نه هیچ گردم از قفا، نه هیچ در برابرم
در این سفر پگاه‌تر سوار شد برادرم

چه غربتى ست بادیه، سحور غم برآمده
تو خفته، کاروان شده، سپیده ‏دم برآمده

چه غربتى ست بادیه سحر به سایه تاخته
کرانه غرق خون شده، سپیده خنجر آخته

چه غربتى ست بادیه، تو خفته، کاروان شده
برادران هم‌سفر پگاه‌تر روان شده

چه غربتى ست بادیه سپیده بى ‏برادرم
نه هیچ گردم از قفا، نه هیچ در برابرم

هلا برید بحر و بر، رکیب چار راحله!
رسول هفت بادیه، امیر هشت قافله!

هلا نمود بى‏ نما، هلا سراب در عطش!
هلا صهیب در صفا، هلا بلال در حبش!

هلا تو را به جست ‏وجو اگر عجم، اگر عرب
هر آن دویده کو به‏ کو هر آن پى تو در طلب

ز حربیان مرجئه، ز جبریان مصطبه
حرامیان قرمطى، حروریان قرطبه

برادرم، برادرم، رسول من برید تو
عمید تو امام من، مراد من مرید تو

همان به نابرادرى شکسته‌ی نخستمان
بلاکش الست تو به وعده‌ی درستمان

همان سفینه ساخته، بر آب نیلگون زده
به شوق تیه از هِرَم عصا به نیلِ خون زده

همان به دلو دشمنى به چاه گرگ در شده
همان چو صید کشتنى ز چاه گرگ بر شده

همان صلیب خویشتن کشیده تا مناى خود
همان دویده با پدر، پسر به کربلاى خود

همان، همان‏که در هِرَم کشیده سنگ ‏پشته‏ ها
ز خود کشیده هر زمان چه پشته ‏ها ز کشته‏ ها

همان‏که قرن‌ها دوان به ‏پاى زخم بر زمین
همان‏که در قصور جم! همان‏که در حصار چین

همان، همان، برادرم که رود شد روانه شد
در این سفر پگاه‌تر نشست و بر کرانه شد

همان سوار اولین که جمره را به سنگ زد
همان که رودخانه را به خون تازه رنگ زد


همان چراغ نور خون، همان اگر شب آمدى
همان معلم شهید اگر به مکتب آمدى

هلا نسیم تندسیر اگر به گشت مى‏ روى!
هلا بلند آفتاب اگر به دشت مى ‏روى!

امیر گرد بادها اگر سوار مى‏ شوى
سفیر ذوق و یادها اگر به کار مى ‏شوى

براى دشت‌ها بگو چکامه‌ تر مرا
به گوش بوته ‏ها بخوان غم برادر مرا

به گوش قمریان بگو، براى سارها بخوان
بگو و بارها بگو، بخوان و بارها بخوان

نه هیچ گَردَم از قفا، نه هیچ در برابرم
در این سفر پگاه‌تر سوار شد برادرم

در این سفر سوار شد برادرم پگاه تر
به هر که مى‏ رود، بگو پگاه تر پگاه ‏تر

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...
موران با تیزبینی، نقش سرمایه‌داری مصرف‌گرا را در تولید و تثبیت هویت‌های فردی و جمعی برجسته می‌سازد. از نگاه او، در جهان امروز، افراد بیش از آن‌که «هویت» خود را از طریق تجربه، ارتباطات یا تاریخ شخصی بسازند، آن را از راه مصرف کالا، سبک زندگی، و انتخاب‌های نمایشی شکل می‌دهند. این فرایند، به گفته او، نوعی «کالایی‌سازی هویت» است که انسان‌ها را به مصرف‌کنندگان نقش‌ها، ویژگی‌ها و برچسب‌های از پیش تعریف‌شده بدل می‌کند ...