نشست رونمایی و معرفی کتاب «هیئتهای عزاداری در جامعه ایران»، جدیدترین اثر جبار رحمانی، عصر روز شنبه، ۲۴ آذرماه، همزمان با آغاز هفته پژوهش، با حضور پژوهشگران علوم اجتماعی در خبرگزاری ایکنا برگزار شد.
در این نشست جبار رحمانی، مؤلف کتاب و عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی، افشین داورپناه، عضو هیئت علمی جهاد دانشگاهی، محمدرضا پویافر، استادیار جامعهشناسی و محسنحسام مظاهری، نویسنده و پژوهشگر مطالعات اجتماعی شیعه به بیان نقطهنظرات خود درباره کتاب و در ادامه، روند شکلگیری هیئت در جامعه ایران پرداختند.
ایده اصلی کتاب از کجا شکل گرفت؟
جبار رحمانی، مؤلف کتاب، در ابتدای این نشست اظهار کرد: ایده اصلی را که در این کتاب مورد نظر بوده است اجمالاً عرض میکنم. البته این کتاب در اصل مجموعه مقالاتی بوده است که در مقاطع مختلف نوشته شده و حسب اتفاق، نخ تسبیح در یک زمان، این موارد را به یکدیگر متصل کرده است. دو مفهوم اصلی وجود دارد که از آن استفاده کردهام. یکی از آنها مفهوم جماعتواره است؛ چون در تحلیلها عموماً موقعیت جماعتواره را از ساختار تفکیک نمیکنیم و لازم دیدم بر این تفکیک تأکید کنم. البته این را از ادبیات انسانشناسی «ویکتور ترنر» گرفتهام، در علوم اجتماعی یک نگاه تکاملی هست بین چیزی که «دورکیم» به آن همبستگی مکانیکی ارگانیکی میگوید یا همان گِمان شافت و گِزِل شافتِ «فردیناند تونیِس». ولی من به روایت تکاملی پایبند نیستم و بیشتر به روایت همزمانی اینها توجه دارم. اینها دو فرم از صورتبندی حیات اجتماعی و دو شکل از هویت و سازمان اجتماعی هستند که دارند کار میکنند و آدمها در آنِ واحد میتوانند در هر کدام از اینها قرار گیرند. لذا ایده اصلی این است که جامعه در روال عادی خود همان ساختاری است که نظم و نَسَقی دارد، سلسلهمراتب و هنجارهای عینی دارد.
وی ادامه داد: همزمان موقعیتهایی هم دارد که این وضع به تعلیق درمیآید. آدمها برمیگردند به موقعیتهای جماعتواره یا گمان شافتی که پیوندهای انسانی و مبنایی خودشان را دارند و یک نوع دگرخواهی در آن زیاد میشود، موقعیتی که به تعبیر «دورکیم» موقعیت فوران اجتماعی است، جامعه در آن ساخته میشود، خلاقیت انسانی در آن رخ میدهد و به تعبیری میشود گفت حس تقدس هم در آن رخ میدهد، معمولاً هم جماعتوارهها موقعیتهای آئینی به مفهوم عام هستند، در این قالب من هیئتها را به دلیل همین که خیلی از نظر صوری به این مفهوم میخورد، در قالب یک جماعتواره در نظر گرفتم و از نظر ویکتور ترنر، که روی سنت دینی کار کرده است، استفاده کردم.
عضو هیئت علمی پژوهشکده مطالعات فرهنگی و اجتماعی افزود: مسئله دوم، نسبت هیئت با میراث ایرانی و بعد با جامعه امروز است که من تلاش کردم در مقاله دوم نشان بدهم، هیئت، منطقی از جماعتواره ماست که از جماعتهای مردان آریایی و حتی شاید قبلتر از آن شروع میشود -البته قبلتر که از آن دیتای چندانی نداشتم- تا بعد به جماعتهای فُتُوَّتی، عیاران و جوانمردان میرسد، بعد هم در نهایت در دوره جدید از طریق گروهی از این عیاران و فتوتیها، گروه جدیدی وارد سیستم هیئت میشوند. این ایده هم تا حد زیادی متأثر از آقای مظاهری است که اینجا تشریف دارند. نکته دیگر اینکه سعی کردم این تداوم را نشان بدهم که منطق جماعتواره چگونه خود را احیا میکند. همچنین سعی کردم نشان دهم هیئت لزوماً به تعبیر ما یک امر سنتی تلقی نمیشود، بلکه به شدت پدیدهای مدرن و در مواجهه جامعه شهری ایران با جهان مدرن متولد شده است.
