مارگارت میچل نویسنده مشهور رمان «بر باد رفته» پس از جنگ جهانی دوم به شهری فرانسوی کمک مالی کرده بود.

به گزارش ایبنا به نقل از آسوشیتدپرس، «دنیس بارو» یک خلبان فرانسوی که مارگارت میچل را می‌شناخت؛ می‌گوید میچل با اهدای مبلغ قابل توجهی، شهر ویران شده «ویموتیر» فرانسه را بازسازی کرد.


این شهر کوچک که در جریان جنگ جهانی دوم تخریب شده بود، به کمک مارگارت میچل دوباره ساخته شد و این در حالی است که این تلاش میچل کم‌تر شناخته شده و حتی آنها که به بررسی زندگی و آثار به جای مانده از او پرداخته‌اند به این موضوع توجهی نشان نداده‌اند.

«هیلاری هاردویک» سخنگوی موزه مارگارت میچل معتقد است مثل دیگر فعالیت‌ها و تلاش‌های میچل؛ اقدامات خیرخواهانه و نوع دوستانه او نیز زیر سایه کتاب پرفروش و فراموش نشدنی او «برباد رفته» و فیلمی که برمبنای آن ساخته شده قرار گرفته است.

او افزود که بر این باور است مردم نمی‌دانند ابعاد فعالیت‌های انسان‌دوستان او تا چه حد گسترده بود. در این موزه نیز نشان چندانی از کمک خیرخواهانه میچل برای بازسازی این شهر کوچک فرانسوی وجود ندارد و خانم هاردویک نیز اذعان می‌کند که تا زمانی که این موضوع به وسیله آسوشیتدپرس گزارش شد از آن خبر نداشته است.

با این حال یک نامه در میان کاغذهای به جا مانده از میچل در این موزه وجود دارد که متن آن طلب کمک از این نویسنده نامدار برای بازسازی شهر ویموتیر است.

ماجرای اینکه میچل چگونه برای بازسازی این شهر و بیمارستان آن دست به جمع‌آوری کمک‌های مالی زد به اواسط سال 1944 و درست پس از اتمام جنگ باز می‌گردد و او پس از دریافت نامه‌ای از «دنیس بارو» خلبان فرانسوی دست به کار شد. این خلبان که اکنون 86 ساله است می‌گوید برای خانم میچل نوشت که «توصیف فرار اسکارلت از آتلانتا در حالی که داشتم از فرانسه فرار می‌کردم تنها چیزی بود که ذهن مرا به خود مشغول ساخته بود».

«بارو» که شیفته اثر میچل بود در جریان یکی از ماموریت‌هایش به کمک دوستی که با میچل آشنا بود او را حضوری دیده بود و نسخه امضا شده برباد رفته را که میچل به او اهدا کرد، هنوز چون گنجی گرانبها گرامی می‌دارد.

میچل پس از شنیدن خبر ویرانی این شهر کوچک، چکی از طرف خودش برای بازسازی بیمارستان شهر فرستاد و سپس با انجمن خلبانان آمریکا ارتباط برقرار کرد و با جمع‌آوری کمک‌های مالی از کلوب بین‌المللی خلبانان، پول لازم برای بازسازی تمام شهر را فراهم آورد.

مارگارت میچل قصد سفر به فرانسه و دیدار از شهر بازسازی شده را داشت و نامه‌ای هم به بارو و همسرش نوشته بود که در یک تصادف اتومبیل کشته شد. او در زمان مرگ  49 سال داشت.

در ماه می سال 2008 و در سالگرد شصت و پنجمین سال بمباران  بیمارستان، با نصب لوح یادبودی به نام «مارگارت میچل» بر سر در آن، از این کمک او قدردانی شده است.

«برباد رفته» کتاب مشهور مارگارت میچل بر مبنای جنگ‌های داخلی آمریکا شکل گرفته و او قهرمانان محبوبش را در فضایی جنگزده تصویر کرده است.

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...