منتقد حوزوی حوزه | اعتماد


هشتم اسفند ماه برابر است با سالروز درگذشت سید هادی خسروشاهی. او از روحانیونِ فعال در حوزه علمیه بود. او حوزه‌های تبریز، قم و نجف را تجربه کرده بود. با اغلبِ مراجعِ عظامِ تقلید مرتبط بود، از همین رو به زوایای مختلفِ حوزه آشنایی داشت. او خود را دلبسته حوزه می‌دانست، با این وجود برخی نقدها نیز به فضای حوزه داشت. عمده‌‌ انتقاداتِ او به رویکردهایی بود که به بهانه‌‌ خلوصِ دینی، کهنه‌پرستی را رواج داده‌اند.

 سید هادی خسروشاهی

سدِ راهِ تجدد
خسروشاهی برخی رویکردهای سنتی در حوزه را نمی‌پسندد. آن را نگاهی عقب‌مانده می‌داند. منتقدِ این روند است که برخی مومنین، راه به تجدد نمی‌دهند. می‌گوید در تبریز هم این رویکرد وجود داشت. به تعبیرِ او: حضور در مدارسِ دولتی به علت دروسِ جدید در تبریز جُرم بود. اغلب اولاد مومنین و علما در این مدارس ثبت‌نام نمی‌کردند و حضور نمی‌یافتند. خسروشاهی با تاسف از این امر یاد می‌کند، سپس در نقدی به برخی روحانیون می‌گوید که «ظاهرا آقایان عظام فکر می‌کردند که این امر یک مبارزه و موضع‌گیری منفی درقبال نفوذ فرهنگی غرب یا حکومت غاصب است که اولادشان در مدارس شرکت نکنند یا مثلا مومنین درس جدید نخوانند.»(1)

خسروشاهی از میرزا صادق آقاتبریزی نام می‌برد که رویکردی کاملا تجددستیزانه داشت. می‌گوید مرحوم تبریزی تحریم کرده بود که مردم، شناسنامه بگیرند. حتی اگر بدون آن نگذارند به حج بروند. خسروشاهی می‌گوید که: این یک مبارزه منفی نیست، بلکه یک منفی‌گراییِ کلیِ عجیبی است. وی در نقدی به این‌گونه تفکر عنوان می‌کند که: ظاهرا اگر علمای آن زمان جنبه‌های مثبت را در نظر می‌گرفتند خیلی مفیدتر بود، یعنی به جای تحریمِ مدرسه می‌آمدند خود مدرسه می‌ساختند و خود نظارت می‌کردند و به تربیتِ بچه‌ها می‌پرداختند. همان کاری که در تهران انجام می‌شد و در جاهای دیگر هم بعدها انجام شد.(2)

خسروشاهی از همین موضع، به ساختارِ حوزوی هم نقدهایی دارد. معتقد است کتاب‌های مرسوم که در حوزه تدریس می‌شود، چندان گِرهی از کارِ امروز باز نمی‌کند. همین دیدگاهِ او سبب شد تا هنگامِ تحصیل هم برخی کتاب‌های تحصیلی در حوزه را تا انتها به اتمام نرساند. گفته است کتاب‌هایی را که در حوزه خواندم -غیر از جامع‌المقدمات-‌ بقیه را تا آخر نخواندم. نه سیوطی، نه جامی، نه مغنی نه مطول، نه بعدها لمعتین در فقه. هیچ کدام را تا به انتها نخواند. معتقد است که مقداری از این مباحث قدیمی است. به تعبیر او: متاسفانه هیچ کدام از این کتاب‌ها به طورِ عملی آموزش‌دهنده ادبیاتِ عرب که آدم بتواند حرف بزند و یا بنویسد، نبودند. خسروشاهی در حوزه، به نگاه‌هایی که راه به تجدد نمی‌دهد، نقد دارد. عنوان می‌کند که این رویکردها دگم‌اندیشانه است. او به برادرِ خود سیداحمد خسروشاهی هم در همین خصوص نقد دارد. از لحاظ فکری با او اختلاف داشت. سید احمد روزنامه خواندن را حرام می‌دانست، اما سید هادی پیگیرِ مطبوعات بود. گفته بود که روزنامه خواندن را برای اطلاع از اوضاع کشور واجب می‌دانستم. اما وقتی که سید هادی پول بابت خرید روزنامه می‌داد، سید احمد ناراحت می‌شد. «خوب ایشان اخوی بزرگ‌تر و مجتهدی برجسته بودند. احترام‌شان واجب بود، ولی وقتی بنده یک یا دو ریال پول به روزنامه می‌دادم ایشان ناراحت می‌شد که من با مطالعه آن، علاوه بر اینکه وقتم تلف می‌شود، دو ریال هم داده‌ام و روزنامه خریده‌ام، اسراف شده است.»(3)