رحمانی تصریح کرد: این کلیت ایده بود و استنتاج اخلاقیاش هم این است که اصولاً جماعتواره وقتی به سیستم و ساختار وصل میشود، به تعبیر هابِرماسیِ کلمه، مورد استثمار سیستم قرار میگیرد و اصلاً مختل و دچار کژکارکرد میشود. سعی کردم نشان بدهم به صورت منطقی مداخله دولت در هیئتها در نهایت فاجعهوار خواهد بود. در بخش دوم کتاب هم کتاب مجموعه یادداشتهای پراکندهای هست که سعی کردم نشان کردم مسأله مداحی برخلاف تصور انتلکتوئلی که کارناوال شدن را مطرح میکند چیز دیگری است. مداحی یک سنت اجتماعی دارای پویاییهای خود است و بالاخره این سنت برحسب قشرهای مختلف، صورتبندی خاص خود را پیدا میکند و میشود در نهایت هم گفت اشکال عامیانه پیدا میکند. لذا جامعه همچنان خود را با این سنت جلو میآورد. معتقدم آئینهای عزاداری به عبارتی، فرآیندی زنده است که البته در کار اخیر نیامده است و من سعی کردم در تئاتر عروسکی بهروز غریبپور بگویم که این خودش فرمی نوین است که در امتداد تعزیه فهمیده میشود. حالا این ایدهای بود که این سنت به دلیل اینکه بخشی از وجدان جمعی جامعه ایرانی است، همچنان خود را در شرایط جدید بازتولید میکند، بخشهایی از سنت را میگیرد و بخشهایی از جهان جدید را، این ایده شاید هم تا حدی همسو با ایده دکتر فاضلی است که میگوید تجدد در ایران لزوماً تجربه نو نیست بلکه امور سنتی هم نو میشوند. تجدید حیات امور سنتی در شکلهای جدید در این کار تا حدی نشان داده است.
مطالعات عزاداری در ایران مهجور است
در ادامه این نشست، افشین داورپناه، پژوهشگر علوم اجتماعی، به بیان نقطهنظرات خود پرداخت و گفت: از آقای مظاهری به عنوان ناشر کتاب آقای رحمانی تشکر میکنم که این سنخ کتابها را منتشر میکند. به هر حال در ادبیات این حوزه، با این کند و کاوی که در آن داشتهاید و حدود ۱۵ اثر نیز در این راستا منتشر کردهاید، دچار تحول شده و خلاءهایی را پر کرده است، تا قبل از آن در خیلی از موضوعات مورد نظر، کتاب به این معنا وجود نداشت، هر چند مدتی پیش سرچ کردم و دیدم در حوزه عزاداری، با توجه به اهمیتی که این موضوع در فرهنگ ایرانی دارد، همچنان مقاله خیلی کم داریم، پایاننامهها خیلی کم به آن پرداختهاند و ... وقتی بررسی میکنیم میبینیم کارهایی که در این زمینه انجام شده، همان است که آقایان مظاهری و رحمانی و عده معدود دیگری انجام دادهاند. البته همین کارها هم شدت و ضعف دارد، بعضی کارها عمیقتر و بعضی کارها ژورنالیستیتر است. از این حیث، خیلی جای خوشحالی دارد که در حوزه مربوط به مطالعات عزاداری در ایران، کتابی جدید منتشر شده است. قبلاً در خانه کتاب، این سنت را داشتیم که اگر عنوان جلسه رونمایی بود، دیگر نقد نمیکردیم و سعی میکردیم بر وجوه اثباتی و مثبت کتاب تأکید کنیم. البته پیشنهاداتی هم دارم که آن را بیان میکنم.
برخی موضوعات کتاب میتوانست مفصلتر باشد
عضو هیئت علمی جهاددانشگاهی افزود: به نظر میرسد کتابی که منتشر شده، همان گونه که آقای رحمانی هم اشاره کردند، مجموعه مقالاتی بوده که بازبینی و در قالب کتاب تدوین شده است، به نظرم مجموعه مقالات همین کتاب هم شدت و ضعفی دارد، بعضیها خیلی معلوم است با وسواس و دقت بیشتری نگاشته شده، ارجاعات بیشتری دارد و ... برخی نیز به حوزه ژورنالیسم نزدیک شده که البته در جای خودش میتواند مناسب و خوب باشد. نکته مهم این است که مجموعه مقالات این کتاب به مهمترین موضوعاتی که در حوزه مطالعات عزاداری در ایران مطرح است میپردازد. مثل مطالعات تاریخی و شبهتاریخی، مطالعات جامعهشناختی و انسانشناختی؛ برخی از موضوعات هم در حوزه مطالعات فرهنگی جای میگیرد و خیلی وجه ژورنالیستیاش غالب میشود. البته این از جهاتی خوب است که میتواند توده مردم را با موضوع درگیر کند و فقط خاص کسانی که انسانشناسی خواندهاند یا به طور تخصصی بر مطالعه آئینهای عزاداری کار میکنند نیست. فکر میکنم که چند نکته برای من در این کتاب قابل توجه بود، یکی اصراری بود که آقای جباری موضوعات را حتماً مبتنی بر رویکردهای انسانشناختی تدوین کنند و در برخی از موارد به نظرم کار خیلی بهتر از این میتوانست باشد. شاید بخشی به خاطر این است که اینها مجموعه مقالاتی بوده که بعداً در کنار هم قرار گرفته است. مثلاً وقتی از مفاهیم ترنر استفاده میکنید در چند تا از مقالات دوباره این مفاهیم تعریف میشود. شما از مفاهیم گمان شافت و گزل شافت استفاده میکنید که مفاهیمی است که ما در بدو جامعهشناسی با آن آشنا میشویم، یعنی از دو مفهوم خیلی آشنا که هر دانشجوی جامعهشناسی آن را میداند، برای تبیین مسأله استفاده میکنید، این خوب است ولی شاید یک قدم آنطرفتر این بود که از بقیه انسانشناسهای دین هم میشد استفاده کرد، یا مثلاً از «گیرتز» خیلی سریع عبور میکنید؛ در حالی که در خیلی از موضوعاتی که به آن پرداختهاید، به نظریات گیرتز خیلی مربوط است و مفاهیمی که گیرتز به آن میپردازد، میتوانست راهگشا یا ایدهبخش باشد.
