آلفرد دو موسه

02 فروردین 1400

آلفرد دو موسه، Musset, Alfred de شاعر و نمایشنامه‌نویس فرانسوی (1810-1857) در پاریس و در خانواده‌ای بافرهنگ زاده شد، پدر و پدربزرگش شیفته‌ی شعر و ادب بودند و طبع شعر را به ارث در وجود آلفرد نهادند. وی دوران کودکی را بسیار آرام و منظم گذراند، تحصیلات جدی و درخشانی انجام داد و تعطیلات را در سواحل رود لوار Loire در کنار پدری بزرگوار و مادری مهربان و در کانون خانوادگی دلپذیری می‌گذراند. از کودکی به شعر سرودن علاقه نشان داد و در هیجده سالگی جوانی اجتماعی و لذت‌طلب گشت و به‌وسیله‌ی یکی از دوستان به نام سناکل Cénacle، مجمع ادبی که به وسیله‌ی ویکتور هوگو اداره می‌شد، راه یافت و با گرمی پذیرفته شد. موسه شعر می‌گفت، نقاشی می‌کرد، به موسیقی دلبستگی خاص داشت و مصمم بود که در رشته‌ی حقوق یا پزشکی تحصیلات خود را به پایان رساند و سرانجام شعر را برگزید و عمر خود را به آن مصروف داشت. منظومه‌های کوچکی ساخت که باب سلیقه‌ی مردم عصر بود، اشعار نخستین او رنگ خاصی نداشت، نه ملال به شیوه‌ی لامارتینی در آن دیده می‌شد و نه عصیان به سبک بایرون و نه اندیشه‌ای اخلاقی یا فلسفه‌ی خاصی را عرضه می‌کرد. تنها رشحه‌هایی بود که از قریحه‌ی شاعری پیشرس تراوش می‌کرد که با وجود سن کم او دارای ترکیبی استادانه و بیانی روان و قالبی زیبا و لطیف بود و نشانه‌ای از مبتدی‌بودن شاعر در آنها به‌چشم نمی‌خورد.

موسه جوانی اجتماعی و خود محضر بود و بسیار زود خود را در حشر و نشر با زنان و کامرانی از زندگی غرق کرد و توانست به سبب اندام متناسب و خوش‌پوشی و رفتار شایسته توجه زنان را جلب کند، به وسیله‌ی استقلال فکری و روحی نظر آلفرد دو وینیی را متوجه خود سازد و به‌سبب ژرف‌بینی در تحلیل روانی و هوش سرشار مورد توجه سنت بوو، منتقد معروف قرار گیرد، اما دوستان و آشنایانش به این کسان منحصر نمی‌شدند، دوستان ثروتمند و روشنفکر و هنرور و خوشگذران و عیاشی نیز داشت که همراه آنان در رستوران‌های زیبا شام می‌خورد و در کنارشان و تحت تأثیرشان به الهه‌ی الهام‌بخش شعر دست می‌یافت. غالب شب‌ها به کتابخانه‌ی آرسنال Arsenal می‌رفت، جایی که نودیه Nodier نسل جوان رمانتیک را با علاقه می‌پذیرفت، اولین دیوان موسه در 1829 به نام قصه‌های اسپانیایی و ایتالیایی Les Contes d' Espagne et d' Italie انتشار یافت که همه را مبهوت ساخت و غوغا برپا کرد، موسه در این دیوان خود را از قیدهای رمانتیسم آزاد کرده بود و به‌سبب رهایی از قواعد بیان و به‌کار بردن لحن مسخره‌آمیز و گستاخانه و بی‌شرمانه مورد سرزنش طرفداران رمانتیسم قرار گرفت. عده‌ای نیز به بدیع‌بودن اشعار پی بردند. در هرحال موسه پس از انتشار این دیوان مقامی خاص یافت و همه درباره‌ی سبک شعر او از یکدیگر سؤال می‌کردند که آیا این اثری به شیوه‌ی رمانتیسم است یا ضد آن؟ آیا حادثه‌ای عشقی شاعر را به هیجان نیاورده است؟