خسروشاهی به قم که آمد هم جوِّ سنتی و بعضا تجددستیزِ حوزه را شاهد بود. آن را مقبول نمی‌دانست. در همان ابتدا، این فضای سنت‌زده در نظرش برجسته آمد. آن را بر نمی‌تافت. در تعبیری گفته بود: «جوّ حوزه از لحاظِ علمی و معنوی همان جوّ سنتی قدیمی بود و فضای روشنفکری یا حتی مثلا خواندن روزنامه و کتاب‌های جدید بین طلاب حوزه علمیه قم اصلا مطرح نبود.»(4) خسروشاهی اگرچه درس و بحث و عبادت را محترم می‌شمرد اما عدم توجه به مسائلِ جدید را از ضعف‌های حوزه می‌داند. او دیده بود که در حوزه، مباحثی همچون فلسفه و عرفان جزو دروس ممنوعه است. تدریسِ رسمی نمی‌شود. اگرچه علامه طباطبایی درس اسفار را شروع کرده بود. آیت‌الله سبحانی هم تدریس منظومه سبزواری داشت، ولی به تعبیر خسروشاهی: «در کل حوزه خیلی استقبال از فلسفه و اینها نبود.»(5)

همین فضای حوزوی بود که به برخی امورِ مقبولِ زمانه هم دست رد می‌زد. یکی از آنها موسیقی بود. خسروشاهی این حُکمِ حُرمت را مقبول نمی‌داند. می‌گوید که خود در برخی امور اجتهاد کرده و به نتایجی رسیده است.(6) و یکی از آنها موسیقی است. خسروشاهی گفته بود که در کتاب لمعه خوانده بودم که «هدی للأبل» نی زدن برای شتر اشکال ندارد. در حاشیه لمعه نوشتم چیزی که برای شتر اشکال ندارد قاعدتا برای انسان هم اشکال ندارد. به اضافه آن کسی که برای شتر نی می‌زند، این خود چوب پنبه توی گوشش که نمی‌کند. خودِ او هم می‌شنود. کاروانی‌هایی هم که نشسته‌اند، آنها هم می‌شنوند. پس حلال است. جایز است و اشکال ندارد.(7)

خسروشاهی در این زمینه با برخی طلاب هم بحث کرد. «سر این موضوع هم با مرحوم آیت‌الله آقای سیدابوالفضل موسوی تبریزی یک‌بار دعوای‌مان شد! ایشان می‌گفت حرام است. گفتم آقای موسوی ما که هم درسیم. درس آقای خمینی می‌رویم و درس آقای شریعتمداری... شما حرام می‌دانید، بنده حلال می‌دانم. سوادتان هم از من بیشتر نیست. این نکته را شما چه می‌گویید که نی زدن برای شتر جایز است یا نه؟ گفت آقا آن برای شتر است. گفتم من دیگر با شما حرفی ندارم و پیش شما نی نمی‌زنیم!»(8) این مباحثه، پیش از ایام انقلاب صورت گرفته بود، پس از انقلاب اما این دو، بار دیگر در محفلی همدیگر را می‌بینند. «یک روز ما در حسینیه جماران نشسته بودیم و دستگاه‌های آلات موسیقی بزرگ آورده بودند و زیر ایوانی که امام می‌نشستند گذاشته بودند... اصحاب موسیقی شروع کردند به اجرای برنامه... وسط برنامه به آقای موسوی تبریزی گفتم آقای موسوی خاطرتان هست سال 42 چه می‌فرمودید؟ حرام است، ولی امروز معلوم می‌شود که این حرام نبود. گفت بله حق با شما بوده من دیر متوجه شدم.»(9)

