در روزگاری که در کشور ما اطلاعات تاریخی آنچنان بازیچه‌ی امیال شده که در هر کانال تلگرامی و اینستاگرامی و ... هر کسی خود را در حد اساتید بزرگ تاریخ صاحب نظر معرفی می‌کند؛ به بیان مطالبی بی‌اساس می‌پردازد که سال‌ها در دهان‌ عوام‌الناس می‌افتد و می‌چرخد؛ اطلاعاتی که همگی بر مبنای توهم توطئه بنا شده‌اند؛ مطالبی بر این اساس که مثلاً آنچه در تاریخ گفته شده توطئه‌های مورخان، اساتید دانشگاه‌ها، حکومت‌های پیشین، آمریکا، اسرائیل و ... است؛ یا مثلاً تاریخ جور دیگری بوده و مورخان آنرا به ما وارونه جلوه داده‌اند.

این افراد آنچنان با چنین تئوری‌های توطئه‌ای و بدون نگاه جامع و کلی به تمام ابعاد، و نتیجه‌گیری کلی از جزئیات محدود، اطلاعات زرد را به عنوان جعلی «تاریخ واقعی» به خورد مردم می‌دهند که برای از میان بردن این اطلاعات زرد، نیاز به سال‌ها فعالیت و نوشتن کتاب و مقاله است تا این سموم لااقل از ذهن عده‌ی محدودتری از مردم پاک شود. اما از صاحب‌نظران دانش تاریخ انتظار ما جور دیگری است.

قاجاریه، آنچه پهلوی نمود و آنچه در واقعیت بود

نویسنده‌ی ملی گرا، جناب آقای محمدعلی بهمنی قاجار برخلاف انتظار در سال‌های گذشته تلاش بسیاری کرده‌است تا با نادیده گرفتن کامل «قاعده‌‎ی تجاهل» در تاریخ که بخش مهم دیگری از اصول روش تحقیق در تاریخ است و تنها با رویکرد تطهیر قاجاریان، وارد پژوهش های تاریخی شود و به همین منظور به احساسات متضاد مردم ایران نسبت به قاجار و پهلوی مدام اهانت کند. به دیگر سخن، وی پیش از ورود به مطالعه و پژوهش، مسئله‌ی تحقیق را با خود دارد. براین اساس، این شخص در مقاله‌ای بنام «قاجاریه، آنچه پهلوی نمود و آنچه در واقعیت بود» که در وبسایت مرکز اسناد انقلاب اسلامی منتشر کرده، ادعاهای فراوان و جهت‌دار و غیرواقعی زیادی را مطرح نموده‌است که در این مجال برای رفع سوتفاهمات، تلاش دارم این ادعاها را مورد نقد قرار دهم.

البته پیش از هر چیز لازم به یادآوری می‌دانم که من هیچ دشمنی با دودمان قاجاری ندارم؛ بسیاری از اقدامات موثر قاجاریان را عامل نجات این کشور می‌دانم و معتقدم این خدمات را که ایران پس از قتل نادرشاه به شدت به آنها نیاز داشت جز قاجاریان هیچ ایل یا افراد دیگری توان انجام نداشت. از یکپارچه کردن کامل کشور زیر پرچم ایران، اقدامی که حتی نادر هم جز به صورت مقطعی نمی‌توانست انجام دهد؛ زدودن مفهوم ترکمان و تاجیک از اذهان مردمان ایرانی و یکی کردن کل مردم ایران به نام ایرانیان؛ یعنی کاری که صفویه هم قادر به انجام آن نبود هرچند عامل زمان هم در رفع این مشکل آنها را یاری کرده بود؛ اما بدون شک اقدامات قاجاریان آنهم در 130 سال که هرگز زمان کمی نیست هرگز نمی‌توانست حتی کافی باشد ودر مورد ادعاهای نادرست انجام شده در این موارد، به سبب اخلاقی که در رشته‌ی تحصیلم یعنی دانش تاریخ دارم؛ که به صورت وسواسی در صداقت و قضاوت صحیح خود را نشان می‌دهد به نقدر برخی موارد مطرح شده در مقاله‌ی مزبور می‌پردازم. البته پیش از هر چیز، از میهن‌پرستی و دغدغه‌ی ملی‌گرایی آقای بهمنی قاجار نمی‌توانم به سادگی عبور کنم و آن را ارزنده و شایسته‌ی قدردانی بی‌پایان ندانم.