اما نخستین عشق بزرگ موسه با نیرنگ زنانه همراه شد و اثر این خیانت در سراسر زندگی از روح و دل او محو نگشت. خود بارها به این نکته اشاره کرده است که اولین ناکامی در عشق، میل دوست‌داشتن را در او نابود کرده است. پس از آن بدبینی و بدگمانی اندوه‌باری بر دلش چیره گشت. حال روحی موسه در 1836 در اعترافات فرزند زمانه Confession d' un enfant du siècle منعکس شده است که قهرمان داستان به خیانت معشوق پی می‌برد و خود را به کامرانی‌ها و لذت‌های زودگذر می‌سپارد. لحن شاعرانه‌ی بسیار عالی این اثر از حقیقت مستند این سرگذشت غم‌انگیز شخصی چیزی نمی‌کاهد. موسه در عالم تئاتر نیز با اولین نمایشنامه‌های خود غوغاها برانگیخت. اولین اثر نمایشی او به نام تسویه حساب شیطان La Quittance du Diable، اگرچه قرار بود بر صحنه آید، به اجرا گذاشته نشد، اما در همین سال (1830) نمایشنامه‌ی نک‌پرده‌ای شب ونیزی La Nuit Vénitienne در تئاتر اودئون Odéon برای اولین و آخرین‌ بار به‌نمایش درآمد. نمایشنامه‌ی شب ونیزی که نمایشنامه‌ی کوچک، بدیع و مسخره‌آمیز و شاعرانه بود، به سبب اختلاف با تئاتر رمانتیک با شکست مواجه شد و موسه بر اثر این شکست قسم خورد که دیگر نمایشنامه‌ای بر صحنه نیاورد، مدت‌ها نیز بر سر پیمان بود، اما از نوشتن آثار نمایشی دست بازنداشت.

در 1832 نمایشی با شکوه در صندلی راحتی Un Spectacle dans un fauteuil ساخته شد که مجموعه‌ای بود از دو نمایشنامه و یک منظومه. یکی از نمایشنامه‌ها به نام ساغر و لب La Coupe et les Lévres تقدیم‌نامه‌ای بسیار مهم در آغاز خود داشت که بیانیه‌ی واقعی ادبی موسه به‌شمار آمد و توجه او را از شعر کلاسیک که در آثار پیشین او دیده می‌شد، به شعر رمانتیک نشان می‌داد و برجسته‌ترین اندیشه‌های ادبی و اطلاعاتی درباره‌ی الهام شاعرانه که پیش از او کسی درباره‌ی آن چیزی ننوشته بود، عرضه می‌کرد. در این دیباچه موسه نظر بدبینانه‌ای درباره‌ی نهضت ادبی عصر خود بیان داشته است، در این‌باره می‌گوید: «امروزه دیگر هنر وجود ندارد». این اثر که با سکوت عام روبرو گشت، در نظر سنت بوو منتقد ادبی اوج هنری موسه را نشان می‌داد، فرانک Frank قهرمان این منظومه تجسمی کامل از جنبه‌ی شخصیت رمانتیک موسه در سال‌های 1830-1832 بود، یعنی بیزاری از عیش و نوش، ناباوری در عشق، بدبینی به زن و آرزوی مبهم نیکبختی ساده، اما دیر شده بود و دیگر این عشق ساده و پاک، نمی‌توانست در دلی که مدت‌ها به کامرانی‌ها و لذت‌طلبی‌ها تسلیم شده بود، جوانه زد. رؤیای این صفا و پاکی با دلپذیری و دلفریبی بسیار در نمایشنامه‌ی دیگری با عنوان دختران جوان در چه رؤیاهایی به سر می‌برند؟ A quoi rêvent les jeunes filles تجلی می‌کند. همچنین در منظومه‌ی نامونا Namouna که اگرچه به‌ظاهر گستاخانه بود، اضطراب درون شاعر را نشان می‌داد.