پرداختِ شهریه
انتقاد خسروشاهی به فضای حوزه به این محدود نیست. وی نحوه‌ پرداخت شهریه به طلاب را هم شرم‌آور توصیف می‌کند. دریافت شهریه را در «صف‌های کذاییِ شرم‌آور»(10) مورد نقد قرار می‌دهد. او به ضیقِ معیشتی طلاب هم اشاره می‌کند. آن را «اسفناک» می‌داند.(11) از شخصیت‌های برجسته حوزه نام می‌برد که علی‌رغم اینکه وضع مطلوبِ معیشتی نداشتند، اما این امر تاثیرِ منفی در اخلاق‌شان نداشته است. خسروشاهی همین افراد را الگوهای مناسبی برای طلاب می‌داند. او انتقاد می‌کند که چرا یک عالمِ دینی یا روحانی حتما باید وابسته به وجوهاتِ شرعیه باشد و ممرِ معاشِ او از این مسیر تامین گردد؟ وی این امر را سبب‌سازِ نوعی عوام‌زدگی هم می‌داند. عنوان می‌کند که: «در بعضی اوقات ملاحظاتِ خاص! موجب نوعی عوام‌زدگی و صدور نظریاتی موافق تمایل عوام‌الناس می‌گردد.»(12)

خسروشاهی اگرچه از این منظر، نقدی به پرداختِ وجوهاتِ شرعیه دارد، اما از موضعی دیگر هم به این موضوع نگریسته است. از این جهت که وجوهاتِ شرعیه می‌تواند عاملِ استقلال حوزه از حکومت باشد. دیگر حوزویان چشم به دستِ حکومت و سیاست نباشند. از آنها درخواستِ مالی نداشته باشند. به انتظار ننشینند که حکومت، معاشِ آنها را تامین کند. در تعبیری گفته است که «در واقع وظیفه اصلی آنها [روحانیت] ترویجِ شریعت و اجرای احکامِ الهی و آگاه‌سازی مردم به وظایفِ دینی‌شان است. براساس همین وظیفه، علما شرکت و تلاش در عرصه سیاسی و اجتماعی و حفظ حدود و ثغور اسلام و رفاه و آسایشِ مردمِ مسلمان را به‌رغم همه مشکلات پذیرفته‌اند. البته می‌دانیم که علما یا نهاد روحانیتِ شیعه، در همه زمینه‌ها مستقل از حکومت بوده‌اند. آنها از لحاظ تامینِ معیشت و امورِ مالی به وجوهاتِ شرعی که توسط توده‌های مردمِ با ایمان پرداخت می‌شود، تکیه دارند. این عمل، پشتوانه حفظ استقلالِ حوزه‌های علمیه و هزینه‌های نهاد روحانیت شیعه است. این تعاون و همکاریِ عملی بین روحانیت و مردم یکی از عواملی است که هر زمان از طرف حکومت‌ها به حقوق مردم تعرّض شود، علما اقدام می‌کنند. در واقع بیوتِ علما مهم‌ترین پایگاه مردم ستمدیده و محروم بوده است.»(13)