آقای بهمنی قاجار در مقاله‌ی خود مدعی شده است که «عصر قاجار، عصر بیداری و روشنگری است»؛ اما ظاهراً فراموش می‌کند که بیداری مردم در شرایط خواب و بی‌کفایتی رژیم های حکومتی رخ می‌دهد. وی آنچه خود می‌خواهد را از تاریخ برمی‌دارد و دیگر به عمق آن نمی‌رود و دلایل آنرا مورد توجه قرار نمی‌دهد. وی هرگز به این مورد اشاره نمی‌کند که اگر فکر مشروطه‌خواهی به وجود آمد به دلیل وجود تفکرات لیبرال در قاجاریان نبود؛ بلکه برعکس، بی‌کفایتی ایشان به واکنشی در مردم منجر گشت که آنرا در قالب آرمان‌های مشروطه می‌خواستند. روزنامه‌های درباری منجمله روزنامه‌ی تربیت را احمد کسروی به زیبایی شرح می‌دهد که چقدر در دست‌مالی دربار و شاهزاده‌ی کودنی به نام شعاع‌السلطنه اغراق می‌کند. روزنامه‌های آزادی‌خواه همگی در خارج از کشور به چاپ می‌رسیدند؛ اختر در استانبول، حکمت و ثریا و پرورش در مصر، حبل‌المتین در کلکته و قانون در لندن چاپ می‌شدند (کسروی،1390: 47) و تعدادی از این روزنامه‌ها به سبب ممنوعیت توزیع آنها در ایران، قاچاقی وارد کشور می‌شدند اگر قاجاریان همانند دوران مدرن امروزی تسلط کاملی بر جامعه و آزادی افراد نداشتند علتش باز اغماض آنها نبود؛ اگر روزنامه‌ها و کتابهای ممنوعه‌ی آن دوران در دسترس مردم قرار می‌گرفت علتش این بود که قاجاریان قدرت تسلط بر جامعه را نداشتند؛ قاجارها از زمان ناصرالدین شاه حتی توان خود در دوره‌ی فتحعلیشاه را هم نداشتند که در مقابل تجاوز روس‌ها که در دهه‌های 1280 و 1290 بارها ایران را اشغال کردند بایستند و مردم بی‌پناه شمال ایران به‌خصوص تبریز را از گزند حملات روس‌ها نجات دهند. قاجاریان در اواخر دوران خود غیر از تهران اصلاً حضوری نداشتند.

از زمان مشروطه به بعد، تبریز یا دست مجاهدان آزادی‌خواه بود؛ یا فرقه‌ی دموکرات و خیابانی و یا روس‌ها. بختیاری‌ها و رشتی ها نیروی استبداد محمدعلی‌شاه را درهم‌شکستند و پس از آن هم نه رشت در اختیار قاجاریان بود نه ایلات بختیاری و قشقایی و عرب و نه دیگر مناطق ایران. بعد از شروع جنگ‌جهانی‌اول هم همین نیروهای محلی یا خودسرانه با انگلیسی‌ها همراهی می‌کردند یا پس از انقلاب اکتبر روسیه که جنگلی‌ها با روس‌ها ارتباط یافتند و قاجارها را نه ارتشی بود و نه توانی برای حفظ ایران بود. همچنین قاجارها به سبب آن که آخرین حکومت غیرمدرن و قرون وسطایی و ایلی در ایران بودند، بدیهی بود که به سبک نظام‌های حکومتی بعدی تشکیلات و دستگاه‌های اطلاعاتی و امنیتی نداشته باشند. آنها حتی به سبک سلسله‌های پیشین ایرانی، حتی برید یا چشم‌وگوش شاه هم نداشتند و این نشان آزادی و دموکراسی نبود؛ بلکه در ساختار ایلی قاجاریه چنین دستگاه‌هایی اصلاً قابل تصور نبود. (برای اطلاع از دیوان‌سالاری قاجارها ر.ک. به شمیم، 1398: 327-370) اما با این وجود روزنامه‌نگارانی هم که پس از انقلاب مشروطه و تشکیل دولت ملی به روزنامه‌نگاری آزادانه‌ی خود پرداختند پس از کودتای محمدعلی‌شاه سرنوشت خوبی نیافتند؛ پس از فاجعه‌ی به توپ بستن مجلس، روزنامه‌نگارانی همچون جهانگیرخان صوراسرافیل روزنامه‌نگار نشریه‌ی صوراسرافیل، سلطان‌العلما سردبیر روح‌القدس و ... کشته شدند. (امانت، 1400: 395؛ آبراهامیان، 1400: 122)

بهمنی قاجار در ابتدای لیست خدمات قاجاریان«منع عمرکشان و تحقیر اهل سنت، فرمان لغو جزیه و برابری ایرانیان غیرمسلمان» را قرار داده است. اما روایت‌های خلاف آنرا پنهان می‌کند. قاجارها برخلاف پهلوی‌ها بسیار اندیشه‌ی مذهبی مردم را تحت نظر داشتند؛ برخورد آنها با افراد از دین برگشته (ملحدان) و یا اقلیت‌های مذهبی، تماماً با نظارت نهاد روحانیت بوده است (رضا شاه و دین در گفت‌وگو با عباس امانت، استاد تاریخ ایران و خاورمیانه. تاریخ مشاهده: 28/2/1404 ر.ک. به https://www.youtube.com/watch?v=3dnzeHm-fEw ) اقلیت‌های مذهبی برخلاف ادعا‌های وی، در دوره‌ی قاجار همانند دوره‌های قرون وسطایی خاورمیانه و سایر کشورها، در بدترین شرایط می‌زیستند. سختگیری‌های صفوی‌مآبانه در مورد اهل ضمه به‌خصوص یهودیان و زردشتیان همچنان ادامه داشت. یهودیان در دوره‌ی قاجار نمی‌توانستند عبا بپوشند؛ آنها در روزهای بارانی حق خروج از خانه را نداشتند چرا که به زعم مسلمانان نجس بودند و حضور آنها در شهر و در زیر باران سبب می‌شد کل شهر نجس شود! آنها حق سوار شدن بر اسب را در مقابل مسلمانان نداشتند؛ به وسایل مسلمانان حق نداشتند دست بزنند تا مبادا آنها را نجس کنند. از حمام و مغازه های مسلمانان حق استفاده نداشتند و خود نیز حق داشتن مغازه در بازار نداشتند؛ در صورت به قتل رسیدن یکی از آنها خونبهایی به خانواده‌شان تعلق نمی‌گرفت؛ بنا به گفته‌ی عباس امانت، یهودیان حق خارج شدن از محله‌ی خود را نداشتند و حتی یکبار با حکم مجتهدی، به محله‌ی آنها نیز حمله شد.

