مجموعه داستان «یاسمن‌های زنانه» نوشته آرش آذرپناه توسط نشر نیماژ منتشر شد.

به گزارش مهر، آرش آذرپناه متولد ۱۳۵۹ اهل جنوب ایران است. به قلم او پیشتر رمان‌ها و مجموعه داستان‌هایی چون «کسی گلدان‌ها را آب نمی‌دهد»، «جرم زمانه ساز»، «خانه جای ماندن نیست»، «شماره ناشناس» و… منتشر شده است. کتاب «داستان‌های پشت پرده: تمثیل در داستان کوتاه معاصر ایران» نیز از جمله پژوهش‌ها و آثار تئوریک اوست.

«یاسمن‌های زنانه» شامل هشت داستان است که عناوین آنها به ترتیب عبارتند از: «بیخ گوش»، «قدم نورسیده مبارک»، «یاسمن‌های زنانه»، «سبیل»، «اندوه کهن سالی»، «قربانی»، «احضار روح: تفننی در فرم» و «روایت دردی کش مینای ماهان: تفننی در سجع».

داستان‌های ان مجموعه چندان از رویکرد اصلی داستان‌های پیشین آرش آذرپناه فاصله نگرفته‌اند، توجه به زبان و موقعیت‌های منحصربه‌فرد همچنان جان‌مایه این داستان‌ها را می‌سازد. توجه به فرم روایت نیز در مجموعه‌ی یاسمن‌های زنانه به زبان افزوده شده تا داستان‌هایی بعضاً پُرحوصله‌تر و گاه مفصل‌تر را بیافریند. در سه داستان آخر این مجموعه نویسنده تلاش کرده در سه حیطه‌ی متفاوت داستان‌های تجربی جدیدی را بیازماید که منجر به داستان‌هایی شده است که نویسنده نام آن‌ها را تفننی در طنز، سجع و فرم نامیده است. در یکی از این سه تفنن به‌زعم نویسنده، برای نخستین بار در تاریخ داستان ایرانی، با یک داستان مدرن روبه‌رو خواهیم شد که سراسر با نثر مسجع نوشته شده است.

در بخشی از داستان «احضار روح» می‌خوانیم:

«دقت کنید خانم! من می‌خواهم لحظه لحظه‌ی این داستان، خواننده را غافلگیر کنم؛ ضربه پشت سر ضربه. متوجه هستید؟»
«بله آقا، اما کسی جز من که داستان را نمی‌خواند....»
«خیر شما اشتباه می‌کنید. بیرونِ این دنیا را که نمی‌بینید. بیرون از اینجا یک نفر دارد داستانمان را برای سه نفر دیگر می‌خواند؛ سه نفر دیگر که دور میز نشسته‌اند و دارند گوش می‌دهند. داستان من در خلال خواندن او نوشته شده است.»
«اما راستش من باید قبل از شروع بگویم که اعتقاد چندانی به تناسخ ندارم، حالا چه برسد به حضور روحِ آدمیزاد به عنوان ابژه‌ی این کانسپت!»
«آه… خانم زیاد تند نروید. حواستان باشد دیالوگ‌ها خیلی ثقیل نشوند. ابژه یعنی چه؟ کانسپت چیست؟ یادتان باشد که این یک مانیفست فلسفی نیست. ما دارییم یک داستان احضار می‌کنیم و می‌دانیم روایت یک داستان باید روان‌تر خوانده شود. خب حالا شروع می‌کنیم… چند سال است که شوهرتان مرده؟»
«یکبار که گفتم… من فکر می‌کنم مرده باشد! یعنی دست‌کم برای من مرده…»

نشر نیماژ مجموعه داستان کوتاه «یاسمن‌های زنانه» را با شمارگان ۵۰۰ نسخه، ۱۲۶ صفحه و بهای ۱۷ هزار تومان روانه کتابفروشی‌ها کرده است.

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...