اختصاصی کتاب‌نیوز

اولین وظیفه ما عالمان دین و همه مسئولانی که داعیه انتظار آن حضرت را داریم؛ این است که "نور" بشویم، نه تنها عالم عادل! عالم شدن و عادل شدن طلیعه راه انتظار است! و به آیه سوره مبارکه حدید عمل کردن است که لیقوم النّاس بالقسط (1)؛ این از سائر مردم هم بر می‌آید. عالم شدن و عادل شدن طلیعه انتظار است؛ نورانی شدن وظیفه علماء است. اینکه در طلیعه سوره مبارکه ابراهیم فرمود: کتاب أنزلناه الیک لتخرج النّاس من الظّلمات الی النّور (2). یعنی مردم را نورانی کردن.
کسی که خوابش معلوم نیست، بیداری‌اش معلوم نیست، غذا خوردنش معلوم نیست، باند بازی‌اش معلوم نیست؛ این اصلاً "نور" نیست! فرمود: شما نور باش؛ مردم همین که شما را دیدند، هدایت می‌شوند. لازم نیست حرف بزنی! کونوا دعاة الی انفسکم بغیر السنتکم (3) مگر برق حرف می‌زند؟! چون نور است، همه اهداف را تبیین می‌کند. فرمود: و جعلنا له نوراً یمشی به فی النّاس (4). آنوقت این سرمایه گران و گوهر نهادینه شده را انسان رایگان بفروشد؛ یا به القاب بفروشد، یا با بازیگری بفروشد!

فرمود: مردم باید نورانی بشوند... و در زمان ظهور آن حضرت مردم نورانی‌اند.

چهل‌سال سرگردانی
لتخرج النّاس من الظّلمات الی النّور... وقتی اینچنین شد، نمونه آل فرعون را نقل می‌کند. در سوره مبارکه ابراهیم، بعد از اینکه فرمود: تو آمدی، مردم را نورانی کنی؛ مردم اگر نورانی شدند، با هر فرعونی هم می‌جنگند. آنگاه ما فرعون را هم غرق می‌کنیم. شما توقّع داشته باشید که اذهب انت و ربّک فقاتلا انّا هاهنا قاعدون (5)عملی بشود...

اگربیراهه رفتید،کاسب کاری کردید؛ یتیهون فی الأرض أربعین سنه (6).اگر به دنبال موسی رفتید، دریا می‌پیمائید. به دنبال هوس خود رفتید، 40 سال هم که باشد در حوزه و دانشگاه سرگردانید؛ بالأخره هم به جائی نمی رسید. مگر همین بنی اسرائیل نبودند؟! مگر همین دریا نوردان و دریا دلان و دریا غواصان نبودند؟! مگر همین جاوزنا ببنی اسرائیل البحر نبود؟ همین و فرقنا بکم البحر(7) نبود؟ مگر همه معجزات نبودند؟ وقتی آمدند، اینها رابه دنیا و به بازی ها سرگرم کردند، فرمود: حالا در این بیابان بمانید؛ یتیهون فی الأرض أربعین سنه. همین مردم بودند!
همین دین است که اگر کسی و اعتصموا بحبل الله شد، جاوزنا ببنی اسرائیل البحر است؛ این همان خداست. و اگر خدای ناکرده باند بازی شد، یتیهون فی الأرض أربعین سنه. این راه یک روزه را 40 سال سرگردانند. معنای "انتظار" این است که انسان به جائی برسد که جاوزنا ببنی اسرائیل البحر بشود. وگرنه سنگ امام زمان(عج) را به سینه بزند، حرف خودش را بزند؛ این یتیهون فی الأرض أربعین سنه هست، این باعث تأخیر ظهور حضرت هم است.


تحول در انگیزه و اندیشه
وجود مبارک ولی عصر که آمد، اندیشه‌ها کامل می‌شود؛ وضع یده علی رئوس العباد. حالا یا خدا وضع، یا خلیفه الله وضع؛ بالأخره مردم فهم‌شان رشد می‌کند، فرهنگ‌شان رشد می‌کند، علم و عقلشان رشد می‌کند. بعد از مبحث اندیشه، از نظر "انگیزه" هم فرمود: یملأ قلوب امّته غناً. این گدا طبعی و کاسب کاری‌ها را بر می‌دارد، روح بی‌نیازی به پیروانش می‌دهد.