داورپناه ادامه داد: همچنین فکر میکنم واقعاً علیرغم اینکه موضوعات کتاب، موضوعات جدی و در همین اندازه هم خوب هستند، بعضی از آنها در این کتاب میتوانست خودش موضوع مفصلی باشد یعنی خیلی تیتروار و گزیده از آن عبور کردهاید، مثلاً شمایلنگاری میتوانست خیلی مفصلتر پرداخته شود، یا موضوع همین نمادهای آئینی که البته در کتابهای دیگر مفصل به آن پرداختهاید، همچنین موضوع جوانمردان و ارتباطش با هیئتهای عزاداری خیلی جای پرداخت مفصلتری داشت. شاید دلیلش این بوده که اینها را شما در قالب مقاله برای مجلاتی نوشته بودید که محدودیت تعداد کلمات داشتهاند، اما پیشنهاد میکنم این موضوعات را بعداً در قالب کتاب بسط دهید.
ارتباط عیاران و جوانمردان با هیئتها؛ ایدهای قابل بسط
داورپناه در بخش دیگری از سخنان خود گفت: بقیه نکات بحثهایی محتوایی است که نه در قالب نقد، بلکه برای انگیزه بحث، تمایل دارم به آن بپردازم. در یکی از مقالاتی که اول این کتاب آورده شده، گفتهاید که گیرتز یا ترنر معتقد بودند که ایمان را همین آئینها و مناسک میسازند. بعد آنجا خودتان نقد کردید و گفتید اگرچه این را گفتند اما درست بنظر نمیرسد چون در واقع ایمان است که آئینها و مناسک را به وجود میآورد، ولی در یکی از مقالاتی که آخر کتاب آورده شده، آن نظر اول خود را رد کردهاید، حالا شاید هم بخاطر اینکه مسائل خوب مطرح نشده این به نظر خواننده میآید اما به هرحال آنجا گفتهاید این آئینها و مناسک هستند که ایمان را شکل میدهند. راجع به مقاله «از جماعتهای جوانمردان تا هیئتهای عزاداری» آنچه به نظر من به عنوان یک خواننده رسید این بود که شما در این مقاله ویژگیهای جوانمردان را به عنوان یک جماعتواره ذکر میکنید و سعی میکنید بگویید آیا جوانمردان جزو جماعتوارهها حساب میشوند یا خیر؟ این مقدمات بحث است اما بعد رابطه بین جوانمردان و هیئتهای عزاداری دنبال نمیشود، به نظر دمبریده مانده و یک جاهایی ادامهاش کار نشده است، شاید در حد یک اشاره گذرا گفتهاید، در حالی که میدانیم از اواسط دوره قاجار به این طرف، رابطه جوانمردان با هیئتهای عزاداری شفافتر میشود. نکته بعدی کلینگریبودن بود، اینجوری نیست که جماعتوارههای جوانمردان بخشی یا گروهی از مناسک یا رسومشان یا آئینهایشان در همه هیئتهای عزاداری وارد شود، شاید در برخی به خصوص شهرهای بزرگ مثل اصفهان، شیراز، تهران و ... داشته باشیم، اما تا همین اواخر شهرهای کوچک و روستاها شیوههای عزاداریشان فارغ از این چیزها بود، یعنی نمودهایی که گفتهاید در آنها وجود نداشت و حتی هنوز هم شاید در برخی موارد وجود ندارد. در مقاله سومِ بخش اول: «هیئتهای عزاداری و نوسازی در ایران»، گفتهاید: در چهار سال اخیر، ما نمیدانیم که پنج سال بعد کسی این کتاب را بخواند از عبارت «چهار سال اخیر» چه برداشتی میکند، بهتر بود مینوشتید از سال فلان تا سال فلان؛ البته این نکته کوچکی است اما لازم است به هرحال بگوییم. همچنین این مقالات در جایی منتشر شده است اما اشارهای به تاریخ و محل انتشار آن نشده است، چون کارهای شما همیشه دقیق است این موضوع، تعجب مرا برانگیخت.
