جهانی که من میشناسم! | الف
با دادن حکم کلی میانهای ندارم، در غیر این صورت مینوشتم هر کتابی که نام سوزان سانتاگ [Susan Sontag] را بهعنوان نویسنده یدک میکشد، بیبروبرگرد اثری است مهم، عمیق و تفکربرانگیز که باید حتماً آن را خواند. اما ازآنجاییکه بنا نیست حکم کلی صادر کنم؛ سه صفت بالا را نه برای تمام هفده کتابی که نوشته بلکه نقداً برای کتاب «در عین حال: رمان نویس و استدلال اخلاق» [At the same time : essays and speeches] که به همت نشر ثالث منتشر شده به کار میبرم و نتیجه میگیرم که علاقهمندان ادبیات، هنر و اندیشه بهتر است فرصت خواندن این کتاب را غنیمت بشمرند.
منتقدان ادبی آمریكا سوزان سانتاگ را یكی از دقیقترین صاحبنظران و روشنفکران قرن بیستم میخوانند که بهحق شایسته آن است. سوزان سانتاگ شخصیت عجیبی است، همانقدر که امکان دارد میزان دقت نظر و عمق نگاه اندیشمندانهاش تحسینبرانگیز به نظر برسد، میزان استقامت و پایداری او در برابر تلخکامیهای زندگی هم درخور ستایش بود.
در سی و سه سالگی دریافت که به سرطان مبتلاست، اما دانستن چیزی که میتوانست بسیاری را تا مرز فروپاشی برده و از پا بیندازد، او را مصمم ساخت که باید در برابر بیماری ایستادگی کند. شروع به مطالعه درباره بیماری خود کرد و با ایستادگی در دو نوبت سرطان را مغلوب خود ساخت. متأسفانه سرانجام سرطان خون توانست او را از پای بیندازد، اما در زمانی که هفتاد و یک سال زندگی کرده بود و از عمر متعارف یک انسان چیزی کم نداشت! این یعنی قریب به چهل سال مقاومت در برابر بیماری.
در میان دیدگاههای سوزان سانتاگ نکات تأملبرانگیز فراوان است بهخصوص اینکه اندیشه او پیوند عمیقی با تغییر و تحولات زمانه پرشتابی دارد که در آن میزیست. از اولین کسانی بود که از کاهش سطح مطالعه در میان مردم ابراز تأسف کرد و برخلاف آنها که صنعت چاپ را مهمترین اختراع بشر میدانستند، از دوربین عکاسی (و در ادامهاش فیلمبرداری) بهعنوان مهمترین اختراع بشر یاد میکرد. او زمانی چنین نظری را عنوان کرد که شاید پتانسیل عکس (ثابت یا متحرک) تا اندازهای مشخص شده بود اما هنوز هیچ تصوری از آینده آن نزد اغلب صاحبنظران وجود نداشت، چه رسد به مردم عادی. هر چه زمان جلو رفت پیشبینی سانتاگ بیشتر رنگ واقعیت به خود گرفت و امروز شاهد هستیم که چگونه عکاسی (و فیلمبرداری) زندگی ما را تحتالشعاع و چهبسا تحت سیطره خود درآورده است.
در نوشتههای سانتاگ همانقدر که توجه به ادبیات دیده میشود، توجه بهعکس و عکاسی را هم میتوان مشاهده کرد. او معتقد بود که عکس نیز تفسیری است از دنیا؛ تفسیرِ عکّاس. مهم نیست که عکس اتفاقی و بدون دخل و تصرف انداخته شود، یا حاصل فرایندی حسابشده و با برنامهریزی بوده باشد؛ باهدف یا بیهدف؛ عکسها، همیشه، چیزی را ثبت میکنند که عکّاس خواسته؛ بنابراین میتواند در واقعیت دخل و تصرف کند و بهتناسب آن تفسیری به بینندهاش ارائه کند.
در فراگیری عکس بهعنوان یک متن، در قیاس با یک نوشته (آن هم بهعنوان یک متن) نهتنها به سهولت بکار بردن ابزار خلق متن میتوان اشاره داشت که به سهولت ارتباط آن با مخاطب نیز میتوان یقین داشت. بر این اساس تأکید داشت که دوربین برای هر کس کاربرد خاص خود را دارد و عکاسی هم عنوان شیوهای برای دریافت حقیقت و انتقال آن است.