عباس امانت گزارش می‌دهد که بعد از مشروطه و با تشکیل دولت ملی، یهودیان تازه توانستند در بازار تهران (البته نه راسته‌ی اصلی آن) مغازه‌های پارچه فروشی خود را باز کنند اما اوضاع آنها از دوران پهلوی تغییر کرد. (همان) تغییر دین و فراخوان‌های اجباری آنها به اسلام مختص دوره‌ی قاجار بود؛ هرچند بسیاری از آنها جز در ظاهر تغییر دین نمی‌دادند. زردشتیان نیز به همان اندازه و شکل یهودیان در تعذیب بودند. بر اثر قانون انتقال کل ارث خانواده‌ی آنها به فرزندی که اسلام می‌آورد، بسیاری از زردشتیان بر اثر چنین قانونی حتی از حق ارث پدران و مادران خود نیز محروم ماندند چنین قوانین تبعیض‌آمیز بی‌شماری به کاهش شدید جمعیت زردشتیان در ایران منجر گردید. اسناد چنین اتفاقاتی که به صورت گزارش‌های حقوقی مانده اند، در سازمان اسناد و کتابخانه‌ی ملی ایران به راحتی قابل مشاهده اند. بویس در مورد اوضاع زردشتیان در دوره‌ی قاجار گزارش می‌دهد «در زمانی که پارسیان [هند] ... پیشرفت می‌کردند و گسترش می‌یافتند برادران ایرانی آنها که به گونه‌ای اسفبار تعدادشان فرومی‌کاست در رنج بودند. زندگی آن‌ها همواره دشوار بود و از خطرناکترین اوقاتشان پیوسته زمان میان مرگ یک پادشاه و به تخت نشستن دیگری بود. یعنی هنگامی‌که هیچ قدرت محلی رسمیت یافته‌ای وجود نداشت. در این زمان در یزد و کرمان متعصبان و اوباشان به یکسان بر سر زردشتیان می‌ریختند؛ با آنها بدرفتاری می‌کردند و حتی برخی از ایشان را می‌کشتند و اموالشان را می‌دزدیدند ... به ویژه کتاب‌هایشان را می‌گرفتند و می‌سوزاندند. در این زمان مسافرت رسماً برای آنها ممنوع بود ولی در سال 1796 یک کرمانی تصمیم گرفت همراه دختر زیبایش به نام گلستان که در معرض خطر تجاوز بود به بمبئی بگریزد» (بویس، 1401: 245) لازم به تذکر است که تنها این دختر زیبای زردشتی چنین تهدیدی نمی‌شد؛ دو سال پیش از آن و در جریان محاصره‌ی کرمان بدست آقامحمدخان و پس از سقوط شهر، آقامحمدخان نه تنها هزاران کرمانی را از بینایی محروم کرد، دستور داد تا هشت‌هزار نفر از زنان و دختران شهر را میان سپاهیان قاجار تقسیم کردند. (شمیم، 1398: 37) و اگر به ادعای آقای بهمنی قاجار، رسم جزیه در دوران قاجار برافتاد، به خاطر مناعت طبع قاجاریان نبود؛ بلکه حمایت پارسیان هند به رهبری مانکجی لیمجی هاتریا بود که برای آسایش زردشتیان ایران که هموطن قاجارها بودند بود که ناصرالدین‌شاه تازه در سال 1882 راضی شد از ایشان جزیه نستاند و ضمناً مانکجی تلاش بسیاری کرد که قاتلان زردشتیان محاکمه شوند؛ چراکه قتل یک کافر عواقب چندانی نداشت. (بویس، 1401: 246)

قاجاریه، آنچه پهلوی نمود و آنچه در واقعیت بود

و در شرایطی که یهودیان و مسیحیان ایران در مقابل دولت قاجار، از سوی دولت‌های اروپایی حمایت می‌شدند اگر حمایت‌های پارسیان هند نبود، زردشتیان را توان تاب‌آوری در مقابل این تبعیض‌های مرگ‌آور نبود. در مورد اهل سنت نیز ما کدام مرد یا زن سنی‌مذهبی را در رأس یک مقام دولتی قاجاری می‌بینیم؟ کردها همچنان به زندگی ایلی و کاملاً جدا از دولت ایران به زندگی خود می‌پرداختند؛ چنانکه واکنش ایشان را در ماجرای سمیتقو می‌بینیم. هرچند از نقش مهم و میهن‌پرستانه‌ی کردهای شکاک در مبارزه با اشغالگران عثمانی در جنگ‌جهانی‌اول، و حماسه‌ها و پیروزی‌هایی که آفریدند نباید غافل ماند. اما جالب این‌جاست که آقای بهمنی قاجار، «عزیزخان مکری کردستانی» را پیدا کرده‌است که در زمان قاجاریان صاحب‌منصبی نظامی بوده و بر این اساس و با نمونه‌ی یک نفر ادعا کرده که اقوام در دوره‌ی قاجار می‌توانستند به مناصب عالی راه یابند.