روی کار آمدن احمدینژاد چندان متأثر از هیئتها نبود
این پژوهشگر یادآوری کرد: همچنین در این بخش مقاله سوم که هیئتهای عزاداری و نوسازی در ایران است، سنخشناسی مشخصی از انواع هیئتها یا جماعتوارههای هیئتی ارائه نکردهاید، گویی جماعتوارههای هیئتی مثلاً صرفاً متعلق به یک افراد یا گروههای خاصیاند. تصورم این بود که انگار همه هیئتها، یک شکل هستند؛ در شهر و روستا و مناطق دیگر حتماً تفاوتی بینشان وجود دارد، در همین جاست که شما به تأثیر جماعتوارههای مذهبی بر فضای سیاسی کشور و روی کارآمدن احمدینژاد و ...اشاره میکنید، ولی وقتی از هیئتها صحبت میکنید انگار در همه جای کشور یک شکل بودهاند، طبیعتاً هیئتهایی وابسته به نهادهای قدرت داریم، یکسری هیئتهای کاملاً مردمی داریم و... البته بحث خلاقانه و خوبی است که شما از منظر جماعتوارهها به روی کارآمدن احمدینژاد نگاه میکنید اما من احساس کردم که انگار مثلاً یک سهم خیلی زیادتر از معمول به این جماعتوارهها میدهید، روی کارآمدن احمدینژاد آنقدرها هم که میگویید، متأثر از هیئت نبود، واقعیت این است که خیلیها بخاطر معیشت و ناراحتی از سیاستهای اقتصادی قبل از احمدینژاد به او رأی دادند. یا اینکه مثلاً گفتید احمدینژاد بیش از آنکه رهبر سیاسی باشد، در اثر حمایت جماعتوارهها و... به یک رهبر معنوی تبدیل شد، بنظر من این هم خیلی کلی است. ممکن است که نزد یک عده معدودی، احمدینژاد به یک رهبر معنوی تبدیل شده باشد اما نمیتوان به طور کلی چنین چیزی به او اطلاق کرد.
داورپناه در پایان اظهار کرد: در نتیجهگیری بحث «هیئتهای عزاداری و نوسازی در ایران» باز هم تأکید کردهاید که وجه انسانشناختی این بررسی خیلی برایتان مهم بوده است، ولی من داشتم تصور میکردم اگر به جای جبار رحمانی که انسانشناختی خوانده، کسی دیگر این مطلب را مینوشت چه فرقی پیدا میکرد؟ احتمالاً همین را مینوشت، چون من هیچ نمود بارزی از آن رویکرد انسانشناسی یا کاربرد اصطلاحات انسانشناسی در آن نمیبینم، از وجه انسانشناسی هم نمینوشتید تحلیل همان بود که هست، من درک نکردم که وقتی میگویید از رویکرد انسانشناختی در تحلیل هیئتهای عزاداری و نوسازی در ایران استفاده کردهاید، منظورتان چه بوده است و از چه رویکرد انسانشناختی استفاده کردهاید؟، همچنین در مقاله «تأثیر تحولات مناسک عزاداری بر هویت شهری» ادعای بزرگی مطرح شده است که هرگاه گروههای شیعی عزاداری خود را ترک کردهاند، از بین رفتهاند، لازم است برای این ادعا مصداقهای تاریخی آورده شود، یا اینکه منظور از گروههای شیعی مشخص شود. یکی دو مقاله هم در این کتاب وجود دارد که خیلی روان نوشته شده است و راحت حرف زدهاید، همیشه به این فکر میکنم که چرا ما راحت نمینویسیم و این یکی، دو مقاله که احتمالاً از صحبتهای شما پیاده شده است، نشان میدهد میتوانیم از تکلف در قلم و بیان دور باشیم و کمی راحتتر حرف بزنیم.