ملّتی مستقل است که مسبوق به استغناء باشد. تا از بیگانه بی‌نیاز نباشد، داعیه استقلال ندارد. کدام ملّت محتاج و گدا و گرسنه است که داعیه استقلال دارد؟!
وجود مبارک حضرت قبل از استقلال، «استغنا» می‌بخشد؛ استغنا هم یک ملکه نفسانی است.آنگاه نه از رشوه خبری هست، نه از عشوه و نه جاه طلبی؛ ملّت مستغنی، مستقل است. آنگاه در بخش سوّم یملأ الله به الأرض قسطاً و عدلاً (8). ملّت با فهم، ملّت بی نیاز روحی، قهراً عدل پرور است، قسط پرور است، عدالت خواه است، قسط خواه است؛ چنین ملّتی اداره کردنش آسان است.


خودمان باید اصلاح کنیم
وجود مبارک حضرت که ظهور کند، 313 شاگرد دارد که هر کدامشان در حد امام راحلند یا بالاتر! امام راحل رضوان الله تعالی علیه به تنهائی آمد، یک اقلیم وسیعی را هدایت کرد؛ این روحیه آزادی و استقلال که در شرق و غرب عالم طنین انداخت، به برکت این روح الله است. وجود مبارک ولی عصر 313 شاگرد و اصحاب خاص دارد که هر کدامشان مثل امام یا بالاتر از امامند. آنوقت اداره چنین کشور و جهانی آسان است!
از آن طرف هم عقل مردم رشد کرده، وضع الله یده علی رئوس العباد. از آن طرف روحیه بی نیازی در مردم پیدا شده است که هیچ کس به فکر احتکار و کم فروشی و گران فروشی و اینها نیست؛ روحیه غنا حاکم خواهدبود، آن هم استغنای عن المال، نه استغنای بالمال! اگر استغنای عن المال شد؛ دیگر احتکار و گرانفروشی و کم فروشی و تورّم و بیکاری و گرانی نیست؛ همه می شوند راضی. اگر استغنای عن المال عطا کرده است، آنگاه در بخش سوّم یملأ الله به الأرض قسطاً و عدلاً سهل است؛ و زمین به آن سمت می‌رود تا لیظهره علی الدّین کلّه بشود؛ آن روز و لو کره الکافرون باشد، و لو کره المشرکون (9) باشد، کفی بالله شهیداً(10) او را همراهی می‌کند؛ این آسان است. تا کنون این اهداف عملی نشده و به دست بشر باید بشود. و هرگز این فکر بنی اسرائیلی در ما ظهور و رسوب نکند که بگوئیم: وجود مبارک حضرت بیاید، اصلاح بکند! این همان فکر بنی اسرائیلی است که به موسی و هارون (ع) گفتند: اذهب انت و اخوک فقاتلاً انّا هاهنا قاعدون. این فکر را خدا نپسندید و نمی‌پسندد. به ما یک وقتی می گویند: انّا معک؛ عمار یاسر گفت: انّا معک، نموت معک. ما را اینچنین می‌طلبند؛ ما هم اینچنین خواهیم بود!
بهترین راه آن است که خودمان نورانی بشویم، عقل و ایمان مردم را رشد بدهیم؛ تا زمینه ظهور برای حضرت فراهم بشود. این با وفاق ملّی و با تشکیل همین محافل هست که هم از معارف قرآن طرفی ببندیم، از مآثر عترت طاهرین (ع) بهره ای ببریم. و رسالت مهم به عهده شما مخصوصاً علمای شیعه در سراسر کشور که مردم را به فرهنگ مهدویت، به هدف خلقت، به آینده بشریت بیش از پیش آشنا کنید؛ وگرنه آن انتظار یک جانبه خواهد بود و انتظار یک جانبه سودی ندارد.

* سخنرانی آیت الله جوادی آملی. قم؛ مدرسه علمیه امام خمینی(ره) - مهرماه 1382
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ

1.  حدید / 25
2. ابراهیم / 1
3. برداشت از: بحار الأنوار / 67 / 309
4. انعام / 122
5. مائده / 24
6. مائده / 26
7. بقره / 50
8. بحار الأنوار / 36 / 316
9. توبه / 33
10. فتح / 28

بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...