تمامی مردان، دروغگو، بی‌ثبات، دغل کار، وراج، دورو، متکبر، بزدل و نفرت انگیز و شهوت پرستند... تمام زنان، ریاکار، مکار، خودپسند، کنجکاو و مفسدند!... در عشق، غالبا اشتباه می‌کنیم، عواطفمان جریحه دار می‌شود و احساس فلاکت می‌کنیم؛ اما عشق می‌ورزیم و آن هنگام که در آستانه‌ی مرگیم... دنیا چاهِ فاضلابی‌ست بی‌انتها که موجودات ناقص الخلقه‌ای در آن می‌خزند و به کوه‌هایی از لجن بر می‌خورند

غرور قاتل عشق است. دوست داشتن دیگری یعنی در اولویت قرار دادن او. و آن که همیشه خودش را در اولویت می‌بیند، در توهم دوست داشتن خود غرق است. انسانِ مغرور نه تعاملی با دیگران دارد و نه تبادلی با خویش. او در رقابتی بی‌پایان با خود است. مادر «دیان» در واگویه‌ای با خود می گوید: اون کور نیست، ولی منو نمی بینه. اصلا به من توجه نمی‌کنه.

بخشی از بازی بهناز جعفری در نقش «الینا» و پیام دهکردی در نقش «ریچارد» را ببینید در نمایش «عشق لرزه» اثر اریک امانوئل اشمیت :


عشق لرزه | اریک امانوئل اشمیت | سهراب سلیمی 1388ش.
دیگر بازیگران: افسانه ماهیان، نسیم ادبی و ناهید مسلمی.

...
_ تمامیِ مردان
دروغگو، بی‌ثبات، دغل‌کار، وراج، دورو، متکبر، بزدل و نفرت انگیز و شهوت پرستند؛
تمامِ زنان، ریاکار، مکار، خودپسند، کنجکاو و مفسدند!

دنیا چاهِ فاضلابی‌ست بی‌انتها
که موجودات ناقص الخلقه‌ای در آن می‌خزند
و به کوه‌هایی از لجن بر می‌خورن
اما
در دنیا
یک چیز مقدس و با شکوه نیز وجود دارد،
پیوند دو موجود اینچنین ناقص و وحشتناک.

در عشق،
غالبا اشتباه می‌کنیم،
عواطفمان جریحه دار می‌شود و احساس فلاکت می‌کنیم؛
اما عشق می‌ورزیم
و آن هنگام که در آستانه‌ی مرگیم
به عقب نگاه می‌کنیم و با خود می‌گوییم:
بسیار رنج کشیده‌ام؛
گاه به بیراهه رفته‌ام
اما عشق ورزیدم...
پس من زندگی کرده‌ام؛
من
و نه آن موجود تصنعیِ ساخته‌ی غرور و کسالتم؛
چرا که
من
عاشق بودم.

آلفرد دو موسه

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...