پیوند جامعهشناسی و انسانشناسی دین اتفاقی مبارک است
محمدرضا پویافر، استادیار جامعهشناسی، نیز در این جلسه اظهار کرد: به نظرم این کتاب نکات خوبی دارد، مجموعه قطعات این کتاب میتواند در امتداد کارهای آقای مظاهری باشد، به نظرم میرسد که مطالعات اجتماعی دین اعم از جامعهشناسی دین، انسانشناسی دین و ... در کشور ما با دشواری همراه است، از این جهت که بخشی از پژوهشگران ما چه در داخل دانشگاه و چه در خارج آن، تعلقی به دین ندارند و اساساً مطالعات اجتماعی حوزه دین را هم برنمیتابند، بخشی دیگر نیز که به دین تعلق دارند موافق این رویکرد در مطالعات دینی نیستند! اینکه همچنان افرادی مثل آقایان رحمانی و مظاهری در این زمینه کار میکنند، موجب امیدواری است که دیوار مقاومت در برابر فشارها، قطورتر شود. یک اتفاقات خوب دیگری هم در حال رخدادن است، خوشبختانه بنظر میرسد حوزه مطالعات اجتماعی دین از آن دسته حوزههای پژوهشی است که پژوهشگرانش روی همه موضوعات کار نمیکنند، احتمالاً میدانیم پژوهشگرانی در داخل یا خارج دانشگاه هستند که اگر مثلاً در زمینه جامعهشناسی شهری کار میکنند، در خیلی موضوعات دیگر هم کار میکنند. این خود به خود عمق کار پژوهشی را بیشتر میکند که ارزشمند است، همچنین اتفاق خوب دیگری در حال رخدادن است که پیوند رشتههایی مثل جامعهشناسی و انسانشناسی در حال تعمیق است، نکته دیگر اینکه فرمایش آقای داورپناه درست است و قلمهایی که روانتر مینویسند، به گونهای که مردم بخوانند و بفهمند، بهتر دیده میشوند، من فکر میکنم پژوهشگران اجتماعی به این سمت حرکت میکنند که مردم حرفشان را بفهمند، یعنی به گونهای بنویسند که قلم، روانتر و تکلفها کمتر باشد. احتمالاً گسترش فضای رسانهای و قلمزدن پژوهشگران اجتماعی در فضاهای اینترنتی، به روانی قلم آنها کمک کرده است، برخی آثار هم نقش مؤثری در این راستا ایفا کردهاند؛ مثلاً کار عباس کاظمی، امر روزمره در جامعه پساانقلابی، خیلی کمک کرد، یا مطالبی که اخیراً جامعهشناسان دین مثل آقای محدثی مینویسد، همین گونه است. اگر کتابی این ویژگیهای خوب را داشته باشد، یعنی سعی کند پیوند رشتههایی مثل جامعهشناسی و انسانشناسی را بیشتر کند و از روانی قلم بهره بگیرد، باید به اصول روششناختی لازم برای تبیین یا تفسیر هم پایبند بماند، آن وقت میتواند کاملتر شود. کتاب خوب دکتر رحمانی که با زحمت آقای مظاهری منتشر شد، در بسیاری از موارد میتوانست با اتکا به شواهد تجربی یا حتی آمار، برای تبیین موضوعات و ادعاهای خود قویتر عمل کند، چون مثلاً برخی موارد گفته شده است: بنابر آمار منتشره، اما آماری ارائه نشده است. البته این صرفاً ضعف این کتاب نیست، ضعف نبود گفتوگوهای بیشتر بین حوزههای جامعهشناسی و انسانشناختی، به لحاظ روششناختی است. اگر بخواهیم از گفتوگوی این دو حوزه حرفهایی بزنیم که یک بخشش شناخت انسانشناسانه باشد و یک بخش آن، رگههایی از تبیین داشته باشد، باید بیاییم شواهد تجربی بیاوریم و علاوه بر دادههای کیفی، از دادههای کمّی نیز استفاده کنیم. البته من خوشبینم، چون تازه در حال تمرین هستیم که این کار را شروع کنیم و میشود کارهایی را در آینده تولید کنیم که محصول مشترک هر دو نگاه یا تألیف گروهی باشد.
در زمینه هیئت تأثیر تحولات اجتماعی از تأثیر تحولات سیاسی بیشتر است
این پژوهشگر جامعهشناسی دین در ادامه گفت: در این کتاب، نکاتی دیدم که گرچه اشتباه ویرایشی و نگارشی نیست اما شبیه به آن است، مثلاً همان اول کتاب در صفحه ۱۹، یک استنباطی از تعریف کلاسیکِ دورکیم از دین ارائه شده است، کلیسا در سنت مسیحی غربی یک اجتماع واحد است که لزوماً متکی به مکان فیزیکی نیست، اما این جا متناظر به مکان گرفته شده است، قضیه مثل تفاوت هیئت و موکب است، موکب فضای فیزیکی تبلور هیئت تلقی میشود. بعضی نکات را آقای داورپناه اشاره کردند، مثلاً اینکه بعضی مباحث ناشی از فشار زمانی برای انتشار اثر بوده است، مباحث نظری کتاب، میتوانست همه یکجا جمع شود که ان شاءالله بتوانیم انتظار این را داشته باشیم که نظریههای اول کتاب به صورت منسجم شود و کتاب نظم دیگری پیدا کند. بعضی از تاریخ منابع نیز، در آخر وجود ندارد یا فرق میکند. مثلاً رفرنسی که به کتاب آقای ابراهیمیان داده شده است، یکی دو سال تفاوت زمانی دارد. همچنین بعضی مدعاهای متن چیزی بین جامعهشناسی و انسانشناسی و حتی هیچکدام از این دو تا است. اهمیت دادن خیلی خاص به نقش دولتها با تحولات اجتماعی مرتبط با هیئتهاست. مثلاً خیلیها میگویند با روی کارآمدن دولت اصلاحات که شعارش آزادی بود، فضای واکنشی ایجاد شد و بازگشت به هیئت و امثالهم رخ داد، بنظرم این استدلال باید به تغییراتی که در بخشهای مختلف جامعه رخ میداد، توجه میکرد. اگر دقت کرده باشید، اوایل دهه ۷۰، مرکز فیزیک نظری، اینترنت را وارد کشور کرد، ورود اینترنت و شکل جدیدی از مصرف رسانهای، تجربه جدیدی از ارتباطات اجتماعی را رقم زد. چه دولت اصلاحات میبود و چه نمیبود، این اتفاقات رقم میخورد. بین ربط دادن دولتها با هیئتها باید با احتیاط بیشتری صحبت کرد. به هر حال من این کتاب را دوست داشتم و بخشی از آن برایم انگیزه شد تا کارهای جدیدی را آغاز کنم.
