خوبی چون خورشید است | خراسان


​​​​​​​رمان «مردی که می‌خندد» با توصیفات پرشور از مردی به نام اورسوس و گرگش هومو آغاز می‌شود که مردم معرکه این دو یار را در بازار روز و سر گذرها به تماشا می‌نشستند. اورسوس روزها درحال گفتن کلمات قصار و فروش داروهای گیاهی در کوچه‌های شهر سرگردان بود اما کاشانه‌اش در جنگل قرار داشت. دست سرنوشت اورسوس فیلسوف خیابانی را با گویین پلین دلقک، پسری که صورتش با جراحی همیشه خندان شده بود، روبه‎رو کرد. مدتی بعد گویین پلین کنار زنی مرده دختری نابینا به نام دئا را پیدا کرد و به این ترتیب مثلث قهرمانان رمان شکل گرفت.

مردی که می‌خندد

شرح طبیعت و اشیا از زبان هوگو در این اثر لحظاتی بکر می‌آفریند، آن قدر که خواننده هر ثانیه خود را در ژرفای این توصیفات بی نظیر غرق می‌بیند: خلیج که شیب‎های تند اما نه چندان وسیع از هر سو احاطه‌اش کرده بودند، دم به دم تاریک‎تر می‌شد. مه کدر غروبگاهی غلیظ‌‌تر می‌شد. گویی تاریکی از قعر چاه می‌آمد. مدخل خلیج به سمت دریا که چون دهلیزی تنگ بود، بر زمینه تیره امواج شکافی سفید رسم کرده بود. فقط از نزدیک می‌شد کشتی را مشاهده کرد که بر صخره‌ها لنگر انداخته و گویی خود را در جامه‌ای سیاه پنهان کرده بود.

«مردی که می‌خندد» آخرین رمانی است که ویکتور هوگو در ژوئیه ۱۸۶۶، در بروکسل، نگارشش را آغاز می‌کند و دو سال بعد، در اوت ۱۸۶۸، آن را به پایان می‌رساند.
ماجرای این اثر ضد اشرافیت هوگو در انگلستان می‌گذرد اما هوگو بر این باور است که «این کتاب شرح‌حال انگلستان نیست، شرح‌حال بشریت است. مردی که می‏‌خندد اثری انسانی است.» و می‌‏گوید که در این کتاب «من اشرافیت انگلستان را بی‏‌طرفانه ترسیم کرده‌‏ام و خواسته‌‏ام در هر سطر خواننده را به تفکر وادارم. خواننده‌ی راستین خواننده‌ی متفکر است و من آثارم را برای چنین خواننده‏‌ای می‏‌نویسم؛ و تو، هرکه باشی، اگر هنگام خواندن می‏‌اندیشی، آثارم را به تو پیشکش می‏‌کنم.»ویکتور هوگو، در تفسیر ناکامی مردی که می‌خندد، تاکید دارد که «خواسته‌ام از رمان سوءاستفاده کنم و آن را به صورت حماسه درآورم».

بخشی از متن:
«خوبی چون خورشید است. گویین پلین، دئا را از خوبی اشباع می‌کرد. برای جماعت بی‌خرد و بی‌بصیرت و سطحی، گویین پلین دلقک و بندباز و معرکه‌گیر بود. چندان غریب بود که موجودی بین انسان و حیوان بود. جماعت فقط چهره‌اش را می‌دید.برای دئا ، گویین پلین ناجی‌ای بود که از گور بیرونش آورده بود، همدمی بود که زیستن برایش ممکن کرده بود، یاوری بود که در تاریکی دستش را می‌گرفت. گویین پلین برادر و دوست و راهنما و پشتیبانی از عالم بالا بود. جماعت او را دیو و دئا او را فرشته می‌دید، زیرا دئای نابینا روح را می‌دید.»

ویکتور هوگو متولد ۱۸۰۲ و درگذشته ۱۸۸۵ شاعر، داستان‌نویس و نمایشنامه‌نویس سرآمد سبک رومانتیسم فرانسوی با آثاری چون بینوایان، گوژپشت نتردام و کارگران دریا از معروف‎ترین نویسندگان دنیاست که فعالیت سیاسی در سمت‎هایی مانند نمایندگی پارلمان، عضویت مجمع قانون اساسی و رهبری حزب محافظه‌کار را هم در کارنامه زندگی‌اش دارد.

[«مردی که می‌خندد» با ترجمه محمدرضا پارسایار در ۸۱۶ صفحه منتشر شده است.]

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

پیوند هایدگر با نازیسم، یک خطای شخصی زودگذر نبود، بلکه به‌منزله‌ یک خیانت عمیق فکری و اخلاقی بود که میراث او را تا به امروز در هاله‌ای از تردید فرو برده است... پس از شکست آلمان، هایدگر سکوت اختیار کرد و هرگز برای جنایت‌های نازیسم عذرخواهی نکرد. او سال‌ها بعد، عضویتش در نازیسم را نه به‌دلیل جنایت‌ها، بلکه به این دلیل که لو رفته بود، «بزرگ‌ترین اشتباه» خود خواند ...
دوران قحطی و خشکسالی در زمان ورود متفقین به ایران... در چنین فضایی، بازگشت به خانه مادری، بازگشتی به ریشه‌های آباواجدادی نیست، مواجهه با ریشه‌ای پوسیده‌ است که زمانی در جایی مانده... حتی کفن استخوان‌های مادر عباسعلی و حسینعلی، در گونی آرد کمپانی انگلیسی گذاشته می‌شود تا دفن شود. آرد که نماد زندگی و بقاست، در اینجا تبدیل به نشان مرگ می‌شود ...
تقبیح رابطه تنانه از جانب تالستوی و تلاش برای پی بردن به انگیره‌های روانی این منع... تالستوی را روی کاناپه روانکاوی می‌نشاند و ذهنیت و عینیت او و آثارش را تحلیل می‌کند... ساده‌ترین توضیح سرراست برای نیاز مازوخیستی تالستوی در تحمل رنج، احساس گناه است، زیرا رنج، درد گناه را تسکین می‌دهد... قهرمانان داستانی او بازتابی از دغدغه‌های شخصی‌اش درباره عشق، خلوص و میل بودند ...
من از یک تجربه در داستان‌نویسی به اینجا رسیدم... هنگامی که یک اثر ادبی به دور از بده‌بستان، حسابگری و چشمداشت مادی معرفی شود، می‌تواند فضای به هم ریخته‌ ادبیات را دلپذیرتر و به ارتقا و ارتفاع داستان‌نویسی کمک کند... وقتی از زبان نسل امروز صحبت می‌کنیم مقصود تنها زبانی که با آن می‌نویسیم یا حرف می‌زنیم، نیست. مجموعه‌ای است از رفتار، کردار، کنش‌ها و واکنش‌ها ...
می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...