آرتور کستلر

04 فروردین 1385

آرتور-کستلر

در یک خانواده آلمانی زبان از یهودیان اشکنازی متولد شد. پدرش یک مخترع و صنعت‌گر موفق بود... در دانشگاه وین روان‌شناسی خواند و رئیس یک گروه دانشجویان صهیونیست شد. یک ماه قبل از پایان تحصیل، کتاب‌های درسی خود را سوزاند و در امتحانات شرکت نکرد و به فلسطین رفت ... پس از مدتی اسرائیل را هم ترک کرد و به‌عنوان خبرنگار اولستین (اتحادی از چند روزنامه آلمانی) به پاریس رفت... در ۱۹۳۱ به حزب کمونیست آلمان پیوست.

آرتور کستلر (Arthur Koestler) در ۵ سپتامبر ۱۹۰۵ در بوداپست (امپراتوری اتریش - مجارستان آن هنگام) در یک خانواده آلمانی زبان از یهودیان اشکنازی متولد شد. پدرش هنریک یک مخترع و صنعت‌گر موفق بود، مهمترین محصول او یک صابون بهداشتی بود. آرتور در دانشگاه وین روان‌شناسی خواند و رئیس یک گروه دانشجویان صهیونیست شد. یک ماه قبل از پایان تحصیل، کتاب‌های درسی خود را سوزاند و در امتحانات شرکت نکرد و به فلسطین رفت (آن زمان تحت قیمومیت بریتانیا بود) ابتدا در یک کیبوتس در دره عزریل و بعد در تل‌آویو و اورشلیم ساکن شد. جایی که از گرسنگی تقریباً در حال مرگ بود. پس از مدتی اسرائیل را هم ترک کرد و به‌عنوان خبرنگار اولستین (اتحادی از چند روزنامه آلمانی) به پاریس رفت. یک سال بعد سردبیر اولستین شد و به برلین رفت. او در ۱۹۳۱ به حزب کمونیست آلمان پیوست، در ۱۹۳۸ پس از مشاهده استبداد استالینی و دادگاه‌های نمایشی مسکو از حزب جدا شد. با شروع جنگ جهانی دوم مقامات فرانسوی او را به عنوان یک بیگانه در اردوگاهی در رشته کوه پیرنه زندانی کردند. او پس از آزادی به لژیون بیگانگان فرانسه پیوست. چندی بعد از مسیر مراکش و پرتغال به انگلیس گریخت و از ۱۹۴۱ تا ۱۹۴۲ برای ارتش بریتانیا و پس از آن برای بی‌بی‌سی کار کرد. کستلر در ۱۹۴۵ شهروند بریتانیا شد و با پایان جنگ به فرانسه برگشت و ارتباط نزدیکی با سیمون دو بوار و ژان پل سارتر برقرار کرد. (گویا یکی از شخصیت‌های کتاب ماندرین‌های دوبوار براساس شخصیت آرتور کستلر نوشته شده‌است). او چند سال بعد به لندن برگشت و بیشتر عمر خود را به مقاله‌نویسی و سخنرانی گذراند.
کستلر یکی از اولین مصرف‌کنندگان ال‌اس‌دی بود. او در سال ۱۹۶۷ در مقاله‌ای با عنوان سفر به نیروانا (Trip to Nirvana) تجربیات خود از مصرف داروهای مخدر و روان‌گردان را شرح داد و حمایت‌های آلدوس هاکسلی دیگر نویسنده انگلیسی از این داروها را به چالش کشید.

