چرا جامعه ایرانی از میان همه مخالفان رژیم پهلوی که در میان آنان سیاست‌مداران کارکشته، متخصصان برجسته و مبارزان با صداقت و وطن پرست از چپ و راست موجود بودند؛ با اجماعی کم‌نظیر، روحانیان و نظام پیشنهادی آنان، «جمهوری اسلامی» را برگزیدند؟... «وجود دشمن مشترک» یکی از عواملی است که به ایجاد «دالّ میان تهی» منجر می‌شود. در چنین شرایطی یک «مطالبه فراگیر» می‌تواند خود را به نماینده همه مطالبات تبدیل کند.


نبرد قدرت در ایران  | محمد سمیعی چرا و چگونه روحانیت برنده شد؟


[محمد سمیعی*] نویسنده‌ی محقق کتاب [نبرد قدرت در ایران؛ چرا و چگونه روحانیت برنده شد؟] در مقدمه با اشاره به این‌که جهان در سده بیستم سخت درگیر دین‌زدایی در همه عرصه‌ها بود و دین رفته‌رفته به انبان خرافات تاریخ سپرده می‌شد، با انقلاب اسلامی چون توفانی سرکش، روبرو شد که در مدت کوتاهی ایران را درنوردید و بساط سلطنت شاهنشاهی را برای همیشه برچید و از میان همه نیروهای سیاسی ایران، ازچپ‌گرا گرفته تا روشنفکران لیبرال، به ناگاه همای قدرت بر شانه روحانیت نشست. این کتاب به چرایی و چگونگی این واقعه می‌پردازد. چرا جامعه ایرانی از میان همه مخالفان رژیم پهلوی که در میان آنان سیاست‌مداران کارکشته، متخصصان برجسته و مبارزان با صداقت و وطن پرست از چپ و راست موجود بودند؛ با اجماعی کم‌نظیر، روحانیان و نظام پیشنهادی آنان، «جمهوری اسلامی» را برگزیدند؟

نویسنده یادآور می‌شود که «این پژوهش بر آن است که به یک تحلیل علمی بپردازد، فارغ از نزاع‌های ارزشی و ایدئولوژیک و این‌که چه کسی حق و چه کسی ناحق است. روشی که در این کتاب ترجیح داده شده و در پیش گرفته، مبتنی بر تحلیل رفتار نیروها و بازیگران سیاسی بر اساس تحلیل واقعیت است. در این روش تمام کنش‌گران به عنوان کنش‌گران عاقل و حساب‌گر محسوب می‌شوند و تلاش می‌شود که منطق تصمیم‌سازی آنان مورد مطالعه و بررسی قرار گیرد.»

کتاب در نُه فصل سامان یافته، نخستین فصل با عنوان «شاه در خواب»، و به عنوان پیشینه‌ای تاریخی و توصیفی برای مباحث بعدی کتاب، به سال‌های پایانی سلطنت محمد رضا شاه پهلوی می‌پردازد. دومین فصل با عنوان «آرایش سیاسی در فراز و فرود صفویان» به بررسی نیروهای سیاسی مهم و تاثیرگذار عصر صفوی اختصاص دارد. فصل سوم با عنوان «نیروهای سیاسی در دوران متلاطم قاجار» امتداد نیروهای موجود در عصر صفویان را بررسی می‌کند. فصل چهارم به بررسی و تحلیل نبرد قدرت در انقلاب مشروطه پرداخته و داستان مشروطه را در چهار پرده انقلاب، مجلس اول، استبداد صغیر و فتح تهران دنبال می‌کند. پنجمین فصل با عنوان «رویای تجدد در کابوس دیکتاتوری» تغییر و تحولات دوره رضاشاه را مورد بررسی قرار می‌دهد. ششمین فصل با عنوان «نفسی تازه در فضای سیاسی ایران»، اوضاع سیاسی ایران را در دهه 1320 پی‌گیری می‌کند. فصل هفت کتاب به موضوع «نبرد قدرت در نهضت ملی شدن صنعت نفت» و علل شکست مصدق اختصاص دارد. فصل هشتم با عنوان «صف‌آرایی نیروهای سیاسی برای انقلاب» به مطالعه دوره‌ای می‌پردازد که صف‌بندی نیروهای سیاسی تغییرات زیادی را به خود دید. و بالاخره در نهمین فصل به موضوع «نبرد قدرت در انقلاب اسلامی ایران» رسیده و به پرسش اصلی پژوهش پاسخ می‌دهد.

نویسنده [سمیعی] انقلاب اسلامی ایران را نقطه عطف تاریخی در ایران، منطقه و جهان می‌داند که با پیروزی اسلام گرایان، نه تنها در منطقه بلکه در سراسر جهان نگاه‌های تازه‌ای به نقش دین در جامعه شکل گرفت. درحالی که تا اواخر قرن بیستم، شعار اصلی دنیای مدرن «نادیده‌گرفتن دین و تلاش برای دین‌زدایی» بود. به باور وی با آن‌که سکولاریسم همواره کوشیده تا نقش دین را در شعله‌ورکردن آتش خشونت و جنگ پررنگ کند، و دین را منشا اصلی درگیری و ترور و نزاع‌های فرقه‌ای معرفی نماید و حذف دین را معادل حذف خون‌ریزی قلمداد نماید، اما خود کارنامه سیاهی دارد. قرن بیستم میلادی که سکولارترین قرن شمرده می‌شود، خون‌بارترین قرن تاریخ بشر به‌شمار می‌رود. در خشونت‌های آن که غالباً رنگ دینی و مذهبی هم نداشته، به ویژه در دو جنگ جهانی، 187 میلیون انسان که بخش مهمی از آنان غیرنظامیان، شامل زنان و کودکان بی‌پناه بوده‌اند، کشته شده‌اند.