آلفرد دو موسه، Musset, Alfred de

موسه در 1833 به رمان‌نویسی روی آورد، رمان به‌وسیله‌ی نامه Roman par Lettres را منتشر کرد و بلافاصله به نمایشنامه‌نویسی بازگشت. در همین سال در مجله‌ی روود دوموند Revue des Deux Mondes نمایشنامه‌ی آندرئا دل سارتو Andréa del Sarto و هوس‌های ماریان Les Caprices de Marianne را انتشار داد. آندرئا دل سارتو نمایشنامه‌ای بود از محیط نقاشان دوره‌ی رنسانس و سرگذشت غم‌انگیز شوهر هنرمند و رنج‌دیده‌ای که جوانی را از دست داده و دیگر قدرت ندارد که دلپسند و محبوب دیگران قرار گیرد. این شوهر نقاش که دیوانه‌وار زنش را دوست دارد، همه‌ی هنر و بلندپروازی‌های خود را فدای این عشق می‌کند، اما زن در برابر فداکاری‌های او بی‌اعتنا می‌ماند، سرانجام نیز او را ترک می‌کند و در حالی باقی می‌گذاردش که هم هنر را از دست داده و هم زن محبوبش را. موسه در این نمایشنامه که در 1851 در پاریس بر صحنه آمد، رابطه‌ی عشق و هنر را عرضه می‌کند. قهرمانان نمایشنامه‌ی هوس‌های ماریان، دو چهره‌ی متفاوت موسه را نشان می‌دهند، یکی مردی پراحساس و خیال‌پرداز و دیگر شخصی بوالهوس و بی‌قید و بدبین.

منظومه‌ی رولا Rolla (1833) توجه موسه را به شعر غنایی آشکار و ناکامی و ایمان ازدست‌رفته را بیان می‌کند. فصاحت تغزلی، روانی بیان که به‌تدریج عمیق و سنگین می‌شود، مسائل عاطفی و احساس‌های درون موجب گشت که این منظومه در دل عامه‌ی مردم جای گیرد و موسه را شاعر بزرگ غنایی معرفی کند. کمدی فانتازیو Fantasio در 1866 در کمدی فانسز بر صحنه آمد و یکی از درخشانترین و خیال‌انگیزترین کمدی‌های موسه و گنجینه‌ای از حقیقت، شعر و خوش‌طبعی بود که تغزل بسیار ظریفی در بر داشت. در نخستین ماه‌های 1833 رود که موسه با ژورژ ساند آشنا شد، ژورژساند که در آن زمان به سبب انتشار رمان‌های پی‌درپی به شهرت رسیده و شش سال از موسه بزرگتر بود، در او نبوغی یافت و دریغش آمد که روح و اندیشه‌ی او در کامرانی‌ها و لذت‌های پوچ و زندگی بی‌بند و بار به پستی گراید، پس مصمم شد که او را از آن زندگی رهایی بخشد. موسه نیز که در وجود ژورژساند زنی هوشمند و شایسته دید، دعوتش را پذیرفت و با او به ایتالیا رفت و هر دو در ونیز سکونت گزیدند، اما طولی نکشید که سوءتفاهم رشته‌های علایق آن دو را که به عشقی آتشین انجامیده بود، از هم‌گسست، موسه به‌سختی بیمار گشت و از بی‌وفایی ژورژساند به‌شدت رنج برد، پس با دلی شکسته و تنی ضعیف به پاریس بازگشت، با وجود این مکاتبات پرشوری میان آنان جریان یافت، ژورژساند نیز به پاریس شتافت، یکدیگر را از نو یافتند و دیدارهایی انجام دادند که سرانجام در مارس 1835 به جدایی قطعی منجر شد.

موسه در این مدت به خلق آثار نمایشی ادامه می‌داد. کمدی با عشق شوخی نمی‌کنند On ne badine pas avec l'amour را در 1834 نوشت که در 1861 بر صحنه آمد. در این کمدی سه‌پرده‌ای عمق خاطرات عاشقانه و اندوهگینانه‌ی موسه از ژورژساند و حالت‌های روحی آن دو، از خلال نثری روان و موضوعی بسیار لطیف جلوه‌گر است. این کمدی از بهترین آثار نمایشی موسه به‌شمار آمد. نمایشنامه‌ی منثور دیگر لورانساتچو Lorenzaccio که شاهکار تئاتر رمانتیک موسه و فرانسه به‌شمار می‌آید، نمایشنامه‌ای است اخلاقی و احساسی بر پایه‌ی تجربه‌های موسه در زمینه‌ی تحلیل روانی و بدبینی و ناباوری و پاکی و خلوتی از دست‌رفته و ایمان و عشق ناکام‌مانده و زندگی آزادانه و بدون هدف اخلاقی. موضوع این نمایشنامه را ژورژساند از وقایع تاریخی فلورانس به‌دست آورده و در اختیار موسه قرار داده بود که شاعر جوان آن را به صورت اثری هنری درآورد. نمایشنامه‌ی لورانساتچو در زمان حیات موسه بر صحنه نیامد، اولین بار در 1896 اجرا شد و مورد انتقاد و اظهارنظرهای متفاوت قرار گرفت.

