نشست «کوتاه با داستان» با معرفی بهترین داستان‌های کوتاه ارائه‌شده از سوی نویسندگان گمنام و با حضور سیدعلی میرفتاح برگزار شد.

به گزارش ایسنا، یازدهمین نشست «کوتاه با داستان» با حضور جمعی از علاقه‌مندان به ادبیات، عصر یکشنبه در فرهنگسرای اندیشه برگزار شد.

در این نشست سیدعلی میرفتاح در ابتدای سخنان خود در پاسخ به مجری این برنامه، اسماعیل باستانی درباره این‌که شغل اصلی‌اش روزنامه‌نگاری است یا نویسندگی یا ...؟! گفت: در مورد سوال شما باید بگویم که بار خورده است و تمام کارها را انجام داده‌ایم. عناوینی که در وصف بنده فرمودید خیلی اتفاقی بوده است و خیلی ربطی به هم ندارد. شاعر می‌فرماید که «ذی فن از ذی فنون بهتر». وقتی کسی ذی‌فنون می‌شود، عمقش کم می‌شود و اشکال و ایراد کارش افزایش پیدا می‌کند. خوش به سعادت کسانی که در یک رشته کار می‌کنند و در آن به بهترین نحو عمل می‌کنند. در گذشته، روزنامه‌نگار به نوعی یک فحش محسوب می‌شد چرا که می‌گفتند او یک اقیانوس به عمق یک بند انگشت است. نمی‌خواهم شکسته نفسی کنم و اگر فرصت و مجال بود، حالت توریستی و این طرف و آن طرف رفتن و به هر چیزی نوک زدن را رها می‌کردم و در یک جا تمرکز می‌کردم. به نظرم خواندن و نوشتن یکی از بهترین چیزهایی است که انسان می‌تواند به آن مشغول باشد.

او به داستان کوتاه خود اشاره و بیان کرد: برای این جلسه یک داستانی آورده‌ام که تاکنون چاپ نشده است و ان‌شاءالله قرار است بعد از آمدن مجوز، آن را از طریق نشر مرکز چاپ کنم. یک داستان بلند است که قطعا همه‌اش را در این‌جا نمی‌خوانم و حوصله شما را سر نمی‌برم. اسم این داستان «مالک» است و فصل اول آن را در این جلسه برای‌تان می‌خوانم.

میرفتاح قبل از خواندن داستان خود بیان کرد: قبل از خواندن این داستان، می‌خواهم به سبک وعاظ قدیمی یک حدیث برای‌تان بخوانم. البته باید در مورد این حدیث توضیح بدهم و بگویم که بین شیعه و سنی متفاوت است. یک حدیث از پیامبر نقل شده است مبنی بر این که «اجتنب سبع الموبقات» یعنی چیزهایی که از بین نمی‌رود. در حقیقت، این حدیث به گناهانی اشاره دارد که هیچ‌گاه بخشیده نمی‌شود. هفت گناه است که در این حدیث مورد اشاره قرار گرفته و خداوند هیچ‌گاه آن‌ها را نمی‌بخشد. این که از تفاوت روایت این حدیث در شیعه و سنی حرف زدم به دلیل این است که در شیعه، گناه نابخشودنی نداریم و اصطلاحا «با کریمان کارها دشوار نیست». اما در مقابل از آن‌جا که اسم آن را «موبقات» گذاشتند به این دلیل بوده است که به ما انذار بدهند که این هفت گناه، گناهان کبیره و پلیدی است و اگر به جان کسی بیفتد، پاک شدن از آن بسیار سخت است. این هفت گناه عبارتند از: شرک به خدا، سحر و جادو، قتل، رباخواری، خوردن مال یتیم، فرار از میدان جنگ و بدگویی و تهمت زدن به زنان محصنات و مومنات. متاسفانه ما در زبان فارسی، هر حرفی که به دهن‌مان برسد می‌گوییم و اولین فحش ما فحش ناموسی است. انجام‌دهندگان همین هفت گناه، جهنم را پر می‌کنند. حال وقتی داستان را بخوانم متوجه خواهید شد که چرا این حدیث را یادآوری کردم.

