کاوش در اعماق | شرق


رمان «۲۶۶۶»، رمانی پرحجم در حدود هزارو 200 صفحه، با تعداد شخصیت زیاد و خرده‌روایت‌های کوتاه و بلندی است که خواندن آن را ملزم به یک مقدمه و پیش‌آگاهی می‌کند. اصولا آثار روبرتو بولانیو [Roberto Bolaño] سخت‌خوان نیست، اما شکل روایت بولانیو در نوع خودش پیچیده و لذت‌بخش است، می‌توان گفت نوع روایت بولانیو برآیند مثبت روایت در ادبیات است.

خلاصه رمان معرفی 2666 روبرتو بولانیو (Roberto Bolaño)

عصاره روایت و قصه‌پردازی، خلاقیت، فضاسازی، صحنه‌هایی بدیع و منحصر‌به‌فرد ادبیات در این رمان وجود دارد. از همه مهم‌تر بولانیو نشان می‌دهد چگونه می‌توان به ایده نزدیک شد و آن را نوشت و به آن پرداخت. در پاسخ به اینکه این رمان سترگ ارزش خواندن دارد یا نه، باید به چند نکته مهم اشاره کرد.

بولانیو در دو اثر «۲۶۶۶» و «کارآگاهان وحشی» تمام همت و خلاقیت و هوش ادبی‌اش را به کار گرفت تا پیش از آنکه سرطان شکستش دهد بتواند اثری آن‌چنان که هدفش بود بنویسد و منتشر کند. با وجود اوضاع وخیم سلامتی بولانیو در ماه‌های آخر عمرش، می‌توانست 48 ساعت یک‌نفس بنویسد. 10 رمان و سه مجموعه داستان بولانیو همه در 10 سال آخر عمرش کامل شدند، دو رمان «کارآگاهان وحشی» و «۲۶۶۶» حاصل تلاش‌های اوست که می‌دانست عمرش به دنیا نخواهد بود، او در سال ۲۰۰۳ در 50سالگی درگذشت. هر دو رمان «۲۶۶۶» و «کارآگاهان وحشی» در ایران با ترجمه آقای محمد جوادی انتشار یافته است. به طور کلی قصه‌های بولانیو پیرامون ادبیات و نویسندگان و حواشی نویسندگی است؛ اما رمان «۲۶۶۶» تفاوت‌هایی با دیگر اثر او به‌ویژه اثر شاخص کارآگاهان وحشی دارد که سبب می‌شود این رمان وسعت وسیع توانایی نوشتن بولانیو را نشان دهد.

رمان «۲۶۶۶»، از پنج فصل تشکیل شده است. فصل اول (درباره منتقدان)، فصل دوم (درباره آمالفیتانو)، فصل سوم (درباره فیت)، فصل چهارم (درباره جنایت) و فصل پنجم (درباره آرچیمبولدی) نام دارد. هر فصل با قصه مجزا و نوع روایت منوط به آن نوشته شده است. در فصل اول، قصه با مترجم آلمانی به نام ژان کلود پلتیه شروع می‌شود که اثری کمتر شناخته‌شده از نویسنده‌ای به نام «ون آرچیمبولدی» را می‌خواند. او آن‌قدر تحت تأثیر این نویسنده قرار می‌گیرد که به دنبال دیگر آثار او می‌رود. کم‌کم متوجه می‌شود نویسنده آن در دسترس نیست و هیچ نشانی‌ای از او وجود ندارد و سالیان است که کسی او را ندیده. هم‌زمان با پلتیه آلمانی، مترجمان دیگری به نام‌های مورینی، اسپینوزا و خانم نورتون هم دارند از آرچیمبولدی کتاب می‌خوانند و آنها هم برایشان این سؤال پیش می‌آید که این نویسنده کجاست؟ در ادامه این چهار نفر با هم آشنا می‌شوند و در نتیجه هدف مشترکی پیدا می‌کنند که نویسنده آرچیمبولدی کجاست؟ کنگره‌های مختلف، جلسات بسیاری برای آرچیمبولدی برگزار می‌کنند تا بتوانند به افکار او نزدیک‌تر شوند و در نهایت بتوانند سرنخی از او پیدا کنند. روابطی عجیب بین این چهار نفر شکل می‌گیرد. پلتیه و اسپینوزا عاشق خانم نورتون می‌شوند و بعد مورینی هم به او علاقه‌مند می‌شود. بولانیو هدفمند این موضوع را بسط می‌دهد. در فصل اول می‌خوانیم که سرنخی از آقای آرچیمبولدی در آمریکای لاتین پیدا می‌شود و استاد دانشگاهی انگار او را می‌شناسد.