ترکیب «هیئت سنتی» تناقض دارد!
محسنحسام مظاهری، نویسنده و پژوهشگر مطالعات اجتماعی شیعه، نیز در این نشست بیان کرد: از خبرگزاری ایکنا تشکر میکنم که با وجود تمامشدن ایام عزاداریهای محرم، همچنان به موضوع مطالعات اجتماعی در حوزه آئینهای عزاداری، هیئت و ... میپردازد، چون معمولاً رسانهها برخورد موسمی و مناسبتی دارند و بحث درباره سنتهای عزاداری میرود تا سال بعد، این نگاه آفتزاست، چون زمانی که موسم عزاداری فرامیرسد رسانهها تازه یادشان میافتد که به این مسائل وارد شوند، در حالی که آن زمان، اساساً زمان نقد نیست، این برای من اتفاق مبارکی است که در آغاز هفته پژوهش، پژوهشی در باب مطالعات اجتماعی دین دیده شده است. در این ۱۷ یا ۱۸ سال گذشته، رفاقت من با آقای رحمانی به واسطه موضوع هیئتها که مورد علاقه ما بود، پیوند عمیقتری یافته است. در فضایی که راجع به این موضوع، تکرارهای مکررات، کپیبرداریها و ... کسی پیدا شود که با او دغدغه مشترک داشته باشیم، بسیار ارزشمند است. همیشه نگاهی که آقای رحمانی در این مسائل داشته برای من آموزنده بوده است و از او زیاد آموختهام. این کتاب مشتمل بر ۱۱ یادداشت و یک مصاحبه است و مباحث متنوعی در آن مطرح شده؛ بخش جذاب این کتاب برای من، بخش اول کتاب است که بر مفهوم هیئت تمرکز میکند، چراکه به عنوان یک سازمان دینی مشخصی که ارزش پرداختن دارد، خیلی کم به آن پرداخته شده است. هیئت کلاً عمر چندانی در جامعه ایرانی ندارد و آنطور که من بررسی کردم اولین نمونههایی که اسم هیئت برای خود انتخاب کردند، برای بعد مشروطه است. باقدمتترین هیئت ها دهههای آخر قرن قبل تأسیس شدهاند، اینکه تبارشناسی سازمانی متأخر را در فرهنگ گذشته ایرانی ــ شیعی، مثلاً در گروههای فتوت و جوانمردان، جستوجو کنیم ایدهای نیکو بود، البته فاصلهای افتاده در این بین که با دستهها پر میشود، هیئتها به تعبیر ایشان یک سازمان مدرن هستند و با این حساب، من لازم است یادآوری کنم این ترکیب «هیئت سنتی» که به کار میبریم به نوعی تناقض است، اتفاقی که دستهها را به هیئت تبدیل میکند باید در زمانه خودش بررسی شود، فرضی که خود به آن رسیدهام این است که یک رفتار واکنشی بوده که مستقل شکل نگرفته است، همین نشان میدهد که جامعهای پویا در زمان خودش بوده است. واکنش به چه؟ واکنش به اندیشههای جدیدی که در حال و هوای مشروطه وارد جامعه ایرانی میشود.
روند تاریخی شکلگیری هیئت در جامعه ایران
این پژوهشگر در ادامه گفت: با ظهور گروههای روشنفکری که اندیشههای غربی، مادی و ... داشتند احساس خطری در جامعه مذهبی و دینداران و نخبگان جامعه دینی که طیفشان فراتر از روحانیت بود، ایجاد شد، این حساسیت آنان را به رفتار واکنشی برمیانگیزد تا کمبود سازماندهی خود را در قالب تشکل، در مقابل تشکلهایی که مروج اندیشههای غربی هستند، بازیابند چرا که جامعه مذهبی احساس میکرد ابزار متناسب برای مقابله را ندارد، یک مقطعی است که تقریبا از اوایل مشروطه است تا حدود سالهای اولیه سلطنت رضاشاه و مشخصاً تا سال ۱۳۰۴، اولین نمونه هیئتها در این مقطع با نام انجمن اتحادیه، جمعیت و البته بعضی با نام هیئت شکل میگیرند. مثل اتحادیه دیانت اسلامی، هیئت مروج اسلام، حزب اسلام و... وجه مشترک این گروهها این است که اساسنامه مینویسند و از نمونههای مدرن موجود الگوبرداری میکنند، البته به گفته آقای رحمانی تبار این مرامنامهنوشتنها به همان جوانمردان برمیگردد، اما تقسیم کارها شکل جدیدی است، چون فتوتنامهها در همان سنت فکری مذهبی، فرهنگی و کمی اسطورهای شکل میگیرد و بحث تقسیم کار به آن شکلی که در مؤسسات جدید و احزاب وجود دارد، در آنها که مرامنامه اخلاقی رفتاری بودند وجود نداشت. در نسل اول تشکلهای مذهبی این تقسیم کارها کاملاً ناظر به یک اجتماع متشکل مدرن است، پس به نظر میرسد از نمونه احزاب الگوبرداری شده بود. حتی در آن دوران شاهدیم که در برابر مطبوعاتِ منتسب به جریانهای روشنفکری، نسل اول روزنامههای دینی شکل میگیرد که در دوره کوتاهی هم سرعت رشد فزاینده پیدا میکند.