سیاست‌گریزی در حوزه
یکی از انتقادات خسروشاهی به فضای حوزه، سیاست‌گریزی حوزویان است. این انتقادِ او به فضای پیش از انقلاب اسلامی بر می‌گردد. او پیش از انقلاب، برخی طلاب را منفک از جامعه می‌دید. آن را امری نامقبول می‌داند. او در تعبیری درخصوص فضای سیاسی حوزه علمیه از سال سی و دو به بعد می‌گوید: «در جریان نهضت ملی شدن صنعت نفت با اینکه بعضی علمای قم مثل مرحوم آیت‌الله سید محمد تقی خوانساری و تا حدودی مرحوم آیت‌الله صدر مدافعِ نهضت بودند و به طورِ صریح و آشکار از نهضت و آیت‌الله کاشانی پشتیبانی می‌کردند و با اینکه آیت‌الله صدر به شدت از فدائیان اسلام هواداری می‌کرد، اما فضای کلی حاکم بر حوزه علمیه قم و سایر حوزه‌های مذهبی ما در ایران و خارج از ایران فضایی بود بیگانه با دخالت حوزه در مسائل سیاسی.»(14)

خسروشاهی فضای سیاسی حاکم بر حوزه‌ها را یک «خفقان سیاسی» می‌بیند. می‌گوید این خفقان سیاسی در درون حوزه‌های علمیه حاکم بود. چه از طرف رژیم و چه از طرف آقایانی که تفکرِ سیاسی نداشتند و شعارِ عدمِ دخالتِ روحانیون در سیاست را می‌دادند. این ماجرا تا فوت مرحوم بروجردی هم ادامه داشت. به تعبیر خسروشاهی، در حوزه علمیه قم حرکت سیاسی که هیچ، حتی حرکتِ فرهنگی و اجتماعیِ مصطلحِ روز هم انجام نمی‌شد.(15) وی این فضای غیرسیاسی در حوزه‌های علمیه را مورد نقد قرار می‌دهد. او درخصوص نظام حاکم بر حوزه در سال‌های حاکمیتِ پهلوی می‌گوید: «... حتی خاطرم هست که در آن زمان با مسائلِ خیلی جزئی هم که ممکن بود بویی از دخالت طلاب در مسائل سیاسی را داشته باشد مخالفت می‌شد. مثلا وقتی ما روزنامه می‌خریدیم و می‌خواندیم فضلا و دوستان نصیحت‌مان می‌کردند که نخوانیم. آن زمان قیمت روزنامه 3 ریال بود و ما اغلب پولِ خریدنِ روزنامه را نداشتیم. بعضی وقت‌ها کرایه می‌کردیم و دو، سه نفری یک روزنامه را می‌خواندیم. آن وقت عده‌ای می‌گفتند طلبه کجا و روزنامه خواندن کجا؟»(16)

علاوه بر این، خسروشاهی از شرایط حوزه گلایه می‌کند که: حتی طلاب حوزه اجازه شرکت در محافلی مثل انجمن اسلامی دانشگاه را هم نداشتند. او به خاطر می‌آورد که مرحوم طالقانی گاهی اصرار می‌کرد که طلاب در این انجمن شرکت کنند، اما فضای حوزه به گونه‌ای نبود که شرکت در این انجمن‌ها امری مقبول باشد. در میان طلاب فقط سید هادی خسروشاهی و علی حجتی کرمانی به این انجمن پیوستند. بعدها محمد مجتهد شبستری هم در آن جمع حاضر شد. خسروشاهی علاوه بر این، به مسجد هدایت هم می‌رفت و پای درسِ تفسیر مرحوم طالقانی می‌نشست. او گلایه می‌کند که اصولا همه شرکتِ روحانیون در مسائلِ اجتماعی در همین سطح بود و بیش از این امکانِ شرکت در امور اجتماعی وجود نداشت.(17) خسروشاهی از افرادی که مانع از فعالیت‌های سیاسی و اجتماعی در حوزه می‌شدند با عنوان «متحجرین» یاد می‌کند. می‌گوید: «پس از کودتای ننگین 28 مرداد خفقانِ شدیدی بر همه جا حکمفرما گردید و هر نوع فعالیتِ سیاسی- فرهنگی- اجتماعی با مشکلاتی روبه‌رو شد و به ویژه متحجرین حوزه علمیه قم هم اصولا این نوع فعالیت‌ها را نمی‌پسندیدند و یا حتی تقبیح می‌کردند.»(18) خسروشاهی اما مخالفِ سکوتِ سیاسی در حوزه بود. می‌کوشید تا حوزویان را به امر سیاسی ترغیب کند. بارها بیانیه‌هایی نوشت. در تجمعاتی حاضر شد.