"خوابگردها" نخستین منزل از سفر علمى آرتور کستلر است. در این کتاب، نویسنده انسان را در مرحله‌اى که کورکورانه در جست‌وجوى دانش به هر درى مى‌زند، دنبال مى‌کند و پس از یک بررسى کوتاه و درخشان از تاریخ جهان‌شناسى، تصویر دقیقى از چهره کسانى که علم جدید را پى‌ریزى کردند تصور مى‌کند. در کتاب "گفت‌ و گو با مرگ" که بخش‌هایی از این اثر یادداشت روزانه اوست در رابطه با صد روز اسارت وی به دست نیروهای فرانکو در جنگ‌های داخلی اسپانیا در 1937. در اوایل دهه 50 میلادی، انجمنی در لندن تأسیس شد به نام «Exit» (خروج) با هدف انتشار اطلاعات مربوط به مرگ سزاوارانه یا خودخواسته که به اعضای خود می‌آموخت که اگر خواستند با انتحار یا مرگ خودخواسته شخصاً به زندگی خویش خاتمه دهند، چه روشی را انتخاب کنند که با آرامش بیشتری حیات را ترک گویند و مزاحمتی برای اطرافیان و دیگران فراهم نیاورند. یکی از معروف‌ترین و فعال‌ترین مؤسسین و مدیران این انجمن آرتور کستلر بود.

درسال 1984 میلادی خبری در مجله پرتیراژ آمریکایی «تایم» (Time) درج شد: «آرتور کستلر نویسنده معروف به اتفاق همسرش در لندن خودکشی کرده است.» ذیل خبر هم توضیح داده بود که صبحگاه وقتی پیشخدمت مخصوص کستلر به رسم انگلیسیان سینی محتوی صبحانه را به اتاق اربابش می‌برد، می‌بیند که در ورودی اتاق مسدود است و بر روی نامه‌ای که در پشت شیشه آویخته شده است، نوشته شده «وارد نشوید، پلیس را خبرکنید» پیشخدمت بلافاصله به پلیس تلفن می‌کند و وقتی نفرات پلیس وارد اتاق می‌شوند، می‌بینند که کستلر لباسی فاخر پوشیده و موقرانه و آرام روی مبل گرانقیمت نشسته و همسرش هم با لباسی شیک و خوش‌رنگ و آرایش کرده بر روی مبل دیگری مقابلش به مبل تکیه داده است. اما زن و شوهر هر دو مرده بودند. در کنار کستلر نامه‌ای دیده می‌شد که قسمتی از آن را در مجله نقل کرده بودند؛ قریب به این مضمون: «من زندگانی بسیار پرماجرا و موفقی داشتم. کتاب‌هایم در تمام دنیا مورد استقبال قرار گرفتند و ثروت زیادی به دست آوردم و سال‌ها است که با رفاه کامل و آبرومندی و شهرت و محبوبیت زندگی می‌کنم. اما سه سال است که به بیماری «پارکینسون» مبتلا شده‌ام و چون می‌دانم که هنوز دارویی برای درمان این بیماری پیدا نشده است و ادامه حیات با چنین بیماری جز درد و رنج و غم و حسرت برای خودم و اطرافیانم نتیجه‌ای ندارد، لذا آرامش ابدی را برگزیده و شخصاً به زندگانیم خاتمه می‌دهم. وقتی تصمیم را با همسر عزیزم که زن سومم هست در میان نهادم او هم آماده شد تا مرا همراهی کند...»

آرتور کستلر به هنگام مرگ 78 ساله و همسرش 53 ساله بود. از دیگر آثار وی می‌توان موارد زیر را نام برد: "خزرها" یا "خزران"، "تاریکی در نیم‌روز" (DARKNESS AT NOON) که نقدی بی‌محابا از روان‌شناختی نظام بلشویکی در روسیه است، "از راه رسیدن و بازگشت"، "تیری در آسمان"، "مرز اشتیاق" و "وصیت‌نامه اسپانیولی"، "ماجرای زندگی من" که در آن ضمن بررسی رویدادهای زندگی خود تصویری زنده از وقایع تاریخی‌ای که در آن شرکت داشته به دست می‌دهد و نیز "گلادیاتورها" که بررسی ماجرای قیام اسپارتاکوس و نقد توتالیتاریسم است.

مریم السادات فاطمی

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...