کتاب «کسی گفت مریم» نوشته لیدا میرهاشمیان راهی بازار نشر شد.

کسی گفت مریم لیدا میرهاشمیان

به گزارش کتاب نیوز به نقل از  هنرآنلاین، رمان «کسی گفت مریم» داستان زنی است به نام مریم. او به دنبال معنا و مفهوم جهان هستی می‌گردد و می‌خواهد بداند نقش و رسالت انسان در این میانه چیست؟ در این جست‌وجوی نافرجام، خواننده نیز گام به گام با او همراه می‌شود؛ از تکاپوی او برای درک چیستی و چرایی جهان گرفته تا تلاش برای تفسیر مجدد عشق و زندگی خانوادگی.

در این رمان فلسفی، که در هشت فصل نگارش یافته است زندگی قهرمان یا ضدقهرمان داستان هم‌گام با سیر تفکرات و اندیشه‌ورزی او روایت می‌شود. نویسنده با نشان دادن توامان بودن مرگ و زندگی در روز تولد قهرمان داستان، خواننده را غافل‌گیر می‌کند.

آینه، نقش مهمی در این داستان دارد و نماد هویت، زندگی و مرگ است. داستان، هم‌چون خود زندگی مانند دایره است و از نشستن مریم مقابل آینه قدیمی مادر آغاز و همان جا به پایان می‌رسد و دایره به نقطه آغازین خود برمی‌گردد. از درون این آینه، مردی پا به زندگی مریم می‌گذارد و او را بازخواست می‌کند. در گفت‌وگوهای بین مریم و این مرد بیگانه، که بعدها خواننده به همراه مریم، درمی‌یابد که چندان هم بیگانه نیست؛ ابعاد مختلف زندگی مریم روایت می‌شود.

زندگی مریم در رمان «کسی گفت مریم» دو لایه درونی و بیرونی دارد. او پس از قبولی در دانشگاه و آشنایی با استادش روزنه امیدی در برابرش گشوده می‌شود. اما پس از خودکشی استاد، مریم برمی‌آشوبد و با نگاه نقادانه‌تر و جدی به جهان هستی می‌نگرد. خودکشی استاد که نقطه‌عطف این رمان است مریم را به عصیان می‌کشاند.

مریم باور دارد انسان در زمینه اخلاقیات دچار ایستایی شده و شکست خورده است. فارغ از این‌که با او موافق باشیم یا نه، رمان «کسی گفت مریم» نگاهی جدید و مناقشه برانگیز به هستی و انسان دارد. در صحنه نمادین جشن کتاب سوزان، نیز دانش بشری به چالش کشیده شده است.

در بخشی از رمان «کسی گفت مریم» که زبانی ساده و روان دارد، می‌خوانیم: «مریم خودش را دید که در حیاط کوچک خانه، مراسم باشکوهی به راه انداخته است. فقط خودش دعوت بود و تعداد زیادی کتاب که قرار بود یکی یکی از آتشی که وسط حیاط خانه به پا کرده بود سر درآورند. با شوقی دیوانه‌وار تک تک کتاب‌ها را به آتش سپرد. خون کتاب‌سوزان کل تاریخ در رگ‌هایش می‌جوشید. احساس می‌کرد رگ‌هایش متورم شده‌اند. نبض تندی، خون هزاران ساله را با شدت به رگ‌ها می‌کوبید. چشمانش از حدقه درآمده بود. اشک از چشمانش فرو می‌ریخت. به رقص شعله‌ها نگاه می‌کرد که هر لحظه انگار تنوره می‌کشید. صدای جرق جرق سوختن صفحه‌ای سیاه شده، موسیقی مرگ می‌نواخت یا شادی موسیقی زندگی و رهایی».

کتاب «کسی گفت مریم» نوشته لیدا میرهاشمیان در شمارگاه هزار نسخه و با قیمت 35 هزار تومان به‌تازگی از سوی انتشارات آرویج ایرانیان منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...
نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...