فصل دوم درباره همان استاد دانشگاه است با این تفاوت که این فصل درباره آرچیمبولدی نیست بلکه درباره دغدغه‌های یک پدر درباره دخترش است. فصل سوم درباره یک خبرنگار است که بعد از سفر به مکزیک با قتل‌هایی روبه‌رو می‌شود که بانی آن قاچاقچیان بدن انسان‌ها هستند. فصل چهارم که نسبت به چهار فصل دیگر حجیم‌تر است خرده‌روایت‌های بسیاری درباره اشخاصی است که در مرز مکزیک توسط قاچاقچیان کشته شده‌اند. حدود 300 زن و بچه که همگی به طرز فجیعی به قتل رسانده شدند. فصل پنجم قصه کاملی از شخصی است که فراز و نشیب‌های بسیاری را در زندگی طی کرده و در جنگ جهانی هم حاضر بوده و بعد تصمیم می‌گیرد، نویسنده شود. ما در فصل پنجم با نام مستعاری به نام آرچیمبولدی روبه‌رو می‌شویم و سرگذشت او را می‌خوانیم.

باید گفت فرم بولانیو، فرم غریبی نیست. نویسنده‌ای که ادبیات را می‌شناخت و در این رمان مهم با زبان ادبیات سخن می‌گوید. فصل اول مانند دیگر آثار بولانیو درباره نویسندگان و ادبیات است. موضوعات مختلفی از جمله عشق، حسادت، دروغ و تلاش در فصل اول وجود دارد اما بولانیو برایش فقط ادبیات مهم است، موضوعی که او در تمام آثارش از آن استفاده می‌کند. برای مثال در همین فصل اول عشق و روابط مترجمان کاملا به طنز کشیده می‌شود؛ اما در فصل چهارم شرح بیش از 200 مورد نحوه به‌قتل‌رسیدن زن و بچه‌های بی‌گناه در مرز مکزیک بیان می‌شود. در فصل پنجم که درباره آرچیمبولدی است بدون آنکه قصه به پایان برسد تغییر مسیر می‌دهد و از میانه‌های فصل پنجم قصه به سمت خواهر آرچیمبولدی می‌رود. اگر ما سه ساختمان فرض کنیم به نام‌های کلاسیک، مدرن و پست‌مدرن؛ و به‌واسطه یک نویسنده مربوط به آن سبک سراغ ساختمان مذکور برویم به چه دستاوردی می‌رسیم؟ مثلا برای رفتن به ساختمان کلاسیک از هرمان ملویل یا تولستوی کمک می‌گیریم. برای رفتن به ساختمان مدرن بر فرض از همینگوی. برای رفتن به ساختمان پست‌مدرن از چه نویسنده‌ای کمک می‌گیریم؟ نویسندگان پست‌مدرن بسیاری وجود دارد اما اگر به دنبال نویسنده‌ای باشیم که غیر از ساختمان پست‌مدرن، ساختمان کلاسیک و مدرن را برای ما جذاب‌تر کند و کاری کند که مفهوم‌های قصه‌گویی و روایت را بهتر درک کنیم و حتی وسوسه شویم که آثار نویسندگان کلاسیک را با نگاه جدیدی بخوانیم، قطعا یک نویسنده بیشتر باقی نمی‌ماند و آن روبرتو بولانیو است.

بولانیو از ادبیات استفاده می‌کند و موضوعات غیر از مفهوم کلی ادبیات را به سخره می‌گیرد. درست است که این نویسنده شیلیایی آثارش در رده پست‌مدرنیسم قرار می‌گیرد اما اصول بولانیو همین است؛ بهره‌گرفتن از تمام مکتب‌های ادبی موجود و در نهایت برگشتن به سر خط. بازمی‌گردیم به سراغ فصول کتاب. در فصل اول شاهد روابط مترجمان هستیم، از آن سو تلاش آنها برای پیداکردن آرچیمبولدی کاملا بی‌نتیجه می‌ماند. در فصل دوم دغدغه‌های یک پدر درباره دخترش در بحبوحه‌ قتل‌های مرز مکزیک است. در فصل سوم خبرنگار ورزشی که برای تماشای مسابقه بوکس راهی مکزیک شده با فجایع قتل‌های مکزیک روبه‌رو می‌شود. فصل چهارم که کلا از اصول پست‌مدرن یعنی تکرار استفاده می‌شود و بیش از 200 مورد قتل را برای ما شرح می‌دهد و در فصل پنجم سراغ زندگی آرچیمبولدی می‌رویم.