موسه بعد از ژورژساند با زن‌های متعدد دیگر آشنایی یافت و عشق‌های دیگر یافت که غالب آنها در این آثار منعکس گشته است: املین Emmeline (1837)، شمعدان Le Chandelier (1835)، پسر تیسین Le Fils du Titien (1838) و مانند آن. در این دوره که دوره‌ی اختلاط عشق‌های تازه و خاطرات عاشقانه‌ی موسه با ژورژساند است و تفکر درباره‌ی خویش و یافتن دو جنبه‌ی مخالف هنرمندی و بشری در وجود خود، سلسله اشعار شب‌ها Nuits پدید آمد که شامل شب‌های مه- ژوئن در 1835. نامه به لامارتین Lettre a Lamartine شب‌های مارس اوت- اکتبر در 1837، و قطعه‌های دیگر مانند امید به خدا Espoir en Dieu و خاطره Souvenir از 1835 تا 1841 است. اساس این قطعه‌های تغزلی عشق نیست، بلکه موضوع واقعی در آن برخورد عشق و رنج است در اثری شاعرانه و سرگردانی در انتخاب قلب یا روح، عشق یا خلاقیت هنری، زندگی یا هنر. از آثار دیگر موسه در این دوره نمایشنامه‌ی نباید به چیزی قسم خورد Il ne faut jurer de rien در 1848 در کمدی فرانسز بر صحنه آمد و هوس Un caprice در 1847.

موسه در سی سالگی به پیری زودرس رسید. از بلندپروازی‌ها در او نشانه‌ای باقی نماند، سرچشمه‌ی تخیلاتش خشک شد و حساسیتش ضعیف گشت و تا پایان عمر که هفده سال طول کشید، جز چند منظومه، چند قصه و چند کمدی که گاه در آنها خیال‌انگیزی، شور، ظرافت و خوش‌طبعی آثار پیشین دیده می‌شد، اثر مهمی نیافرید. نمایشنامه‌هایی مانند باید که دری باز باشد یا بسته Il faut qu'une porte soit ouverte ou fermée نمایشنامه‌هایی متوسط و کم‌ارزش‌تر از آثار گذشته‌ی موسه است. موسه داستان‌های کوتاه و قصه‌های بسیار دارد که برای امرار معاش نوشته می‌شده و با این‌حال از نبوغ هنری او حکایت دارد. آخرین قصه‌ی او مگس La Mouche است در 1853.

در واقع دوره‌ی خلاقه‌ی هنری موسه ده سال بیشتر طول نکشید یعنی میان سال‌های 1829 تا 1839، از نوزده سالگی تا بیست و نه سالگی، شهرت واقعی‌اش از 1850 به بعد آغاز شد و آثار نمایشی‌اش پیروزی واقعی و گسترده را پس از 1900 یا حتی 1920 به‌دست آورد. نبوغ حقیقی موسه با هیجان‌های زندگی خصوصی‌اش رابطه‌ی بسیار نزدیک داشت و هنگامی که سرچشمه‌های الهام‌بخش زندگی‌اش خشک یا ضعیف گشت، خلق آثار هنریش نیز رو به کاهش نهاد. موسه با آنکه طبعاً رمانتیسم خاص خود را داشت و از نظر شور و حساسیت از نویسندگان بزرگ رمانتیک معاصر خود عمیق‌تر بود، ذوق و سلیقه‌اش در سبک کلاسیک باقی ماند. نمایشنامه‌های اخلاقی و معنوی و استقلال اندیشه موجب شد که موسه از پایدارترین نویسندگان نیمه‌ی اول قرن نوزدهم به‌شمار آید. خاصه میان سال‌های 1920 و 1925 اثر نمایشی هیچ نویسنده‌ی فرانسوی تا این حد بر صحنه نمانده است. موسه از عصر خود پیش بود و آزادی فکر و قدرت تخیل و تیزبنی و ژرف‌نگری در آثار او درست همان چیزی بود که مردم عصر جدید انتظارش را داشتند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...