میلان کوندرا

26 اسفند 1384

میلان-کوندرا

پدرش، لودویک کوندرا، موسیقی‌شناس و رئیس دانشگاه برنو بود... در سال 1948 همچون بسیاری روشنفکران آن زمان با علاقه به حزب کمونیست پیوست. و در سال 1950 به خاطر تمایلات فردگرایانه ازاین حزب اخراج شد. اما بار دیگر از 1956 تا 1970 به این حزب پیوست... اکثر رمان‌های کوندرا به رابطه فرد با اجتماع معطوف است و قربانی شدن افراد را در رژیم‌های توتالیتر بررسی می‌کند... پس از اشغال چکسلواکی ، انتشار و عرضه کتاب‌های این داستان‌نویس در تمام کتاب‌خانه‌ها ممنوع شد.


میلان کوندرا (Milan Kundera) در آوریل 1929 در شهر برنو  چکسلواکی به دنیا آمد. پدرش، لودویک کوندرا، موسیقی‌شناس و رئیس دانشگاه برنو بود. میلان کوندرا اولین اشعار خود را در دوران دبیرستان سرود که انتشار آن‌ها در همان زمان تشویق و تحسین همگان را برانگیخت. وی سال 1948 دیپلم خود را گرفت. بعد از جنگ جهانی دوم و قبل از شروع تحصیلات دانشگاهی مدتی به عنوان کارگر و نوازنده جاز کار کرد. سپس وارد دانشکده شده و به مطالعه در مورد موسیقی، فیلم، ادبیات و زیبایی‌شناسی در دانشگاه «چارلز» شهر «پراگ» می‌پردازد. پس از پایان تحصیلاتش مدتی به عنوان دستیار و سپس به عنوان استاد دانشکده فیلم آکادمی هنرهای نمایشی پراگ مشغول به کار شد و در همان زمان اشعار، مقالات و نمایشنامه‌های خود را منتشر می‌ساخت و بعدها به جمع نویسندگان مجلات ادبی چون «Literarninoving» و «Listy» پیوست. وی در سال   1948 همچون بسیاری روشنفکران آن زمان با علاقه به حزب کمونیست پیوست. و در سال 1950 به خاطر تمایلات فردگرایانه ازاین حزب اخراج شد. اما بار دیگر از 1956 تا 1970 به این حزب پیوست.

بعد از فارغ‌التحصیل شدن، در سال 1952 به عنوان سخنران در زمینه ادبیات جهان در آکادمی فیلم منصوب شد. سال 1953 اولین کتابش را که مجموعه شعری تحت عنوان «انسان، باغ بزرگ» بود، منتشر شد و در سال‌های دهه 50 به عنوان مترجم، مقاله‌نویس و نمایشنامه‌نویس کار می‌کرد. به واقع کوندرا بعد از انتشار مجموعه سه قسمتی اشعارش تحت عنوان «عشق‌های خنده‌دار» شناخته شد. خالق «جاودانگی» در این اشعار به اجبارهای دوران استالین می‌تازد؛ ادبیات دولتی را نکوهش کرده و به دفاع از اندیشه آزاد و مفهوم حقیقی هنر می‌پردازد. آن هم هنر سوسیالیستی.

آخرین مجموعه شعرش با عنوان «تک گویی»، سال 1957 و با شروع امواج آزادی‌خواهی در کشورش چاپ شد. نویسنده «ژاک و اربابش» پس از آن دیگر مجموعه شعری چاپ نمی‌کند و به نوشتن رمان روی می‌آورد، چرا که «تک گویی» هم مانند «عشق‌های خنده‌دار» مورد تهاجم اعضای حزب واقع شد و تا 8 سال بعد اجازه تجدید چاپ نیافت. «عشق‌های خنده‌دار» سعی در نشان دادن روی دیگر مناسبات ویرانه و عاشقانه در جامعه‌ای متلاطم دارد و به فردگرایی متهم می‌شود.