خلاصه اینکه سانتاگ به دو حوزه تصویر و کلمه که یکی مصالح عکاسی است و دیگری ادبیات، توجه و علاقه بسیار داشت. اما این همه ماجرا نبود. یکی از دلایل جذابیت آراء و آثار او ناشی از شیفتگی سانتاگ به خواندن و دانستن در حوزه مقولات مختلف بود. این یعنی بیتوجهی او به رویکرد غالب پرداختن تخصصی به یک حوزه یا مقوله که لااقل در غرب یک اصل محسوب میشود. سوزان سانتاگ سدی در برابر این شیفتگی به حوزههای مختلف یا تنوعطلبی علمی، پیش روی خود نمیگذارد. پس جای تعجب نیست اگر نوشتههای او حوزههای گوناگون و گستردهای را دربرگیرد؛ از ادبیات و تئاتر و سینما گرفته تا جامعه و سیاست و اخلاق و...
آثار سوزان سانتاگ در ایران هم در میان اهل اندیشه با مقبولیت روبهرو شده، هم در میان خوانندگان و هم در میان مترجمان. استقبال از کتابهای او و تعدد ترجمههای موجود از نوشتههای او را نیز میتوان پای همین حساسیت و علاقهمندی گذاشت.
اما کتاب حاضر از چند جهت در میان آثار منتشرشده از سانتاگ دارای اهمیت است؛ نخست اینکه که بهخوبی بازتابدهنده یکی از مهمترین وجوه کار او یعنی همین تنوع حوزهها و مقولات است. دیگر اینکه این کتاب دربردارنده آخرین دیدگاههای او است. این کتاب که یک سال پس از مرگ او گردآوری و منتشر شده است حاصل جمعآوری آخرین مقالات، سخنرانیهای او توسط پسرش دیوید ریف بوده است.
دیوید ریف در مقدمهاش که مدخلی جذاب برای کتاب محسوب میشود؛ به نکات جالبی درباره مادر خود اشاره کرده است. حضور سانتاگ در این مقدمه، نه بهعنوان یک نویسنده که بهعنوان یک مادر نیز انعکاس یافته است؛ مادری دردمند که بخش عمده زندگیاش را درگیر بیماری بود، زنی شجاع و فعال که حضوری پررنگ در حرکتهای اجتماعی و سیاسی داشت، با جهتگیریهای آزادیخواهانه، ضدجنگ و ضداشغالگری، ازاینسبب اشاراتی به دیدگاههای مادرش در قبال سیاستهای آمریکا و یا جهتگیریهایش در قبال ویتنام و حتی در سالهای اخیر درباره فلسطین و مسئله عراق دارد. به این ترتیب دیوید ریف با ظرافت این دو وجه شخصی و اجتماعی یا درونی و بیرونی مادرش/سوزان سانتاگ را به هم پیوند میزند. چنانکه عشق او به زندگی و هراسش از مرگ را درآمیخته با هم بهعنوان وضعیتی پارادوکسیکال که بر زندگی او حاکم بوده به نمایش میگذارد.
«درعینحال» از یک مقدمه، ده مقاله، یک گفتگو و پنج سخنرانی (که عمدتاً هنگام دریافت جایزه ایراد شدهاند) تشکیل شده که اغلب آنها درباره ادبیات هستند. در کنار ادبیات، عکاسی، سینما، آزادی بیان، سیاست و... از دیگر مقولاتی هستند که در این کتاب بدانها پرداخته شده است. گذشته از مقالات خواندنی سانتاگ درباره پاسترناک، داستایوسکی، آلبرکامو و سخنرانی زیبایش با عنوان «ادبیات آزادی است»؛ سخنرانی بسیار جالبی با عنوان «وجدان کلمات» درباره اضطراب واژگان و ضرورت آزادی بیان برای یک نویسنده دارد. او همچنین در نوشتهای به ماجرای یازده سپتامبر پرداخته و در گفتگویی به شرح اوضاع و احوال نیویورک اندک زمانی بعد از این حادثه میپردازد و نهایتاً در نوشتهای سیاستهای بوش متأثر از این واقعه را موردتوجه قرار میدهد.
سرانجام سخن اینکه، کتاب حاضر همانگونه که از دید وسیع نویسنده خود حکایت دارد، در کسب بینشی گسترده برای خواننده نیز بسیار مؤثر است.