هفده داستان کوتاه از انواع مختلف ... وارد زندگی دو شخص می‌شود که مصمم‌اند تا در برابر یکدیگر بایستند و یکدیگر را ویران کنند و به تباهی بکشانند... من خدایم، قهرمان‌ام، فیلسوف‌ام، شیطان‌ام و جهان‌ام، و این شیوه‌ای است خسته‌کننده برای آنکه بگویم نیستم... او داستان‌های خود را با هنری استادانه تراش می‌دهد که در آن عمیق‌ترین معلومات با ظاهر بدیهه‌سرایی به هم آمیخته‌اند

الف The Aleph خورخه لوئیس بورخس
الف
[El Aleph]. (The Aleph) اثری از خورخه لوئیس بورخس (1) (1899-1986)، نویسنده آرژانتینی، که در 1949 منتشر شد. این مجموعه شامل هفده داستان کوتاه از انواع مختلف است که البته همه آنها در جهان وهم‌آسای بورخس قرار دارند. بعضی از آنها نوسانات جذاب اندیشه‌اند که در آنها ذهن بی‌وقفه با خود به بازی می‌پردازد. از این میان می‌توان از «ظاهر» و از «دو پادشاه و دو هزارتو» نام برد: خواننده گام‌به‌گام وارد زندگی دو شخص می‌شود که مصمم‌اند تا در برابر یکدیگر بایستند و یکدیگر را ویران کنند و به تباهی بکشانند. هنگامی هم که به بهشت می‌رسند، در اینجا موضوع وسوسه‌آور مورد علاقه بورخس، یعنی هویت دوگانه، مطرح است. بعضی داستان‌ها نشان از آرژانتینی‌بودن بی‌اندازه بورخس دارد در حالی‌که او اصلیت انگلیسی- اسپانیایی- پرتغالی دارد. چه در مورد گاچو(2)، به‌عنوان چهره ادبی (در داستان «مُرده» که آثه‌ودو باندرا(3) را به صحنه می‌آورد، و در «سرگذشت تادئو السیدورو کروث(4)» که مظهر مارتین فیرو(5) ست) و چه در مورد اخبار روز آرژانتین در داستان «انتظار» یا داستان «اماثونت»(6) که تبدیل به فیلم هم شد) همه بهانه‌ای یا آرایش صحنه‌ای هستند که بورخس از آن برای بازسازی فضای اسرارآمیز استفاده می‌کند، فضایی که خواننده را پاگیر و مسحور خود می‌سازد. راز شعور انسان گمشده در هزارتویی ابدی که همه تناقض‌ها و تطابق‌ها، همه تقارن‌ها، خارج از فضا و زمان، در آن امکان دارد. جهانی است با دو چهره قابل تبدیل به هم، جهان خانوس(7) که در آن دو صورتِ خدا می‌توانند برهم منطبق شوند و این جهان دوگانه از آن بورخس است.

چندتا از آخرین داستان‌ها توجه مخصوص مترجمان فرانسوی را به خود جلب کرده است: «فناناپذیر»، «سرگذشت جنگجو و زنِ اسیر»، «خط خدا»، «جستجوی ابن رشد»، که به آنها می‌توان داستان «الف» را نیز اضافه کرد که نام خود را به عنوان کتاب داده است. در این داستان‌ها، گرایش بورخس به ارائه نقشی از انسان است که در عین حال هم سازنده و هم ویران‌کننده هستی است. هستی او که به بالاترین درجه خود رسیده است. قهرمان داستان «فناناپذیر» می‌گوید: «من خدایم، قهرمان‌ام، فیلسوف‌ام، شیطان‌ام و جهان‌ام، و این شیوه‌ای است خسته‌کننده برای آنکه بگویم نیستم». به این ترتیب بورخس به موضوع نهایت- بی‌نهایت، یا بی‌نهایت، نهایت، یعنی محدودِ گشوده بر نامحدود و برعکس می‌پردازد که معرفت ماوراءالطبیعی بورخس بر آن استوار است. از واحد همه واحدهای دیگر به وجود می‌آیند («الف» یکی از نقطه‌های فضاست که کلیه نقطه‌ها را در خود دارند»، «از هر زاویه‌ای که بنگریم، کلیه مکان‌های دنیا در آن قرار دارند») و باید در نظر گرفت که تمامی واحدها به واحد نهایی منتهی می‌شوند. بدین‌سان است که خواننده به خوابی متلاطم و توضیح‌ناپذیر و بی‌توضیح فرو می‌رود و با وضوح خفقان‌آوری احساس می‌کند که این پیچ و خم ترسناک نتیجه جهانی با سازمان دقیق و منظم است. در واقع به خلاف کافکا که بازتاب مستقیم تشویش شخصی خود را در آثارش می‌آورد، یا ادگار آلن پو که از کلام برای بیان دوگانگی بیمارگونه خود استفاده می‌کند، بورخس، که بارها نامش را همردیف این نام‌آوران آورده‌اند، از جهان وهم‌آسا به عنوان ابزاری استفاده می‌کند که کاملاً با پژوهش صرفاً ادبی و هنری‌اش منطبق است. او داستان‌های خود را با هنری استادانه تراش می‌دهد که در آن عمیق‌ترین معلومات با ظاهر بدیهه‌سرایی به هم آمیخته‌اند. سبک نگارش او نیز با هدفش منطبق است، یعنی استعمال حرف تعریف نامعین و ضمیر غیرشخصی و مصطلحات نامشخص و تصاویر مبهم، که همه سنجیده و با دقت انتخاب شده‌اند. الف یکی از زیباترین گل‌های باغ وهم‌آسای بورخس است که او دلسوزانه برای لذت هنر دوستان روشن‌بین در گلخانه خود پرورش داده است.


صفیه اصفیا. فرهنگ آثار. سروش

1. Jorge- luis Borges 2. Gaucho 3. Azevedo Bandeira
4. Tadeo Isidoro Cruz 5. Martin Fiero  6. Emma Zunz 
7. Janus

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...