظه است و رسم‌الخط برخی از واژگان در تضاد با رویه مرسوم، خواندن واژگان را سخت و مشقت‌بار کرده است، رسم‌الخطی که حتی با کلیت ویراستاری کتاب نیز در تضاد است.

ایبنا

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...
در کشورهای دموکراتیک دولت‌ها به‌طور معمول از آموزش به عنوان عاملی ثبات‌بخش حمایت می‌کنند، در صورتی که رژیم‌های خودکامه آموزش را همچون تهدیدی برای پایه‌های حکومت خود می‌دانند... نظام‌های اقتدارگرای موجود از اصول دموکراسی برای حفظ موجودیت خود استفاده می‌کنند... آنها نه دموکراسی را برقرار می‌کنند و نه به‌طور منظم به سرکوب آشکار متوسل می‌شوند، بلکه با برگزاری انتخابات دوره‌ای، سعی می‌کنند حداقل ظواهر مشروعیت دموکراتیک را به دست آورند ...
نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...