آقای بهمنی قاجار در جایی از این مقاله مدعی شده که فرمان مشروطیت و تدوین و تصویب قانون اساسی و اعطای حاکمیت از شاه به ملت و تبدیل سلطنت مطلقه به مشروطه از افتخارات قاجاریان بود. اگر مشروطه در دوران قاجارها به وقوع پیوست به خاطر ظرافت اندیشه‌ی قاجارها نبود که هرگز هم چنین نبودند. شکی نیست که مظفرالدین هنگام امضای مشروطه نمی‌دانست حکومت پارلمانی چیست و مجلس را تنها در حد یک مجلس مشورتی می‌پنداشت و چنانکه محمدعلی‌شاه مجبور به امضای متمم قانون اساسی شد تازه مبارزه علیه مشروطه و شوراندن علمای مرتجع به رهبری شیخ فضل‌الله نوری علیه مشروطه‌خواهان را آغاز کرد و نهایتاً سلطنتش را هم در این راه و پس از جنگ داخلی از دست داد. احمدشاه گرچه کاملاً به مشروطه وفادار بود و هیچ کار مهم حکومتی انجام نداد اما خود او نیز در جریان قحطی و گرسنگی در ایران در زمان جنگ جهانی اول همراه تعدادی تاجر دیگر با احتکار گندم سبب بیست‌برابر شدن قیمت آن و گسترش مرگ‌ومیر ناشی از گرسنگی و به دنبال آن شیوع بیماری گردید. (رهنما، 1403: 171)

آقای بهمنی قاجار در مقاله‌ی خود ناشیانه منتقدان قاجارها و سیاست‌های آنها را «طرفداران دیکتاتوری سابق که نسبت به قاجارها عقده‌گشایی می‌کنند» معرفی کرده‌است. تنها با این سخن یک لحظه یاد سخنان عباس میلانی افتادم که در مصاحبه‌ای گفت: «بروید قرارداد رویتری را که ناصرالدین‌شاه برای اجرای راه‌آهن سرتاسری ایران امضا کرده را بخوانید؛ تمام نفت ایران را، تمام معادن ایران را، عملاً تمام جنگل‌های ایران را و گمرک ایران را می‌دهد به رویتر تا راه‌آهن بسازد؛ یک قدم راه‌آهن ساخته نشد؛ برای اینکه روس نگذاشت؛ بعضی از آخوندها اعتراض کردند اما اساساً روس نگذاشت؛ رضاشاه همان راه‌آهن را که در هفتاد سال یک قدمش را نساختند در یازده سال با مالیات ملت ایران و بخش اندکی از آنرا با پول نفت ساخت؛ 42 کشور مختلف را وارد کار کرد تا این راه‌آهن را بسازد. وقت‌شناس بود؛ سر ساعت جلسه را آغاز و تمام می‌کرد؛ روزی 17 ساعت کار می‌کرد [اما] ناصرالدین‌شاه پول رویتر یعنی رشوه‌ی 200هزار پوندی را گرفت؛ رفت پنج ماه اروپا را گشت. خاطراتش را بخوانید؛ ببینید او با پول ملت چه کرد؛ در اروپا چه کرد این مرد لاابالی زن‌باره؛ ببینید هر کجا که می‌رود دنبال چیست؛ چه می‌خرد» (رضا شاه و تجدد در گفت‌وگو با عباس میلانی، تاریخ پژوه. تاریخ مشاهده: 28/2/1404 ر.ک. به https://www.youtube.com/watch?v=1xEg8VP1U1k ) بله؛ منتقدان قاجار طرفداران دیکتاتوری پیشین اند که از قاجار عقده‌گشایی می‌کنند!

آقای بهمنی قاجار پس از آن مدعی می‌شود: «عکس‌های منتشرشده‌ی کاخ گلستان نشان‌دهنده‌ی این است که صرفاً دروازه‌های تهران بناهای آباد و زیبایی بوده‌اند که آثار معماری دوره‌ی پهلوی به گرد پای آن نیز نمی‌رسند» وی توجهی ندارد که جاه‌وجلال و عظمت کاخ‌ها اولاً نشان‌دهنده‌ی پیشرفته بودن شهر یا کشوری نیست؛ بلکه نشان‌دهنده‌ی عمق اختلاف طبقاتی بین مردم فقیر با طبقه‌ی الیگارشی و طبقه‌ی اشرافی حاکم است و هرگز نمی‌تواند جز خوشگذرانی شاهان و اهتمام آ‌نها برای ساختن کاخ برای خود با پول مردم چیز دیگری را نشان دهد. دروازه‌ها از ویژگی‌های شهر‌های ایران در دوران کلاسیک پیشامدرن بودند و هم‌اکنون در هیچ شهری نشانی از آنها نیست و تنها در مراغه دیده‌ام که در ابتدای خیابان‌ها نه خود دروازه، بلکه نام دروازه‌ها را بر روی تابلوهایی نگه داشته اند. در مورد ساختمان‌ها و معماری‌هایشان هم، وی این نکته را مورد عنایت قرار نمی‌دهد که ساختمان‌های باشکوه قرن هیجدهمی، چنان که از نامش پیداست در سرتاسر جهان مختص قرن هیجدهم و نوزدهم بودند و معماری قرن بیستم در کل جهان معماری باعظمت‌تر اما ساده‌تری بود؛ چنانکه هم‌اکنون معماری قرن بیست‌ویکم هم تفاوت بسیاری با معماری قرن بیستم دارد.