حوزه نجف
سید هادی خسروشاهی مدتی را در حوزه نجف گذراند. دوستانِ مبارزش یکی بعد از دیگری دستگیر می‌شدند. علی حجتی کرمانی از زندان پیغامی را به واسطه همسرش برای خسروشاهی فرستاده بود. گفته بود که او هر چه زودتر ایران را ترک کند. خسروشاهی هم چنین کرد. مخفیانه از طریق خرمشهر و آبادان با رهنمودهای آیت‌الله قائمی -‌ سرپرست حوزه علمیه آبادان- راهی عراق شد. در نجف جایی جز مدرسه آیت‌الله بروجردی و حجره آقای عمید زنجانی نداشت. چند ماهی در آنجا ماند. پای درسِ بعضی مراجعِ مشهور وقت هم نشست.(19)

با این وجود اما فضای حوزه نجف چندان با ذائقه‌اش سازگار نیفتاد. از وضعیتِ فکری حوزه نجف گلایه داشت. مدتِ محدودِ دو یا سه ماهه بیشتر آنجا نماند. فضای آنجا را مطلوب ندانست. برخی انتقادها به آن داشت. گفته بود با اینکه نجف معروف بود به محفل علم و فقه و فقاهت، ولی محیطش محیطی نبود که بنده را راضی کند. خسروشاهی گفته بود که در محافلِ حوزوی و بین طلابِ نجف، روزنامه خواندن و مقاله نوشتن امرِ مستنکری بود. تکیه کلام بعضی از طلابِ نجف هم این بود که «طلاب قم روزنامه نویس» هستند.(20) این تعبیر را در جهتِ تخفیف به کار می‌بردند. این فضا البته بعدها تلطیف شد.

خسروشاهی از افرادی نام می‌برد که در نجف همّت کردند و اقدامات روشنگرانه‌ای به انجام رساندند. از جمله آنها سید محمد باقر صدر، سید محمد تقی حکیم، سید محمد حسین فضل‌الله، سید مرتضی عسکری، محمدرضا مظفر، شیخ مهدی آصفی، سید محمد و سید حسن شیرازی بودند. او می‌گوید که به همّتِ این افراد بود که «خوشبختانه طلابِ آن سامان هم روزنامه‌نویس شدند و رساله‌ها و نشریات و مجلاتِ ارزشمندی را منتشر ساختند.»(21) خسروشاهی علاوه بر فضای علمی، از نظافتِ شهرِ نجف هم گلایه دارد. آن را یکی از معضلات نجف می‌داند. این یکی از اموری بود که «بنده را اصلا ًمتنفر کرد از ماندن در عراق.»(22) خسروشاهی در این خصوص می‌گوید: «متاسفانه کوچه‌های نجف اشرف و کربلا که عمدتا منازلِ علما و مراجع هم بود، صبح‌ها که بیرون می‌رفتید، توالت عمومی بود. واقعا این موجب شرم بود.»(23) وی در وصف کوچه‌های ورودی به یکی از بیوت مراجع گفته است که «من یک‌بار منزل آیت‌الله حکیم رفتم که جلوی دربِ ورودی منزل آقای حکیم چون خانه‌های کوچک بود جا نداشتند بقال و عطار و ساکنین آن محلات بچه‌های‌شان را برای... می‌گذاشتند بیرون و کوچه.»(24)