۲۶۶۶ روبرتو بولانیو [Roberto Bolaño]

آن چیزی که بولانیو درباره این کتاب می‌خواست این بود که فصل‌ها مجزا و سالی یک فصل منتشر شود اما فوت نابهنگامش او را به خواسته‌اش نرساند. علت این مجزابودن هم مشخص است، هر فصل کتاب «۲۶۶۶» آهسته از خط اصلی خارج می‌شود و به مسیری می‌رود که حواس‌ها را از خط اصلی پرت می‌کند. سؤال این است، چرا؟ در هر فصل وقتی این اتفاق رخ می‌دهد به جای آنکه ما ببینیم حالا کجای فصل هستیم متوجه می‌شویم که خط اصلی نیمه‌تمام مانده. این تکنیک بولانیو است. خط اصلی قصه با وجود انحراف‌های روایی بولانیو برای ما بهتر جا می‌افتد.

بولانیو وامدار ادبیات است. به سبک و موضوع علاقه ندارد و مانند دیگر نویسندگان که از روان‌شناسی، فلسفه یا ژانر برای پیشرفت ایده خود استفاده می‌کنند، این نویسنده از موضوعیت‌داشتن پرهیز می‌کند و حتی مضمون و ژانر را با طنز خلط می‌کند. اگر داستایوفسکی در آثارش به روان انسان می‌پردازد یا کامو به‌واسطه فلسفه رمان تعریف می‌کند یا حتی پل استر از ژانر پلیسی برای بیان ایده خود بهره می‌گیرد، بولانیو فقط به اصل ادبیات می‌پردازد. ساختمان اصلی ادبیات سرلوحه کار بولانیو است و با دقت در این ساختار است که دو اثر «کارآگاهان وحشی» و «۲۶۶۶» شکل می‌گیرد.

در ایران بولانیو نویسنده آشنایی است. داستان‌های کوتاه بسیاری از این نویسنده ترجمه شده است؛ اما باید گفت رمان‌های «کارآگاهان وحشی» و «۲۶۶۶» سمت دیگر ذهن خلاق این نویسنده را نشان می‌دهد. خواندن «۲۶۶۶» نوع نگاه مخاطب به ادبیات را تغییر نمی‌دهد، بلکه شکل خواندن و نگاه درست را به مخاطب عرضه می‌کند. خواندن این اثر با وجود پرحجم‌بودن کاملا ارزشمند است. بعد از خواندن رمان «۲۶۶۶» مخاطب دارای نوع نگاه بولانیو می‌شود. ادبیات را از منظری می‌بیند که مطالعه آثار نویسندگان شاخصی مانند کافکا، ملویل، دیکنز، پروست، تولستوی و... را لذت‌بخش می‌کند. این کاری است که بولانیو با ادبیات می‌کند و وجوهی از آن را به ما نشان می‌دهد که تا قبل از آن کسی سراغش نرفته بود. اگر ادبیات را دایره‌ای گسترده فرض کنیم و هسته مرکزی آن را نقطه عطف آن بدانیم، بولانیو به مرکز نزدیک نمی‌شود بلکه محدوده اثربخش مرکزیت را کاوش و علت‌یابی می‌کند.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...
عدالت در یک جامعه پسادیکتاتوری چگونه باید تأمین شود؟... آلمان پیش از این نیز مجبور شده بود با بقایای حکومت دیکتاتوری هیلتر و جرائم آنها مواجه شود... آیا باید دست به پاکسازی ادارات دولتی از افرادی زد که با حکوت کمونیستی همکاری داشته‌اند؟... احکام بر اساس قانونی تنظیم می‌شدند که کمترین مجازات را مقرر کرده بود... رسیدگی به هتک حیثیت افراد در رژیم گذشته... بسیاری از اساتید و استادیاران به عنوان خبرچین برای اشتازی کار می‌کردند ...