آقای بهمنی قاجار، در جای دیگری باز در جای دیگری منتقدان قاجار را «طرفداران دیکتاتوری انگلیس‌ساخته» می‌نامد؛ به‌هرحال پیداست که کتاب «ایران؛ برآمدن رضاخان و برافتادن قاجار و نقش انگلیسی‌ها» تألیف سیروس غنی را نخوانده و یا این کتاب را نمی‌شناسد و یا بر اساس نام این کتاب قضاوت کرده و اطمینان یافته که رضاشاه را انگلیسی‌ها آورده‌اند.

وی در جای دیگری در بیان خدمات قاجار، اشاره به «ایجاد پلیس و ژاندارمری» کرده‌است. پلیس جنوب را که انگلیسی‌ها برای محافظت از تشکیلات نفتی‌شان ایجاد کرده‌بودند. آنچه قاجارها ایجاد کردند؛ که البته روس‌ها به درخواست آن‌ها ایجاد کرده‌بودند نیروی قزاق به فرماندهی خود روس‌ها بود که جز جنایت و خیانت به مردم ایران و تأمین منافع آنها هیچ نکرد. چنین افتخار پوچی را چندسال پیش ولادیمیر ساژین، روزنامه‌نگار روس در خبرگزاری اسپوتنیک هم مطرح کرده‌بود و به این برساخته‌ی روس بودن قزاق‌ها به‌عنوان خدمات روس به ایران (!) می‌بالید. درحالیکه قزاق‌ها بودند که به فرماندهی لیاخوف مجلس را به توپ بستند و بسیاری از مشروطه‌خواهان و نمایندگان و روزنامه‌نگاران و مجاهدان راه آزادی را کشتند و ایران را وارد استبداد صغیر کردند. اگر روسیه‌ی تزاری در انقلاب اکتبر سقوط نمی‌کرد و بالتبع فرماندهی دیویزیون قزاق بدین ترتیب به دست رضاخان نمی‌افتاد، بعید می‌دانم، یا به سختی می‌توانم تصور کنم که هم‌اکنون ایرانی وجود داشت. ژاندارمری را هم نه دولت قاجار، بلکه دولت ملی مشروطه در سال 1290 با استخدام افسران سوئدی ایجاد کرد. (آبراهامیان، 1401: 108) که نیروی منظمی بود. به نظر می‌رسد آقای بهمنی قاجار تفاوت دولت قاجار (1174 – 1285) را با دولت ملی مشروطه (1285 – 1304) نمی‌داند و در جریان نیست که دولت قاجار از سال 1285 و اعلام مشروطه، به سلطنت قاجار تبدیل می‌شود و دولت به دست ملت می‌افتد. دولت ملی که در چند سال آخر آن هم قدرت اجرایی کاملاً در اختیار رضاخان بوده‌است. اما این شخص در ادامه نیز همچنان بسیاری از خدمات دولت ملی را به قاجارها (شاید به محمدعلی‌شاه و احمدشاه!) نسبت می‌دهد.

این شخص در جایی در بیان خدمات قاجاریان مدعی می‌شود «تأسیس مدارس مدرن دخترانه و پسرانه» و باز گرفتار همین خطای علمی می‌شود و باز در ادامه می‌نویسد: «تأسیس مدارس عالی (دانشکده‌ها)، اعزام دانشجو به اروپا و آوردن اساتید خارجی به ایران» حتی اگر به فرض محال اقدامات دولت ملی را به قاجار ها بتوانیم نسبت دهیم، باید نگاهی به آمار و ارقام انداخت تا ادعای وی در مورد نگاه به قاجار از دیدی که پهلوی ایجاد کرده را کاملاً زیر سوال برد. در کتاب ایران بین دو انقلاب یرواند آبراهامیان که به شدت چپگرا است و در ضدیت با پهلوی نگاشته شده، در بیان آمار می‌خوانیم: «در بین اصلاحات مدنی، اصلاحات آموزشی موثرترین اصلاحات بود. از سال 1304 تا 1320 میزان ثبت‌نام سالانه دوازده برابر افزایش یافت؛ در سال 1304 کمتر از 55960 دانش‌آموز در 648 مدرسه‌ی ابتدایی دولتی، شبانه‌روزی، خصوصی، مکتب‌خانه‌های دینی و مدارس میسیونرهای خارجی ثبت‌نام کرده‌بودند. در سال 1320 بیش از 287245 دانش‌آموز در 2336 مدرسه‌ی ابتدایی جدید که تقریباً همه‌ی آنها زیرنظر وزارت آموزش‌وپرورش بود به تحصیل اشتغال داشتند... در سال 1304 تعداد 14488 دانش‌آموز در 47 دبیرستان امروزی تحصیل می‌کردند که 16 تا از آن دبیرستان‌ها از موسسات میسیونری بود. در سال 1320 تعداد 28194 دانش‌آموز در 110 دبیرستان خصوصی و 241 دبیرستان دولتی مشغول تحصیل بودند... در سال 1304 کمتر از 600 دانشجو در 6 موسسه‌ی آموزش عالی مدرن و غیرمذهبی پزشکی، کشاورزی، تربیت‌معلم، حقوق، ادبیات و علوم سیاسی تحصیل می‌کردند. در سال 1313 با ادغام این شش موسسه‌ی آموزش عالی، دانشگاه تهران تشکیل شد. در پایان دهه‌ی 131 پنج دانشکده‌ی جدید به مجموعه‌ی نام‌برده شده افزوده شده‌بود... و در سال 1320بیش از 3300 نفر در یازده دانشکده‌ی دانشگاه تهران ثبت‌نام کرده‌بودند. شمار فارغ‌التحصیلان از دانشگاه‌های خارجی نیز چشمگیر بود. گرچه تا سال‌های میانی سده‌ی نوزدهم اشخاص و گاهی وزارتخانه‌ها، دانشجویانی به خارج می‌فرستادند، شمار این گونه افراد تا سال 1308 که دولت تصمیم گرفت هر سال 100 دانشجو به اروپا بفرستد اندک بود» (آبراهامیان، 1400: 180-181)