در تحلیلی که نویسنده از انقلاب‌ها ارائه می‌دهد هرچه زنجیره مطالبات برآورده‌نشده طولانی‌تر شود، خصوصیات و محتویات شخصی و گروهی کم‌رنگ‌تر شده و مطالبات ماهیتی کلی‌‌تر پیدا می‌کند؛ وقتی مطالبات مختلف کلا به فراموشی سپرده شد و اجماع بر ضد نظام بین اقشار مختلف مردم پدید آمد، در حقیقت آن مطالبات به «دالّ میان تهی» تبدیل می‌شود. مقصود از «دال میان تهی» مطالبه‌ای است که محتوایش دیگر مهم نیست، فقط برآورده‌نشدن آن مهم است. در این نگاه «وجود دشمن مشترک» یکی از عواملی است که به ایجاد «دالّ میان تهی» منجر می‌شود. در چنین شرایطی یک «مطالبه فراگیر» می‌تواند خود را به نماینده همه مطالبات تبدیل کند و توجه مردم روی دشمن مشترک و ناتوانی نظام سیاسی موجود متمرکز شود.

نویسنده معتقد است، امام خمینی با هوشمندی تمام، «نفی رژیم پهلوی» را به عنوان مطالبه مشترک همه نیروهای مخالف رژیم مطرح کرده و با تاکید بر «وحدت کلمه» میان اقشار مختلف مردم، به ویژه نخبگان، روحانیان و دانشگاهیان توانست از همه ظرفیت‌ها و نیروها در نفی رژیم سلطنتی استفاده کند. وی با اشاره به مطالبات متنوع جریانات سیاسی در انقلاب ایران، مطالبه‌‌ای که توانست همه مطالبات را نمایندگی کند این سخن امام خمینی، رهبر انقلاب اسلامی بود که: «شاه باید برود!» و نیز شعار «مرگ بر شاه».

در نگاه وی انقلاب یک رهبر انقلابی می‌خواهد، نه یک روشنفکر لیبرال که خاکستری می‌اندیشد و گاهی خودش هم نمی‌داند چه ‌می‌خواهد. با این‌که شاه مخالفان زیادی داشت، اما کسی جرات و جسارت نداشت که «نفی شاه» را کانون مبارزه خود قرار دهد. وی بر این باور است که در جمعه سیاه (17 شهریور 57) و در پی کشتار مردم در تهران، «دالّ میان تهی» به مرحله بلوغ خود رسید و همه اقشار مختلف جامعه به میدان آمدند. و به گفته روزنامه گاردین: «حالا مخالفان، از تمام اقشار جامعه، در میان خود دارند: روشنفکران غرب‌گرا، بازاری‌های مذهبی، ‌خانم‌های خانه‌دار ناراضی و دانشجوهای طبقه متوسط ضعیف.»

نویسنده معتقد است که نیروی سیاسی توده‌های مردم، برنده اصلی نبرد قدرت در انقلاب بود و این نیرو باید تصمیم می‌گرفت در مقابل کدام نیروی سیاسی سر فرود آورد و همای قدرت را به او واگذارد.

وی از سرمایه‌های عظیمی که در طول تاریخ در اختیار روحانیت بوده، مانند مسئله «تقلید از مرجعیت»، به عنوان یکی از عوامل مهم واگذاری قدرت ازسوی مردم به روحانیت یاد می‌کند. همچنین شخصیت فرهمند رهبر انقلاب و رهبری داهیانه او، نه تنها عامل مهم پیروزی روحانیت به‌شمار می‌رود، بلکه عامل مهم شکل‌گیری انقلاب بوده است. در نگاه وی ویژگی‌هایی هم‌چون «قاطعیت» در شرایط انقلاب و مبارزه، «شفافیت در انتقال پیام به مردم»، «ساده زیستی»، «فروتنی و تواضع در برابر توده ها» همراه با عملکرد بسیار داهیانه از عوامل مهم رویکرد مردم به روحانیت بود.

افزون بر آن، نویسنده از چهار جنبه مهم برتری ساختاری روحانیت یعنی «سرمایه‌های فرهنگی»، «سرمایه‌های اجتماعی»، «امتیازات سیاسی»، و «منابع اقتصادی» به عنوان عوامل پیروزی روحانیت سخن می‌گوید. وی در بخش دیگری، با اشاره به نقش روشنفکران، به نقد و تحلیل رویکرد آنان در ادوار مختلف تاریخ ایران پرداخته، از دو رویکرد «تقلید از تمدن غرب» و «تلفیق دستاوردهای مثبت مدرنیته و پیوند آن با تمدن ایرانی – اسلامی»، سخن گفته و هر دو رویکرد را در یافتن اکسیر مورد نیاز ایران، ناتوان توصیف می‌کند.
نویسنده در پایان از «ایجاد همزیستی مسالمت‌آمیز نخبگان ایرانی در عصر صفویه» به عنوان نمونه‌ای موفق یاد کرده و آن را الگوی مناسبی برای ادامه راه در جمهوری اسلامی می‌داند.

* دکتر محمد سمیعی، دانشیار و مدیرگروه مطالعات ایران دانشکده مطالعات جهان است و این کتاب را در ۸۰۷ صفحه نشر نی در سال ۱۳۹۷ منتشر کرده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...