شبا و شوکمار، یک زوج هندی ساکن بوستون هستند که بعد از مرده به دنیا آمدن اولین فرزندشان... یک راننده تاکسی هندی است که به زبان انگلیسی احاطه دارد و دلدادهی زنی شده است که به همراه شوهرش که برای بازدید معبدی باستانی سوار تاکسی او شدهاند... پیرزنی که در یک ساختمان چهار طبقه نظافت و دربانی میکند... دختری که با مردی بنگالی دوست میشود و زمانی که همسر مرد به سفر رفته روابطش را با او ادامه میدهد.
مترجم دردها. [Interpreter of Maladies] جومپا لاهیری 1999
مجموعه داستان «مترجم دردها» با اینکه اولین کتاب جومپا لاهیری، نویسنده هندی است؛ اما در مدتی کوتاه پس از انتشار برندهی جایزهی بهترین کتاب اول نیویورکر، جایزه پن_همینگوی، جایزهی کتاب برگزیدهی پابلیشرز ویکلی، جایزهی ادیسن مت کاف از آکادمی هنر و ادبیات آمریکا، جایزهی کتاب برگزیدهی نیویورک تایمز، جایزه اُ هنری، نامزد جایزهی لوسآنجلس تایمز و برندهی جایزه پولیتزر ادبی سال 2000 شده است. اتفاقی که به ندرت برای یک مجموعه داستان کوتاه ـــ که از قضا به فرهنگ و آداب مردمان شرق میپردازد ـــ میافتد.
اولین داستان با عنوان «موضوع موقت» درباره شبا و شوکمار، یک زوج هندی ساکن بوستون است که بعد از مرده به دنیا آمدن اولین فرزندشان، شبا تمام شور و شوق قبلیاش برای زندگی را از دست داده است.
داستان دوم «وقتی آقای پیرزاده برای شام میآمد» نام دارد و در زمان جنگ هند و پاکستان و از زبان لیلیا، دختر کوچک یک زوج هندی ــ که آن دو هم ساکن آمریکا هستند ــ روایت میشود. نگرانیهای پیرزاده، دوست خانوادگی این زوج که مدتها از خانوادهاش در داکا دور مانده، محور اصلی داستان است.
داستان سوم که «مترجم دردها» نام دارد، دربارهی یک راننده تاکسی هندی است که به زبان انگلیسی احاطه دارد و دلدادهی زنی شده است که به همراه شوهرش که برای بازدید معبدی باستانی سوار تاکسی او شدهاند.
داستان بعدی با نام «دربان واقعی» قصهی بوریما، پیرزنی است که در کلکته در یک ساختمان چهار طبقه نظافت و دربانی میکند.
«جذاب» داستان دختری به اسم میرانداست که با مردی بنگالی دوست میشود و زمانی که همسر مرد به سفر رفته روابطش را با او ادامه میدهد.
در داستان «خانه خانم سن»، الیوت یازده ساله هر روز بعد از مدرسه به خانهی «سن» میرود تا مادرش از سر کار بیاید و او را با خود به خانه ببرد. الیوت هر روز شاهد سبک متفاوت زندگی خانم سن است، و دلتنگیهایش و مشکلات جدیدی که سعی میکند در زندگی جدید به نحوی حلشان بکند.
«این خانه متبرک» درباره روزهای اول زندگی تانیما(توینکل) و سانجیوست که تازه به خانه مشترکشان در آمریکا آمدهاند. عادات عجیب و غربی تانیما، سانجیو را آشفته و سردرگم میکند.
«سانجیو با او به هیچجا نمیرسید؛ با این زن که چهار ماه بیشتر نبود میشناختش و حالا زنش بود و شریک زندگیاش شده بود... به یاد عکسهایی افتاد که مادرش از کلکته میفرستاد؛ عکس دخترهای دمبخت که بلد بودند آواز بخوانند، خیاطی کنند و بدون کتاب آشپزی، عدسیهای پر ادویه خوشمزهای بپزند.»
در «معالجه بیبی هالدار» تمام زنان محله به دنبال کمک به دختری 29 ساله و مصروع هستند که در کلکلته زندگی می کند و هنوز ازدواج نکرده است.
«سومین و آخرین قاره» آخرین داستان این مجموعه است که دربارهی مهاجرت و زندگی یک پسر هندی به آمریکا و شروع زندگی مشترک با همسر هندیاش است.