علاوه بر این، خسروشاهی با برخی از رفتارها و اندیشه‌ها در نجف هم موافقتی نداشت. آن را آزاردهنده می‌بیند. «یک مساله هم که برای من قابل تحمل نبود و اهالی نجف و کربلا خیلی علاقه‌مند به آن بودند، مساله قمه‌زنی بود. مثلا روزِ عاشورا در کربلا دیدم موکب تطبیر العلوم الدینیه هیئت قمه زنان طلاب راه افتاده است.» خسروشاهی با این عمل موافقتی نداشت. بر سر این موضوع چند جایی هم به بحث پرداخت. از این موضع انتقاد کرد. حتی با فضلایی که تصور می‌کرد روشنفکر و اهل قلم هستند. اما: «با هجمه‌ای رو به رو شدم و گویا این امر قابل بحث نیست در آنجا.» این امور، بر خسروشاهی سخت و سنگین ‌آمد. «لذا بهتر دیدم که قبل از تکفیر و این‌جور مسائل برگردم به ایران.»(25) به تعبیرِ او: اصلا ماندن در آن محیط برایم سخت بود. گرچه به حق مرکزِ علم و فقاهت بود. او در نجف هم برخی اختلافات میان اصحاب مراجع را دیده بود. می‌گوید: اختلاف بین اصحاب مراجع در حوزه‌های علمیه ایران و عراق از قدیم‌الایام رواج داشته تا آنجا که حتی حاضر شده‌اند در راه ترویج مرجع مورد علاقه خود، دیگری را متهم سازند و تا مرحله تکفیر پیش بروند. سید هادی خسروشاهی اگرچه دل در گرو حوزه داشت، اما از بیانِ این انتقادات هم ابایی نداشت. او به حوزه‌ای می‌اندیشید که به نیازهای روزِ دینداران پاسخ گوید، به صِرفِ تورق کتبِ قدما بسنده نکند و حلقه‌ اتصالی میان دین و جامعه باشد.

پی‌نوشت:
1- سید هادی خسروشاهی، مجموعه‌ای از خاطرات از آغاز تا سال 1333، صص 53-54
2- همانجا
3- همان، ص 68
4- همان، ص 73
5- همانجا
6- به عنوان نمونه مرحوم خسروشاهی عنوان کرده بود که «من در نماز جمعه آقای اراکی که آن ایام در مسجد امام برگزار می‌شد شرکت می‌کردم. با فکر خودم اجتهادا آن را واجب می‌دانستم... حالا تعبیر اجتهاد می‌کنم نه به این اجتهاد مصطلح، اجتهاد شخصی. یکی همین وجوب نماز جمعه بود.»
7- سید هادی خسروشاهی، مجموعه‌ای از خاطرات از ابتدا تا سال 1333، ص 74
8- همان، صص 74-75؛ همچنین نک حدیث روزگار، خاطرات سید هادی خسروشاهی از امام موسی صدر، صص 57-58
9- سید هادی خسروشاهی، مجموعه‌ای از خاطرات از آغاز تا سال 1333، صص 74-75
10- همان، ص 76
11- همان، ص 75
12- گفت‌وگوی سید هادی خسروشاهی با نشریه شاهد یاران، شماره 14، دی ماه 1385
13- سید هادی خسروشاهی، مقدمه کتاب «شهید نامدار عاشورا؛ ثقه‌الاسلام تبریزی»
14- سید هادی خسروشاهی، درباره امام خمینی 15 خرداد و مساله انقلاب، ص 13
15- همان، صص 14-15
16- همان، ص17
17- همان، صص 20-21
18- همان، صص 279-280
19- خاطرات مستند سید هادی خسروشاهی درباره آیت‌الله علی مشکینی، ص 12
20- همانجا
21- همانجا
22- سید هادی خسروشاهی، مجموعه‌ای از خاطرات از آغاز تا سال 1333، ص 63
23- همانجا
24- همانجا
25- همانجا

