هفته پیش، مراسم پایانی ششمین دوره جایزه‌ی قلم زرین برگزار شد.

انجمن قلم ایران، امسال هم گل کاشت. در حوزه‌ی شعر، به اقرار خود بیگی حبیب‌آبادی، آقایان به خودشان زحمت نداده‌اند که در مرحله‌ی اول داوری، همه کتاب‌های شعر، اکثر کتاب‌های شعر و حتی نیمی از کتاب‌های شعر منتشره در سال 87 را بخوانند. انجمن قلم که روزی قرار بود نماینده‌ی صنفی نویسندگان و شاعران باشد، برای انتخاب کتاب شعر، خود را تا حد یکی از اداره‌ کل‌های وزارت ارشاد پایین آورد.

سرداور گروه شعر این جایزه به صراحت گفته است: ما در این دوره، بر خلاف دوره‌های گذشته، فقط آثار برگزیده‌ی کتاب فصل جمهوری اسلامی را مورد بررسی قرار دادیم که این مسئله سبب می‌شد روند داوری آثار با سرعت بیشتری انجام شود.

بدین ترتیب 2 اثر برگزیده شعر، تنها از میان 20 تا 25 اثر انتخاب شده است و جایزه کتاب سال شعر این انجمن، به چیزی در حد «خلاصه جایزه کتاب فصل» تنزل یافته و این انجمن عملا پذیرفته است که در بخش کتاب شعر، زیرشاخه‌ی "خانه کتاب" باشد؛ موسسه‌ای که زیر مجموعه‌ی معاونت فرهنگی وزارت ارشاد است. آیا انجمن قلم یک نهاد غیردولتی و جایزه قلم زرین یک جایزه از جوایز بخش خصوصی نیست؟

در بخش داستان نیز دوستان 3 کتاب را راه‌یافته به مرحله‌ی نهایی معرفی کردند؛ اما هیچ یک را، حتی برای دریافت لوح تقدیر هم قابل ندانستند؛ "آوای نهنگ" اثر احمد بیگدلی، "بیوتن" اثر رضا امیرخانی و "شماس شامی" اثر مجید قیصری.

سرداور بخش داستان آقای احمد شاکری، تلویحا این آثار را فاقد غایت ادبیات که از دید ایشان «مضمون» است، توصیف کرده است: «غایت ادبیات، مضمون است... ادبیات بدون مضمون، ادبیات پوچی است که نمی‌تواند غایت عملی انسانی خداجو باشد. این غایت، بر محمل «شرع» و «سرسپردگی» به تعالیم شرعی صورت می‌گیرد. مضمون رهاشده از شریعت یا بی‌اعتنا به لوازم و اصول آن،‌ مخرب و آسیب‌رسان است. ادبیاتی که داعیه‌دار ادب است، نمی‌تواند نسبت به ادب انسان در برابر خداوند و کلام او بی‌اعتنا باشد.»

بدین ترتیب، مبانی این انجمن در امتیازدهی به داستان اینگونه مشخص می‌شود:
1. فرم در ادبیات امری فرعی است و تنها طریقیت دارد و آنچه ارزش ادبی یک اثر را مشخص می‌کند، آن است که فرم چگونه در خدمت چه مضمونی قرار گرفته است.
2. مضمون یک اثر ادبی باید بر محمل «شرع» و سرسپرده به تعالیم شرع باشد.

خدا را شکر می‌کنیم که تزاحم و تضاد بین دو سلیقه‌ی نویسندگان یک نسل، آرام ‌آرام دارد به شفاف‌ترین شکل خود می‌رسد. روزگاری شهید آوینی به خاطر دفاع از فیلم عروس یا به خاطر تمرکز بر آثار هیچکاک، طعمه طعنه‌ها و آماج تهمت‌ها قرار می‌گرفت.

آن روزها نیز آن شهید با داعیه‌داران بر سر فهم «باطن» یک پدیده که از عالم جدید برخاسته است، و عبور از سطح «ظاهر» (که نقد منکراتی و پرونده‌سازانه از آفات آن است) دعوا داشت. اتفاقا رمان هم مثل سینما از پدیده‌های عصر جدید است و از لوازم قطعی آن، کشاکش و انتخاب شخصیت رمان است.

دعوای آقای احمد شاکری با کسانی مثل مجید قیصری و رضا امیرخانی، دعوای یک بچه مسلمان با دو نفر لائیک نیست. از میان یک نسل نویسنده مذهبی، دو سلیقه متفاوت برآمده است، اما افسوس که امثال آقای شاکری، سلیقه نویسندگانی را که مثل خودشان روزی 5بار روبه‌قبله می‌ایستند و هیچ کس در التزام آنان به مبانی تشیع شکی ندارد، با انگ‌هایی مثل «بی‌اعتنایی به لوازم و اصول شریعت» و «سهل‌انگاری در رعایت ادب نسبت به خداوند و کلام او»  (به این لینک شماره‌های 409 و 410 مراجعه فرمایید) محکوم می‌کنند.

احتمالا ایشان تعریض به رمان بیوتن آقای امیرخانی داشته‌اند. خوب است اگر در یک نقد تفصیلی، ایشان روشن کنند که کدام یک از پاراگراف‌ها یا سطور این رمان که به زعم نگارنده و بسیاری از دوستان مذهبی اهل قلم، اثری درخشان و رو به ‌جلو در ادبیات دینی است، نسبت به خداوند و کلام او مرتکب بی‌ادبی شده است.

من ار چه رند و سیه نامه و خراب شدم  
هزار شکر که یاران شهر بی‌گنهند

همشهری

از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...
فعالان مالی مستعد خطاهای خاص و تکرارپذیر هستند. این خطاها ناشی از توهمات ادراکی، اعتماد بیش‌ازحد، تکیه بر قواعد سرانگشتی و نوسان احساسات است. با درک این الگوها، فعالان مالی می‌توانند از آسیب‌پذیری‌های خود و دیگران در سرمایه‌گذاری‌های مالی آگاه‌تر شوند... سرمایه‌گذاران انفرادی اغلب دیدی کوتاه‌مدت دارند و بر سودهای کوتاه‌مدت تمرکز می‌کنند و اهداف بلندمدت مانند بازنشستگی را نادیده می‌گیرند ...
هنر مدرن برای او نه تزئینی یا سرگرم‌کننده، بلکه تلاشی برای بیان حقیقتی تاریخی و مقاومت در برابر ایدئولوژی‌های سرکوبگر بود... وسیقی شوئنبرگ در نگاه او، مقاومت در برابر تجاری‌شدن و یکدست‌شدن فرهنگ است... استراوینسکی بیشتر به سمت آیین‌گرایی و نوعی بازنمایی «کودکانه» یا «بدوی» گرایش دارد که می‌تواند به‌طور ناخواسته هم‌سویی با ساختارهای اقتدارگرایانه پیدا کند ...