چهره به چهره شدن امر یکتا با امر یکتا | ایبنا


«خدا، مرگ و زمان؛ گردآوری، پانوشت‌ها و پی‌گفتار از ژاک رولان» [Dieu, la mort et le temps] نوشته امانوئل لویناس [Emmanuel Levinas] با ترجمه احسان قاسم‌خانی، از تازه‌های نشر نی است. لویناس این درس‌گفتارها را طی سال تحصیلی ۱۹۷۵ - ۱۹۷۶ در دانشگاه سوربن ایراد کرده است. این درس‌ها شرح و تفسیر سه واژه «خدا، مرگ و زمان» است.

خدا، مرگ و زمان؛ گردآوری، پانوشت‌ها و پی‌گفتار از ژاک رولان» [Dieu, la mort et le temps] نوشته امانوئل لویناس [Emmanuel Levinas]

دوره‌ها با دو واژه «مرگ» و «زمان» آغاز می‌شوند. برای نخستین‌بار این دو مفهوم که در تمامی آثار لویناس حاضرند به تفصیل روشن می‌گردند. هم‌زمان، لویناس با وارونه‌سازی فلسفه هایدگر، پژوهش خود را در باب کلمه «خدا» پی می‌گیرد. از آنجا که فلسفه از همان آغازش خدا و هستی را با هم درآمیخته است، هستی نیست که فراموش شده، بلکه پیشاپیش خداست که به محاق رفته است. لذا وظیفه اندیشه، آزادسازی خدا از سلطه متافیزیک است. نهایتاً در این درس‌گفتارها، سه مضمون اصلی تأملات لویناس روشن می‌شود و در کنار آن‌ها، از مفاهیم بنیادین دیگری نیز سخن به میان می‌آید، که از آن جمله است: مسئولیت، غیر، دیگری، صبر، گفتن، گفته، تعالی، شهادت، قداست و غیره.

قاسم‌خانی مترجم در یادداشت ابتدایی، اثر را پنجمین کتابی معرفی می‌کند که از امانوئل لویناس، فیلسوف فرانسوی لیتوانیایی‌تبار به زبان فارسی ترجمه شده است. پیشتر، کتاب‌های «اخلاق و نامتناهی»، «از وجود به موجود»، «زمان و دیگری»، و «نظریه شهود در پدیدارشناسی هوسرل» نیز از این متفکر در ایران ترجمه و منتشر شده بود. چهار سخنرانی لویناس که طی سال‌های ۱۹۴۶-۱۹۴۷ در انجمن فلسفه کارتیه لاتن ایراد شده بود، نخستین‌بار در سال ۱۹۷۹ تحت عنوان «زمان و دیگری» منتشر شد. «خدا، مرگ و زمان» نیز متن درس‌گفتارهای لویناس است که طی سال‌های ۱۹۷۵-۱۹۷۶ در دانشگاه سوربن ایراد شد. به‌نظر ژاک رولان، دانشجوی لویناس در دوره دکتری فلسفه که رساله‌اش را تحت عنوان «داستایفسکی و مسئله دیگری» (۱۹۸۳) زیر نظر وی نوشت، کتاب «خدا، مرگ و زمان» را باید پس از «زمان و دیگری» خواند.

ژاک رولان سیاستمدار فرانسوی در پیش‌گفتار اثر، کتاب را بازنشر گفتارهای دو دوره آموزشی امانوئل لویناس می‌داند که طی سال تحصیلی ۱۹۷۵ - ۱۹۷۶ و در آخرین دوره تدریس‌های منظم وی در دانشگاه سوربن ایراد شد. جلسه نخست از ساعت ۱۰ تا ۱۱ و جلسه دوم از ساعت ۱۲ تا ۱۳ جمعه هر هفته برگزار می‌شد. مجاورت زمانی دو جلسه در حکم عینیت‌بخشی به نزدیکی مضامین فلسفی‌شان است. به باور رولان، نزدیکی زمانی دو جلسه بر اساس این واقعیت توجیه می‌شود که اگر برای جلسه نخست، دو موضوع مرتبط مرگ و زمان انتخاب شده، در جلسه دوم، این واژه «بی‌حد و مرز» که همان اسم خدا است بررسی می‌شود و هر دوی این جلسات در جریان شرح و توضیح لویناس درباره پرسشی پیش می‌روند که در بطن اندیشه وی در تپش است. رابطه بیناانسانی به منزله رابطه اخلاقی از رهگذر همین رابطه اخلاقی، سه مفهوم خدا، مرگ و زمان در آثار مکتوب لویناس به پرسش مبدل می‌شوند و در این‌جا موجب پیشرفت روند سخنرانی در این دو مجموعه درس‌گفتار می‌گردند.

