زندگی‌نامه داستانی ابونصر فارابی با عنوان "نغمه ساز فاراب" به قلم علی اکبر والایی به همت سوره‌ مهر منتشر شد.  این کتاب رمانی تاریخی است که از سن چهل‌سالگی تا آخر حیات ابونصر فارابی را در برمی‌گیرد.

علی اکبر والایی هیچ مقدمه‌ای را برای "نغمه‌ساز فاراب" درنظر نگرفته چرا که معتقد است آوردن مقدمه در قالب‌های رمان و داستان ضرورت ندارد. نویسنده قالب داستان را برای بیان تاریخ بسیار مناسبتر از سایر قالبها می‌داند و می‌گوید:«نسل امروز ما تا حد یادی با گذشته خود بیگانه است و ما نیاز داریم نوعی رجعت به خود خویشتن داشته باشیم . از این جهت است که نیاز ما به آشنایی با زندگی مفاخر ملی و مذهبی‌مان ضروری می‌شود.»
به گزارش میراث خبر، نویسنده "نغمه ساز فاراب" که پیشتر در اواخر دهه 70، رمان تاریخی "باد در گیسون آتش" در مورد نهضت تنباکو از او منتشر و در جشنواره رشد مورد تقدیر قرار گرفت، در ادامه به کمبود منابع برای استفاده در نگارش رمانهای تاریخی اشاره می‌کند و می‌گوید:« به دلیل همین کمبود منابع مجبور شدم رمان "نغمه ساز فاراب" را به دهه چهل به بعد زندگی فارابی اختصاص دهم، چرا که از زندگی او در دورانهای کودکی، نوجوانی و جوانی منبع زیادی در دسترس نیست.»
علی اکبر والایی این روزها به سفارش مرکز آفرینش‌های حوزه هنری مشغول نوشتن داستان زندگی ابوالفضل بیهقی در قالب رمان است.

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...