لازم به تذکر است که همین ارقام اندک پیش از سال 1304 حاصل اهتمام دولت ملی و نه قاجاریان بود؛ پیش از مشروطه تمام تلاش‌های میرزاحسن رشدیه برای ساختن مدارس نوین در ایران به شکست انجامیده‌بود. موسسه‌ی عالی برساخته‌ی قاجاریان، دارالفنون بود که هرگز دانشگاه نبود؛ بلکه مدرسه‌ی عالی بود؛ نه لیسانس و فوق‌لیسانس و دکترا بلکه تصدیق‌نامه می‌داد و هیئت‌علمی هم نداشت. فارغ‌التحصیلان این مدرسه‌ی عالی برای ادامه‌ی تحصیل وارد دانشگاه‌های اروپا می‌شدند. ضمناً سرنوشت موسس دارالفنون هم که دیگر غم‌نامه‌ایست که نیازی به توضیح ندارد. آبراهامیان در فصول بعدی باز آمارهای دیگری در میانه‌های قرن 14 خورشیدی می‌آورد: «از سال 1342 تا سال 1356 شمار ثبت‌نام کنندگان در کودکستان‌ها از 13296 به 221896 نفر، در دبستان‌ها از 641201 به 4078000 نفر، در کلا‌های سواد‌آموزی از 10500 به 691000 نفر و در دبیرستان‌ها از 369069 به 741000 نفر و در مدارس فنی‌وحرفه‌ای و تربیت‌معلم از 14240 به 227497 نفر رسید.» (آبراهامیان، 1400: 530)
آقای بهمنی قاجار در جای دیگری به حفظ ارزش پول ملی در دوره‌ی قاجار اشاره می‌کند. باید یادآوری کرد که اولاً نرخ ارز تنها در اوایل دوره‌ی قاجار ثابت بود. در این دوره، اقتصاد ایران بسیار منزوی بود و نرخ ارز در آن اهمیتی نداشت. اما با ادامه‌ی سلطنت قاجار با تولید محصولات کشاورزی پولی (غیرخوراکی) و گسترش پارچه‌های پشمی و ابریشم و صادرات آن‌ها و گسترش واردات، اقتصاد ایران در اقتصاد جهان ادغام شد. (فوران، 1401: 187-88) تجارت ایران با روسیه و بریتانیا در سال 1914 یعنی اواخر قاجار نسبت به سال 1875 یعنی اواسط دوره‌ی قاجار به‌ترتیب دوازده و سه برابر شده‌بود؛ (فوران، 1401: ص 178) هرچند تراز بازرگانی همچنان منفی بود. در اوخر دوره‌ی قاجار، عامل دیگر ایجاد تورم، یکی کاهش ارزش نقره در بازارهای جهانی و دیگری پائین آوردن عیار سکه‌های نقره‌ی دولت قاجار بود. نتیجه‌ی این عوامل، افزایش 600 درصدی قیمت‌ها از سال 1850 تا 1900 میلادی بود. (آبراهامیان، 1400: 73) اما تورم در دوره‌ی پهلوی نه از ناترازی منفی تجارت، بلکه از ناترازی مثبت و افزایش هنگفت درآمدهای ایران بود؛ اما در دوره‌ی پهلوی، نبرد یوم‌کیپور در سال 1973 سبب شد کشورهای عربی از نفت به‌عنوان سلاحی سیاسی استفاده کنند و رکودی بی‌سابقه از سال 1929 را رقم بزنند. در آن موقع اوپک با 70 درصد افزایش قیمت نفت آن‌را به بشکه‌ای 5.11 دلار رساند.