قابل ذکر است که هر چند این گفتارها را خود لویناس مکتوب نکرده است، می‌توانند و می‌باید از ارکان کار فلسفی او به حساب آیند. این مطالب در مجموع به آن شیوه‌ای تعلق دارند که بلافاصله پس از انتشار کتاب «تمامیت و نامتناهی» (۱۹۶۱) در پیش گرفته شد و از نظر فلسفی، منقلب‌کننده‌ترین بیان خود را در کتاب دشوار و جسور «ماسوای هستی» یا «فراسوی وجود» (۱۹۷۴) و چند رساله کوتاه پیدا کرد که اکثراً در کتاب «از خدایی که از خاطر می‌گذرد» (۱۹۸۲) گرد آمده‌اند. خواننده لازم است بداند که این دو مجموعه درس‌گفتار باید با توجه به ارتباط تنگاتنگ‌شان با متون این دوره زمانی بررسی و مطالعه شوند.

رولان تأکید دارد که در این ویرایش مجبور شده با دقت، تمام ویژگی‌ها و حال‌وهوای جلسات را حفظ کند، چرا که این‌ها یکی از رد و نشان‌های کم‌نظیر تدریس فلسفی پروفسور لویناس را تشکیل می‌دهند. به‌علاوه، نباید تصور کرد که این «تدریس شفاهی» مطالبی اساساً نو و بی‌سابقه در بر دارد، چنان‌که افلاطون را صاحب نوعی آموزه «باطنی» شفاهی فرض می‌کنند متفاوت با آموزه «ظاهری» ای که از راه سنت متون به ما منتقل شده است. نه - مورد لویناس به مورد هوسرل خیلی نزدیک است که از نظر لویناس نوشته‌های چاپ‌نشده‌اش مطالب جدیدی نسبت به آثار چاپ شده در بر ندارند. پس رولان خاطرنشان می‌سازد که همان اندیشه‌ای که در کتاب‌ها و رساله‌های پیش‌تر ذکر شده آمده است، در این‌جا نیز یافت می‌شود. این نکته کم‌اهمیت نیست، به بیان دیگر، زمانی که با متفکری سروکار داریم که به مسئله زبان و شگفتی سخن توجه دارد، این امر کم اهمیت نیست - این نکته هنگامی که به هایدگر می‌اندیشیم توجه ما را به خود جلب می‌کند، هایدگری که در مورد او تمایز گذاشتن میان کتاب و درس‌گفتار یا در مواردی جز کتاب، تمایز گذاشتن میان جستار و درس‌گفتار مشکل و شاید بی‌نهایت غیرمفید است.

هایدگر و هگل
رولان تأکید دارد که باید در آغاز، خواننده را قبل از اینکه درگیر صفحات این کتاب شود، با آنچه میان این دو درس تفاوت ایجاد می‌کند آشنا کند، زیرا این دو دوره چنان مشابه یکدیگرند که برخی اوقات به نظر می‌رسد وارد رقابت با هم می‌شوند. هر دوره پرسش غیر را به عنوان پرسشی خطاب به من در هیئت چهره انسان دیگر طرح و بازطرح می‌کند، برمی‌گیرد و تکرار می‌کند: یعنی همانا قلب اثر لویناس را.

اما گفتار اول این کار را به منظور تبیین دو مفهوم مرگ و زمان انجام می‌دهد که در همان دقیقه‌ای که به مفهوم تبدیل می‌شوند و فلسفه تصرف‌شان می‌کند خشونت و زمختی‌شان تضعیف می‌شود. سپس همراه با هگل، و به‌ویژه هایدگر، این مفاهیم تحت عنوان پرسش‌های نخستین ظاهر می‌شوند، پرسش‌هایی که افرادی را به تفکر وا می‌دارند که هایدگری‌ها به استثنای لویناس، آنها را فیلسوف نمی‌دانند: کیرکگور، رزنتسوایک، بوبر، برگسون و چند تن دیگر. به همین دلیل است که این کلاس در بخش اصلی خود، به شکل گفت‌وگو با سنت فلسفی برگزار می‌شود، یعنی گفت‌وگویی در حالت اول شخص با فیلسوفانی که به سهم خود و به نام خود مورد استقبال قرار می‌گیرند. این گفتارهای لویناس استثنایی‌اند، زیرا در مقام استاد دانشگاه ضرورتاً بر آن است که «تاریخ فلسفه» تدریس کند، اما در مقام نویسنده، این تاریخ را به نحو اشاری و بدون «گفت‌وگو کردن» با شرکای خود پیش می‌برد.