میلان کوندرا

اما کوندرا از 1958 نوشتن رمان‌های کوتاه را شروع کرد. در رمان «زندگی جای دیگر است» از عدم قدرت تشخیص درست در دوران جوانی سخن می‌گوید و نهایتاً در 1960 به تدریس ادبیات در دانشکده سینما پرداخت که به شهادت بسیاری، در پرورش بینش فرهنگی- اجتماعی دانشجویان نقش بسزایی داشته است.

وی در سال 1961، نمایشنامه «مالکان کلیدها» را می‌نویسد که از ترس و وحشت حاکم بر جامعه آن روز سخن می‌گوید و مورد استقبال مردم قرار می‌گیرد. اکثر رمان‌های کوندرا به رابطه فرد با اجتماع معطوف است و قربانی شدن افراد را در رژیم‌های توتالیتر بررسی می‌کند. نخستین رمان کوندرا، «شوخی» که در فرانسه چاپ شد، شهرت جهانی برای او به ارمغان آورد و به خاطر نگارش این رمان جایزه اتحادیه نویسندگان چکسلواکی را دریافت کرد و رمانش به دوازده زبان ترجمه شد. «شوخی» درسال 1967، منتشر و کوندرا در آن به تقبیح ارزش‌های حاکم بر جامعه توتالیتر می‌پردازد.

درسال 1968 و پس از اشغال چکسلواکی توسط نیروهای شوروی، انتشار و عرضه کتاب‌های این داستان‌نویس در تمام کتاب‌خانه‌ها ممنوع شد. حق فعالیت‌های مطبوعاتی از او گرفته شد و در سال 1969 از دانشکده سینما اخراج شد. اما کوندرا باز هم به نوشتن ادامه داد. رمان «زندگی جای دیگر است»1973 در فرانسه منتشر می‌شود که دومین رمان کوندرا است و جایزه مدیسین ـ بهترین رمان خارجی چاپ شده در فرانسه ـ را در سال 1975 از آن خود کرد. او پس از چاپ این رمان و مشکلاتی که در خصوص همین کتاب برایش ایجاد شد به فرانسه مهاجرت کرد و در 1981 تبعه فرانسه شد. کوندرا در سال 1981 یکی از برجسته‌ترین نشان‌های آمریکایی یعنی جایزه «کامنولث اوارد» را به خاطر کتاب خنده و فراموشی به دست آورد و در سال 1982 برای مجموعه آثارش جایزه «اروپا لیتراتور» را گرفت و بالاخره در سال 1983 درجه دکترای افتخاری دانشگاه میشیگان به او اعطا گردید.

رمان‌ «والس خداحافظی» هم که در سال 1978نوشته شد جایزه «موندلو» را در ایتالیا نصیب او کرد. «کتاب خنده و فراموشی»، «بار هستی»، «جاودانگی»، «هویت» و «جهالت» را کوندرا در دوران تبعید نوشته است. کتاب «هنر رمان» هم اولین کتاب وی به زبان فرانسه است. رمان‌های کوندرا به اکثر زبان‌های دنیا ترجمه شده‌اند و دو رمان «شوخی» و «بارهستی» هم به صورت فیلم درآمده‌اند.

مریم السادات فاطمی

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

صدام حسین بعد از ۲۴۰ روز در ۱۴ دسامبر ۲۰۰۳ در مزرعه‌ای در تکریت با ۷۵۰ هزار دلار پول و دو اسلحه کمری دستگیر شد... جان نیکسون تحلیلگر ارشد سیا بود که سال‌های زیادی از زندگی خود را صرف مطالعه زندگی صدام کرده بود. او که تحصیلات خود را در زمینه تاریخ در دانشگاه جورج واشنگتن به پایان رسانده بود در دهه ۱۹۹۰ به استخدام آژانس اطلاعاتی آمریکا درآمد و علاقه‌اش به خاورمیانه باعث شد تا مسئول تحلیل اطلاعات مربوط به ایران و عراق شود... سه تریلیون دلار هزینه این جنگ شد ...
ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...