در ادامه افزایش قیمت نفت به بشکه‌ای 11.65 دلار پس از اجلاس وزرای نفت در دی ماه سال 1352 در تهران، یعنی جهش چهار برابری قیمت نفت در سه ماه، اقتصاد کشورهای صنعتی را آشفته کرد. هزینه‌ی این افزایش برای ایالت متحده حدود ده میلیارد دلار تخمین زده شد؛ تورمی 12 درصدی در آمریکا، 16 الی 25 درصدی در اروپای غربی و 32 درصدی در برخی کشورهای دیگر ایجاد شد. رکود اقتصادی در انتخابات مجالس ایتالیا و فرانسه در 1976 احزاب کمونیست و سایر احزاب چپ را به پیروزی چشمگیری رساند و در انتخابات ریاست‌جمهوری آمریکا جیمی کارتر توانست بر رقیب جمهوری‌خواهش جرالد فورد برتری یابد. اما در داخل ایران تولید نفت با 12 درصد کاهش به 5.4 میلیون بشکه در روز رسید که بسیار کمتر از 6.2 میلیون بشکه در اوج تولیدش در 1974 بود؛ تورم رکودی به وجود آمد و نارضایتی گسترده به ویژه در میان طبقات حقوق‌بگیر همراه با برخی عوامل دیگر راه را برای انقلاب در سال‌های بعد هموارتر کرد. اما این پایان مسیر تورم‌زا نبود؛ با افزایش فراوان درآمدهای نفتی ایران، شاه در اجلاس رامسر در مرداد ماه سال 1353 که به منظور تجدیدنظر و افزایش هزینه‌کردهای دولت در برنامه‌ی پنجم برگزار شد، حجم کلی مجموع هزینه‌کردهای دولت را که در سه‌ونیم سال باقیمانده‌ی برنامه‌ی پنجم قرار بود 35.7 میلیارد دلار باشد به 68 میلیارد دلار رساند. تبدیل درآمدهای عظیم نفتی به ریال، حجم نقدینگی و پایه‌ی پولی را به شدت بالا برد. به رغم درآمد بالای نفت، جلوگیری از افزایش قیمت‌ها میسر نشد و نرخ تورم که در سال 1352 دورقمی شده بود در سال 1356 به 25 درصد رسید؛ (بایندر، 1399: 122-125) همچنانکه افزایش هزینه‌های نظامی در اواخر دوران رضاشاه نیز موجب تورم شده بود؛ در حالیکه مقدار تورم در بازه‌ی ده ساله از سال 1341 تا 1351 درحدود سه درصد بود. (گفتگو با موسی غنی‌نژاد، اقتصاددان، سایت تجارت نیوز، تاریخ مشاهده: 28/2/1404) اما بیشترین افزایش قیمت‌ها در مواد غذایی بود. تولید و ذخیره‌ی مواد غذایی بسیار کمتر از تقاضای فزاینده به سرعت به تورم رکودی انجامید و افزایش حجم واردات هم نتوانست نتیجه‌ی لازم را فراهم آورد.

آقای بهمنی قاجار در جای دیگری مدعی شده از دیگر خدمات قاجاریان یکی هم «حفظ ایران به عنوان یکی از پنج کشور مستقل آسیا» بوده است. وی به رویکرد روس‌ها بعد از امضای قرارداد 1907 روسیه با بریتانیا و اینکه روس‌ها پس از آن چگونه به ایران می‌نگریستند اشاره نمی‌کند. آن سیاست موازنه‌ی مثبتی که قاجارها بین روس و انگلیس ایجاد کرده بودند از استعمار هم بدتر بود و ای‌کاش همانند هند مستعمره‌ی بریتانیا می‌شدیم به جای آنکه کشورمان عرصه‌ی سیاست وحشتناکتر موازنه‌ی مثبت بین دو قدرت روس و انگلیس گردد.

نویسنده باز بسیاری از اقدامات را مطرح کرده درحالیکه هیچ نوآوری و خدمت جدیدی از سوی قاجاریان نبودند و ریشه در دوره‌های پیشین همچون باستان، صفویه و تیموریان و در واقع استعداد ذاتی ایرانیان داشتند. هنر معماری و کاشی‌کاری، اوج‌گیری هنرهای تذهیب و خطاطی و نقاشی، رونق هنر نگارگری و معرق‌سازی که از سوی این شخص خدمات قاجار معرفی شده‌اند همگی در دوره‌های پیشین ریشه داشتند. اما برخی از آنچه به عنوان خدمات قاجاریان مطرح شده است صحیح اند؛ همچون ایجاد سفارتخانه‌های ایران در ممالک خارجی، آوردن بذر گیاهان و ... اما باز در لیستی که آورده، بسیاری خدمات دولت ملی اند و نه قاجار؛ و برخی خدمات هم آنچنان اغراق‌آمیز اند که به سبب تازگی ناشی از آن به دانش من احساس ضعف دست می‌دهد.