درس‌گفتار دوم مفهومی منحصربه‌فرد را دنبال می‌کند - مفهومی به تمام معنا منحصر به فرد و برای سرتاسر فلسفه والاتر از تمامی مفاهیم - مفهومی منحصربه‌فرد که باز هم هایدگر بود که کوشید نشان دهد اندیشه را از وظیفه خاصش و همچنین از خانه واقعی‌اش دور کرده است: خدا. خدایی که تمام و کمال است - اما تمام و کمال بودنش چنان است که هستی و پرسشی را که هستی مأوای آن است مستور می کند. در این‌باره، مسلماً لویناس پاسخ‌هایی دارد. اما در اینجا پرسشی مطرح می‌شود: چه کسی در این بازی مغلوب می‌شود؟ هستی یا خدا؟ اگر هایدگر مصرانه به دنبال اثبات این است که مورد اول بهترین پاسخ است، لویناس می‌کوشد احتمال دوم را بررسی کند. او این کار را به عنوان پیشگام و به شیوه‌ای خاص انجام می‌دهد؛ زیرا فلسفه چند «لحظه درخشش» داشته که در آن‌ها خدا به مانند راز سو سو زده است، فلسفه برخاسته از یونان با در نظر گرفتن خدا به عنوان بنیاد به او خیانت کرده است. در نتیجه، گفتار دوم در قالب گفت‌وگو یا مکالمه پیش نمی‌رود، بلکه با اشاره به تاریخ فلسفه - همان روشی که لویناس در «تدریس مکتوب» خود دارد - بیش از هر چیز، این پرسش منحصربه‌فرد را بسط می‌دهد، یا به دنبال این است که چگونه یک‌تنه آن را طرح و بیان کند. چهره به چهره شدن امر یکتا با امر یکتا!

همین نکته توضیح می‌دهد که چرا این دو دوره درسی مستلزم دو نظام یادداشت‌برداری با ماهیت متفاوت بود. برای کلاس نخست ضرورتاً می‌بایست سخنان متفکرانی که لویناس با آن‌ها گفت‌وگویی بی‌پایان داشت مشخص و انتخاب می‌شد – به‌طریقی که سخنان و مطالب عیناً به اسم خودشان و با کلام خودشان منعکس شود. برای کلاس دوم، قبل از هر چیز، مسئله تصریح برخی پیوندها، چرخش‌های ناگهانی، جایگاه‌ها و وضعیت‌ها، و نقاط درخشش این اندیشه‌ورزی صبورانه مطرح بود: مسئله پرسشگری. در این‌باره باید مخاطب را آگاه کنیم که این پرسشگری نمایانگر بیان دیگری از یکی از جسورترین و بی‌شک یکی از دشوارترین مقالات لویناس در میان تمامی آثارش است: مقاله «خدا و فلسفه».

«خدا، مرگ و زمان؛ گردآوری، پانوشت‌ها و پی‌گفتار از ژاک رولان» در ۳۳۷ صفحه به‌همت نشر نی منتشر شده است.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...
مهم نیست تا چه حد دور و برِ کسی شلوغ است و با آدم‌ها –و در بعضی موارد حیوان‌ها- در تماس است، بلکه مهم احساسی است که آن شخص از روابطش با دیگران تجربه می‌کند... طرفِ شما قبل از اینکه با هم آشنا شوید زندگی خودش را داشته، که نمی‌شود انتظار داشت در زندگی‌اش با شما چنان مستحیل شود که هیچ رد و اثر و خاطره‌ای از آن گذشته باقی نماند ...
از فروپاشی خانواده‌ای می‌گوید که مجبور شد او را در مکزیک بگذارد... عبور از مرز یک کشور تازه، تنها آغاز داستان است... حتی هنگام بازگشت به زادگاهش نیز دیگر نمی‌تواند حس تعلق کامل داشته باشد... شاید اگر زادگاهشان کشوری دموکرات و آزاد بود که در آن می‌شد بدون سانسور نوشت، نویسنده مهاجر و آواره‌ای هم نبود ...
گوته بعد از ترک شارلوته دگرگونی بزرگی را پشت سر می‌گذارد: از یک جوان عاشق‌پیشه به یک شخصیت بزرگ ادبی، سیاسی و فرهنگی آلمان بدل می‌شود. اما در مقابل، شارلوته تغییری نمی‌کند... توماس مان در این رمان به زبان بی‌زبانی می‌گوید که اگر ناپلئون موفق می‌شد همه اروپای غربی را بگیرد، یک‌ونیم قرن زودتر اروپای واحدی به وجود می‌آمد و آن‌وقت، شاید جنگ‌های اول و دوم جهانی هرگز رخ نمی‌داد ...