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

نخستین، بلندترین و بهترین رمان پلیسی مدرن انگلیسی... سنگِ ماه، در واقع، الماسی زردرنگ و نصب‌شده بر پیشانی یک صنمِ هندی با نام الاهه ماه است... حین لشکرکشی ارتش بریتانیا به شهر سرینگاپاتام هند و غارت خزانه حاکم شهر به وسیله هفت ژنرال انگلیسی به سرقت رفته و پس از انتقال به انگلستان، قرار است بر اساس وصیت‌نامه‌ای مکتوب، به دخترِ یکی از اعیان شهر برسد ...
تجربه‌نگاری نخست‌وزیر کشوری کوچک با جمعیت ۴ میلیون نفری که اکنون یک شرکت مشاوره‌ی بین‌المللی را اداره می‌کند... در دوران او شاخص سهولت کسب و کار از رتبه ١١٢ (در ٢٠٠۶) به ٨ (در ٢٠١۴) رسید... برای به دست آوردن شغلی مانند افسر پلیس که ماهانه ٢٠ دلار درآمد داشت باید ٢٠٠٠ دلار رشوه می‌دادید... تقریبا ٨٠درصد گرجستانی‌ها گفته بودند که رشوه، بخش اصلی زندگی‌شان است... نباید شرکت‌های دولتی به عنوان سرمایه‌گذار یک شرکت دولتی انتخاب شوند: خصولتی سازی! ...
هنرمندی خوش‌تیپ به‌نام جد مارتین به موفقیت‌های حرفه‌ای غیرمعمولی دست می‌یابد. عشقِ اُلگا، روزنامه‌نگاری روسی را به دست می‌آورد که «کاملا با تصویر زیبایی اسلاوی که به‌دست آژانس‌های مدلینگ از زمان سقوط اتحاد جماهیر شوروی رایج شده است، مطابقت دارد» و به جمع نخبگان جهانی هنر می‌پیوندد... هنرمندی ناامید است که قبلا به‌عنوان یک دانشجوی جوان معماری، کمال‌گرایی پرشور بوده است... آگاهیِ بیشتر از بدترشدنِ زندگی روزمره و چشم‌انداز آن ...
آیا مواجهه ما با مفهوم عدالت مثل مواجهه با مشروطه بوده است؟... «عدالت به مثابه انصاف» یا «عدالت به عنوان توازن و تناسب» هر دو از تعاریف عدالت هستند، اما عدالت و زمینه‌های اجتماعی از تعاریف عدالت نیستند... تولیدات فکری در حوزه سیاست و مسائل اجتماعی در دوره مشروطه قوی‌تر و بیشتر بوده یا بعد از انقلاب؟... مشروطه تبریز و گیلان و تاحدی مشهد تاحدی متفاوت بود و به سمت اندیشه‌ای که از قفقاز می‌آمد، گرایش داشت... اصرارمان بر بی‌نیازی به مشروطه و اینکه نسبتی با آن نداریم، بخشی از مشکلات است ...
وقتی با یک مستبد بی‌رحم که دشمنانش را شکنجه کرده است، صبحانه می‌خورید، شگفت‌آور است که چقدر به ندرت احساس می‌کنید روبه‌روی یک شیطان نشسته یا ایستاده‌اید. آنها اغلب جذاب هستند، شوخی می‌کنند و لبخند می‌زنند... در شرایط مناسب، هر کسی می‌تواند تبدیل به یک هیولا شود... سیستم‌های خوب رهبران بهتر را جذب می‌کنند و سیستم‌های بد رهبران فاسد را جذب می‌کنند... به جای نتیجه، روی تصمیم‌گیری‌ها تمرکز کنیم ...