داستانها غالبا درباره زندگی هندیهاییست که برای تحصیل به آمریکا رفتهاند و آنجا ماندگار شدهاند. زبان داستانها روان و زیباست. در واقع میتوان گفت لاهیری یک قصهگوی خوب شرقی است که در این مجموعه به تعامل و تضاد فرهنگ خودی و بیگانه پرداخته است.
فرهنگ در یک تعریف آسان یعنی مجموعه آداب و رفتار مردم یک جامعه. و وقتی میگوییم مردمی فرهنگی غنی دارند، یعنی سلوک روزانه و عادی این مردم، دارای اصول و پایههای مستحکم عقلی، دینی یا تاریخی است.
هند کشوری است با فرهنگی غنی و ناشناخته. متاسفانه حتی ما که همسایهی آسیایی آن بهشمار میرویم، غالبا هندیها را با موهای بلند و مشکی دختران ثروتمند و اداهای «فردین»وار پسرهای فقیر ــ نمای عمومی فیلمهای هندی ــ میشناسیم. اما لاهیری در این کتاب سعی کرده است که لایههایی از فرهنگ اصیل مردمان هندی را که در برخورد با فرهنگ غربی متبلور میشوند را نمایان کند.
داستانها در فضایی آمریکایی اتفاق میافتد و شخصیتها یا در خیابان چارلز راه میروند، یا کنار هاروارد قدم میزنند؛ ولی به دنبال مغازهای هستند که میخک و هل و زنجبیل کوهی بفروشد. این اتفاق در داستانهای لاهیری نه یک تضاد زننده، که روند عادی زندگی است که او بر اساس تجربهی شخصی خودش نوشته است.
جومپا لاهیری در لندن به دنیا آمده است؛ جایی که پدرش برای تحصیل به آنجا مهاجرت کرده بود. لاهیری در رودآیلند بزرگ میشود و اکنون سالهاست که در نیویورک با همسر و فرزندانش زندگی میکند.
زندگی کردن به سبک هندی در جامعهای آمریکایی، در داستانهای او ریتم عادی زندگی است. و غالب این فرهنگ هندی توسط بانوی خانه حفظ شدهاست. چراکه بانوی خانه، روح خانه است و قلب تپندهی آن. و این تفاوت بزرگ فرهنگ شرق و غرب است که خواننده با ورق زدن هر صفحهی از کتاب، آن را پر رنگتر از قبل حس میکند.
تمام عناصری که بانوی خانه شکل میدهد، اجزای ریز ولی ظریف و زیبای این فرهنگ هستند، مثل غذایی که او میپزد یا لباسی که میپوشد یا نوع چیدمانی که برای خانه بر میگزیند.
در داستان «این خانه متبرک» رفتارهای لاقید تانیما که از ذهنیت سانجیو از یک همسر هندی بسیار دور است، او را به جایی میرساند که آرزو میکند «ای کاش دختری از کلکته برگزیده بود، هرچند که مثل تانیما در آستانهی گرفتن فوق لیسانس نبود یا حتی زیبا.»
و در مقابل در داستان «سومین و آخرین قاره» وقتی مالا، همسر هندی یک دانشجوی هندی ساکن آمریکا، برای اولین بار به آمریکا میآید تا در کنار او زندگی کند، رنگ و بویی که مالا به خانه میآورد، زمان و هنری که برای ادارهی این خانهی کوچک میگذارد و حیایی که مثل زنان شرقی در رفتار و گفتارش دارد، هرچند که حالا ساکن آمریکاست، بسیار بارز و چشم نواز است.
داستانها در فضایی آرام و بدون هیاهو، برای خواننده مقایسهای ذهنی ایجاد میکنند بین زن هندی با زیبایی درونیاش همراه با حیا، شور زندگی و شوقی که با خودش به زندگی یک مرد میآورد و زن اروپایی، با همهی زیباییهای رو و در دسترس همگانش. ظرافتهایی که انگار زنان آسیایی میفهمندش و اگر غربزده نشده باشند، هنوز دوستش دارند و حفظش میکنند، شبیه و نزدیک به آموزههای آسمانی. و نویسنده که خود بانویی شرقی است، این صفات زیبای بانوی شرقی را تمجید و تصدیق میکند.
و در مقابل نشان میدهد که برای بسیاری مهاجرت فقط یک بهانه است برای رها کردن فرهنگ خودی و استحاله. چه بسیار ایرانیها و یا حتی هندیهایی که در کشور خود، از فرهنگشان فقط قرمه سبزی یا ساری را به خاطر دارند و نه آموزههای اخلاقی ظریف و دقیق آن را که باید درونی شده باشد.
................ تجربهی زندگی دوباره ...............