وی افزود: نکته دیگری که باید اشاره کنم نسل دوم هیئتهای عزاداری بعد از برکناری رضاشاه پیدا میشود، یعنی از ابتدای دهه ۲۰ نسل دوم هیئتهای مذهبی را داریم که در یک بازه ۱۰ ساله رشد فزایندهای را دارند که در انتخاب عناوین خود نیز پارامترهای خاصی را دارند، معیارهای تعلقی که برای افراد تعریف میکنند، بخش مهمی از تشکلها، برای اصناف هستند حتی در کار جدیدم نشان میدهم که اصناف با زیرشاخههایشان صاحب تشکل میشوند. دوم گروههای مهاجرین به شهرها هستند، ساکنان فلان شهر کوچکتر در شهرهای بزرگتر، سوم هم هویت محلهای و اهالی یک محله است، چهارمین معیار هویتی در شکلگیری هیئتهای این دهه، پیوند خانوادگی یعنی بعضی خاندانهای بزرگ است که هیئتی تشکیل دادند. بر خلاف نسل اول که خیلی کلان و آرمانگرا بودند و مسألهشان مسأله دین و تبلیغ دین در مقابل جریانهای غربی بود، نسل دوم این معیارها را داشتند و از دهه ۳۰ هم وارد فعالیت سیاسی شدند، این به نظرم نکته مهمی است که در جریان جنبش نفت همین تجربیاتی که در عرض یک دهه انجمنها، جمعیتها و هیئتهای مذهبی داشتند، تبدیل به شبه حزب شد و سرانجام به فعالیت سیاسی نیز منجر شد. بالاخره در دهه ۴۰ در لایهای از هیئتها و در میانه دهه ۵۰ بخش عمده هیئتها درگیر فضای سیاسی میشوند.
آینده اجتماعی هیئت سؤالبرانگیز است
مدیر نشر مطالعات فرهنگ شیعی در بخش دیگری از سخنان خود گفت: نکته دیگری که کتاب به آن میپردازد، این است که درست است که اینها هیئتهای مذهبی هستند، اما فعالیتشان لزوماً منحصر در فعالیت مذهبی نیست، بلکه فعالیتهای اجتماعی، عامالمنفعه و ... دارند، لذا در کنار آن خیریه و قرضالحسنه شکل میگیرد و حتی بانیان هیئت، بانی درمانگاه، مدرسه و ... میشوند. یعنی صرفاً مکانی برای برگزاری مراسم مذهبی نیست. این ذهنیت بعد از انقلاب اسلامی به عنوان یک نقطه عطف در مفهوم هیئت، عوض شد. هیئت در فعالیت مذهبی محدودتر شد و بُردَش خیلی محدود شد. در کار جدیدم که به نسل اول و دوم هیئتها میپردازم، ذهنم درگیر شده است، آقای رحمانی تعبیری در کتاب به کار میبرد که جماعتهای هیئتی را به عنوان نمادهای پویایی جامعه مذهبی ایران میداند، این تعبیر حداقل تا یک مقطعی درست است، احساس خطری که جامعه مذهبی در دهه ۲۰ و در دهه ۳۰ به یک شکل دیگر متوجه شد، باعث شد خودش ساختاری بسازد، این انتظار را از روحانیت، دولت و ... ندارد بلکه خودش دست به کار میشود که اگر برای تربیت دینی نسل جوانتر احساس خطر میکند، مدرسه تأسیس کند، یا مثلاً اگر در مسأله طباطت ملاحظاتی شرعی دارد، درمانگاه احداث میکند. یعنی وجدانی است که در هر عرصهای با اتکا به خود، دنبال پاسخ میگردد اما بعد از تشکیل حکومت دینی دیگر شاهد آن نیستیم. یکی از نقاط قابل تأمل این است که این جامعه، چرا متوقف شد؟ یعنی این الگوی هیئت چرا بعد از انقلاب اینقدر محدود شد؟، چرا بخشهای اجتماعی و عامالمنفعه آن به دولت واگذار شد؟، این سازمان دیگر پویایی دهه ۲۰ و ۳۰ را ندارد. اشارهای که آقای رحمانی یا دیگرانی مثل آقای محدثی درباره نسل جدید هیئتهای مذهبی دارند که دیگر هیئت نیست، اینها دیگر محصول جامعه پس از تشکیل حکومت دینی است و این حکومت دینی، خودش یک اقتضائاتی را دارد و شرایطی را پدیدآورده است که تعریف خوداتکا بودن هیئت در آن عوض شده است، حتی نیاز پیدا کرده است و توقع دارد از جانب دولت، پشتیبانی و تأمین مالی شود!، با این معنا آیا میتوانیم از پایان الگوی هیئت صحبت کنیم؟، آیا باید منتظر شکلگیری فرم جدیدی باشیم؟ یا اینکه نه، این قضاوت تندی است و همان هیئت به شکل سابق، استمرار دارد؟، استمرار بحث مهمی است که قبلاً بحث شده، آیا این پویایی واقعاً توانسته در تغییر فرمی و گونهای هیئتها حفظ شود یا اینکه اساساً در حال عبور از الگوی مدرن فِتیان هستیم؟، اینها پرسشی است که بعد از مطالعه بخش اول کتاب، برای کسی که ذهنش درگیر این مسائل باشد، ایجاد میشود که باید در فرصت مقتضی درباره آنها صحبت کرد.
