برشی از کتاب «بایدها و نبایدها»
 

طبق روایت امام جعفر صادق (علیه‌السلام) خدا توده‌ها را به كيفر گناه زبده‌ها مشمول عقاب و كيفر خويش نمی‌كند. اما چه وقت؟ وقتى كه زبده‌ها فقط گناهان شخصى سرّى داشته باشند؛ گناهانى داشته باشند سرّى، كه آثارش به خارج سرايت نمی‌كند، بلكه فقط يك تخلف شخصى سرّى است؛ اما وقتى زبده‌ها آشكارا مرتكب كارهاى ناپسند شوند و توده در صدد جلوگيرى از اين زبده‌ها برنيايد، هر دو مستحق كيفر خداى عزوجل خواهند بود.

جامعه اسلامی، جامعه بره‌ها نیست | سید محمد حسینی بهشتی بایدها و نبایدها

اين حديث ناظر به مسئوليت توده‌ها براى نگهدارى زبده‌ها در راه خير و صلاح است و از آن حديث‌هاست كه بايد زمينه اصلى يك بخش عمده از مسائل مربوط به نظام ادارى و اجتماعى و اصلاح كار قرار گيرد… آقايى كار خلافى می‌كند و فردى عامى به او می‌گويد آقا، اين كار شما خلاف است؛ چرا كردى؟ پاسخ می‌شنود: «برو! عالم را با جاهل بحثى نيست». بنده خدا هم سرش را زير می‌اندازد و می‌رود. امير مرتكب خلافى می‌شود؛ يك فرد عادى به او می‌گويد آقا، چرا اين خلاف را كردى؟ پاسخ می‌شنود: «پس انضباط اجتماعى كجا رفته! به من می‌گويند مافوق و به تو می‌گويند مادون. مادون را با مافوق بحثى نيست!» برو بابا با آن علمت اى عالم! برو بابا اى رئيس و مافوق با آن انضباط تشكيلاتى‏‌ات! برو كشكت را بساب! اينها به درد اسلام نمی‌خورد. به تو می‌گويند عالم، نمی‌گويند معصوم؛ به تو مى‏‌گويند مافوق، نمى‌گويند معصوم.

هيچ زيربناى اجتماعى از آن زيربناى شوم خطرناكتر نيست كه انسانى، يا انسانهايى، بتوانند هرچه می‌خواهند بكنند بى‏ آنكه بشود بر آنها خرده گرفت و بى‏ آنكه بشود از آنها بازخواست كرد. مسئوليت در جامعه اسلامى مسئوليت متقابل است. همه نسبت به يكديگر مسئول‏ند. «كُلّكُم راع و كلّكم مسئولٌ عَن رعية».

جامعه اسلامى جامعه هوشيارها و زبان‏دارهاست. جامعه اسلامى جامعه مردم فضول است؛ نه از آن فضولیهاى بيجا و نه زبان‏دار بیجا؛ به اين معنا كه بره نيست. جامعه بره‌ها نيست؛ جامعه آدم‌هاست. آدمى كه انتقاد می‌كند و در كار همه دقت می‌كند. اما به خاطر چى؟ به خاطر پاسدارى از محترمترين چيزها: حق و عدل.

حق و عدل از همه كس محترمتر است؛ پاسدارى از آيين حق و آيين عدل، فضيلت و عدالت و حق‏‌پرستى و خداپرستى، نورانيت و روشنى، مبارزه با ظلمت و حمايت از نور. اين حديث را اول به گوش كسانى بخوانيد كه انتظار دارند آنچه می‌كنند كسى بر آنها خرده نگيرد. بعد به گوش مردم عوام، يعنى توده‌ها كه خيال می‌كنند فقط براى اطاعت و باركشى و باربرى و فرمانبرى آفريده شده‏ اند، بخوانيد.

انسان‌ها فرمان مى‏‌برند اما از فرمانده‌اى كه براى ديگران حق انتقاد نسبت به خود را محفوظ مى‏‌داند. فرمان مى‏‌برند، ولى با حفظ حق انتقاد؛ با حفظ حق رسيدگى و پرسش.

[کتاب «بایدها و نبایدها» اثر شهید بزرگوار سيد محمد حسينى بهشتى در 200صفحه و توسط نشر روزنه منتشر شده است.]

................ هر روز با کتاب ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...