نیاز به یادآوری است که قاجاریان هم در موارد بسیاری فرصت توسعه دادن ایران را داشتند؛ اما آنها ابوالقاسم خان‌ها و امیرکبیرهایشان را کشتند. عباس میرزاها و سپهسالارها به صورت مشکوکی درگذشتند. در حالی که پهلوی‌ها از امثال هویداها و رضا قطبی‌ها حمایت کردند و خود نیز بجای حضور در حرمسراها همواره بر توسعه‌ی کشور نظارت داشتند. رضاشاه با همان پول‌هایی کشور را وارد مسیر درآمد از طریق امنیت و راه‌آهن کرد که شاهان قاجار آن را بین اشراف‌زادگان و درباریان تقسیم می‌کردند. کشف نفت گرچه عامل مهمی بود اما اولین قرارداد نفتی ایران یعنی دارسی در سال 1280 بین ایران و انگلیسی‌ها امضا شد و همانند قراردادهای رویتر و تنباکو و ... به قدری ننگین بود که درآمدی برای ایران تعلق نمی‌گرفت و زمانی هم که رضاشاه در سال 1312 آنرا آتش زد، به سبب تبعات حقوقی آن نتوانست قرارداد چندان بهتری بدست آورد و تا زمان مصدق که نفت ملی شد و سپس قرارداد کنسرسیوم بسته شد، ایران درآمد نفتی چندانی بدست نیاورده بود. آنچه ایران را توسعه داد یکی امنیتی بود که رضاشاه در تمام استان‌های ایران برقرار کرد و یکی هم راه‌آهن و جاده‌هایی بود که رضاشاه آنرا با مالیات چای و قند و شکر ایجاد کرده بود. او برخلاف ناصرالدین‌شاه در آرزوی این نبود که وزیرانش ندانند بروکسل نام شهری در اروپاست یا نام نوعی کلم. (آبراهامیان، 1401: 83) وی غیر از سفر به ترکیه هیچ سفر خارجی نداشت و در این سفر خود هم برخلاف ناصرالدین‌شاه از زنان بی‌شماری منجمله ماری کوری دانشمند فیزیک خواستگاری نکرده بود!

نتیجه
آنچه اهمیت دارد این است که خدمات یا خیانت‌های یک حکومت مقوله‌ای بسیار گسترده و شامل هزاران فاکتور است و برخلاف رویکرد این شخص مدعی تاریخ‌پژوهی، نمی‌توان با اقدامات جزئی پادشاهان قاجاری در مورد یک سلسله یا مقایسه‌ی آن با حکومتی دیگر قضاوت کرد. در این میان مهمترین فاکتورهایی که برای یک قضاوت سرانگشتی اهمیت فراوان دارند، آمارهای موجود از اوضاع صنایع، تولید ناخالص ملی، حجم واردات و صادرات، تراز تجاری، تعداد دانش‌آموزان و دانشجویان، تعداد کارمندان و دیوان‌سالاری، تعداد مدارس و موسسات آموزشی، تعداد پزشکان و دندانپزشکان و تعداد کارخانه‌ها و تعداد کارگران صنعتی مشغول به کار در آنهاست که ما در تمام این موارد جهش بی‌نظیری را از حدی ناچیز به حدی بسیار بالا از سال 1304 یعنی از روی کار آمدن رضاشاه به بعد شاهدیم. بدین منظور کتب آماری همچون آثار جان فوران منجمله کتاب مقاومت شکننده، و آثار نیکی کدی و تاحدودی کتاب ایران بین دو انقلاب یرواند آبراهامیان آثاری بسیار ارزشمند در گردآوری آمار هستند. با برشمردن تعدادی از خدمات نمی‌توان سلسله‌ای را از نقدهای فراوان تبرئه کرد و به منتقدان تحصیل‌کرده‌ی آن بدترین نسبت‌ها را داد و تحقیرشان کرد. چنین رفتارهایی هرگز از سوی پژوهشگران فارغ‌التحصیل از رشته‌ی تاریخ سر نزده‌است. بااین حال من آقای بهمنی قاجار را به سبب میهن‌پرستی مثال‌زدنی‌شان و دغدغه‌ی ایران داشتنشان لایق بیشترین ستایش می‌دانم و امیدوارم آنچه را که برشمردم از من به‌عنوان برادری کوچکتر بپذیرند.

...
کتاب‌شناسی
آبراهامیان، یرواند، ایران بین دو انقلاب، ترجمه‌ی احمد گل‌محمدی و محمدابراهیم فتاحی، تهران: نی، 1400.
آبراهامیان، یرواند، تاریخ ایران مدرن، ترجمه‌ی محمدابراهیم فتاحی، تهران: نی، 1401.
امانت، عباس، تاریخ ایران مدرن، بی‌جا: فراگرد، 1400.
بایندر، داریوش، شاه انقلاب اسلامی و ایالات متحده، ترجمه‌ی محمد آقاجری، تهران: پارسه، 1399.
بویس، مری، زرتشتیان، ترجمه‌ی عسکر بهرامی، تهران: ققنوس، 1401.
رهمنا، علی، تاریخ سیاسی ایران مدرن، ترجمه‌ی پوریا پرندوش، تهران: نگاه معاصر، 1403.
شمیم، علی‌اصغر، ایران در دوره‌ی سلطنت قاجار، تهران: علم، 1398.
فوران، جان، مقاومت شکننده ...، ترجمه‌ی احمد تدین، تهران: رسا، 1401.
کسروی، احمد، تاریخ مشروطه‌ی ایران، تهران: نگاه، 1390.

منابع ویدیوئی و اینترنتی:
گفتگو با موسی غنی‌نژاد، اقتصاددان، سایت تجارت نیوز، تاریخ مشاهده: 28/2/1404
https://www.tejaratefarda.com/بخش-ایران-اقتصاد-41/35637-ماجرای-کنفرانس-رامسر
رضا شاه و دین در گفت‌وگو با عباس امانت، استاد تاریخ ایران و خاورمیانه، تاریخ مشاهده: 28/2/1404
https://www.youtube.com/watch?v=3dnzeHm-fEw
رضا شاه و تجدد در گفت‌وگو با عباس میلانی، تاریخ پژوه، تاریخ مشاهده: 28/2/1404
https://www.youtube.com/watch?v=1xEg8VP1U1k

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...