این کتاب بخشی از تجربیات من در ۱۵ سال اخیر بود
جبار رحمانی، مؤلف کتاب، در پایان این نشست دو ساعته اظهار کرد: از آقای داورپناه بابت مطالبی که گفتند، ممنونم و استفاده کردم. بخش اول که در اصل سه مقاله است، دقیقاً با رویکرد دانشگاهی نوشته است، بخش دوم، سخنرانیهای عمومی و یادداشتهایی است که عموماً برای سایت انسانشناسی فرهنگ نوشته بودم و این درست است که تیپ نوشتاری در این کتاب تفاوت دارد. اینکه «هرگاه گروههای شیعی عزاداری خود را ترک کردهاند، از بین رفتهاند»، گزارهای است که براساس تجربه شیعیان هندی آن را مطرح میکنم، چون چند سال در هند زندگی کردهام این ایده را از آنجا پیدا کردم و خود قبول دارم که تعمیم آن به جامعه ایران، تعمیم بزرگی است.از آقایان پویافر و مظاهری هم بسیار سپاسگزارم که مباحث خوبی را مطرح و کتاب را با افق جدیدی مواجه کردند. با توجه به نکات خوبی که دوستان گفتند، اما فکر میکنم یک نکته مغفول ماند. چیزی در این کتاب است که باید بیشتر بسط دهم، هیئت را میتوان به مثابه یک امر دینی دید که عمدتاً نگاهها همین بود اما هیئت، دو بُعد دیگر داشت که برای من مهمتر بودند، یکی بعد اجتماعی بود که تلاش کردم نشان دهم هیئت در تناسب با زندگی اجتماعی ما تحول پیدا میکند، یعنی سبک زندگی و محیط زندگی ما تغییر پیدا کرد، در نتیجه هیئت یک نوع تناسب هویت دینی با هویت اجتماعی جدید بود. نکته دیگر، بحث نظام اخلاقی بود که شما گفتید چرا سراغ دین نرفتند، چون اخلاق اجتماعی فراتر از دین عمل میکند و در سنت خودشان دنبال اخلاق اجتماعی میگشتند و هیئت بخشی از مکانیسمهای مردانه شهرنشین برای تولید منبعی برای هنجارسازیهای اخلاقی بود. اینها کمی مهم هستند. نکتهای هم که آقای مظاهری درباره آینده هیئتها گفتند، مهم است، بالاخره هیئتها تداوم پیدا میکنند، افول پیدا میکنند، فرم نوینی از دلشان بیرون میآید یا اینکه کلاً کنار میروند و چیز دیگری جایگزین میشود؟ اینها پرسشهای سختی است، اما به نظر میرسد یک عده تلاش میکنند هیئت از زیرسایه دولت بیرون بیاید. از این جهت بر استفاده از انسانشناسی اصرار میکنم. در دو دهه اخیر مشاهده میکنم گاهی جامعهشناسی نگاه کوتهنظرانهای به سایر رشتهها دارد، بنابراین تعمداً تلاش میکنم بگویم رشتههای دیگر هم در جای خود حرف برای گفتن دارند، البته من قائل به این دعواها نیستم و از نظرات دورکیمِ جامعهشناس تا ترنرِ انسانشناس در کتاب خود استفاده میکنم. همچنین درباره این که در این کار باید استنادات بیشتری بدهم، قبول دارم. به هر حال این اثر، بخشی از تجربیات ما در ۱۵ سال اخیر بود.
[«هیئتهای عزاداری در جامعه ایران» اثر جبار رحمانی در 224 صفحه و با قیمت 30هزار تومان توسط نشر آرما (کتابهای سرو) منتشر شده است.]