در بخش بعدی برنامه، میزبان جلسات کوتاه با داستان، سید مهدی شجاعی گفت: در جلسه گذشته تقاضایی کردم و از دوستان خواستم کسانی که داستان کوتاه دارند، برای ما بفرستند که با استقبال بسیار بیش‌تر از حد تصور من روبرو شد. داستان‌های خوبی از طرف عزیزان به دست ما رسید و این دعوت همچنان ادامه دارد و مختص به زمانی خاص نیست.

سیدمهدی شجاعی متولد شهریورماه است و همین موضوع باعث شد تا عوامل فرهنگسرای اندیشه دسته‌گلی را به مناسبت زادروزش به او هدیه بدهند. 

سپس شجاعی برش دیگری از رمان «کمی دیرتر» خود را خواند.

در ادامه این جلسه، نوبت به پرسش و پاسخ از سیدعلی میرفتاح رسید. او در پاسخ به سوالی مبنی بر نقد دینی در داستان مالک خود گفت: قبل از این که بخواهم به این سوال پاسخ بدهم، بهتر است یادی از رفیق و دوست مشترک‌مان یعنی ابوالفضل زرویی نصرآباد بکنیم. دل‌مان برایش تنگ شده است. حتما جای او از ما بهتر است. دوست دارم که یادش را گرامی بداریم.

در ادامه میرفتاح درباره داستان خود گفت: امیدوارم که دوز مذهبی ماجرا این قدر بالا نرود که فکر کنید کتاب مذهبی نوشته‌ام. من در جای دیگری حدیث دیگری خواندم که می‌فرمود خداوند جهنم را بسیار کوچک آفریده و بهشت را فراخ و بزرگ قرار داده است. در حقیقت، جهنم حتی برای یک نفر نیز کوچک است در حالی که در بهشت جا برای همه است. در این قصه، دست بر قضا بعضی آدم‌ها اگر دروغی بگویند، گناهی مرتکب شوند و ... خودشان به تنهایی نیستند و خیلی‌ها را با خود به جهنم می‌برند. دو ملک عذاب دیگر خسته شده‌اند از این که جهنم پر شده است و به سراغ خداوند می‌روند تا درخواست کنند به زمین بیایند تا جلو چند گناه را بگیرند. آنان سراغ افراد مختلفی در روی زمین می‌روند تا جلو این هفت گناه را بگیرند و جهنم خلوت‌تر شود.

در بخش بعدی برنامه، نوبت به خوانش داستان‌های کوتاه مخاطبان رسید که داستان‌های خود را از جلسه گذشته تا این جلسه به دست انتشارات نیستان رسانده بودند. اولین نفر که نمره بالاتری داشت، سینا زیبایی بود. او داستان خود را که «سوء مهر» نام داشت، خواند.

شجاعی قبل از خواندن داستان توسط این نویسنده گفت: آقای زیبایی، چندین داستان برای ما فرستاده بودند که از آن جمله می‌توان به «سوء مهر»، «پاییز طلایی»، «خون و آزادی» و ... اشاره کرد. داستان سوء مهر، شروع و پایان مناسبی دارد و از شخصیت‌پردازی خوبی برخوردار است. البته دیگر آثار ایشان نیز خوب بود اما به دلیل ذهن پیچیده‌ای که در آن‌ها وجود داشت، بهتر دیدم که این داستان را بخوانند.

نفر دوم که داستان کوتاه خود را خواند، نیره مقدسی بود. او داستان کوتاه خود با عنوان «ویترین» را خواند.

مقدسی قبل از خواندن داستان خود گفت: من حدود هفت، هشت ماه است که نوشتن داستان کوتاه را تمرین می‌کنم و داستان «ویترین» اولین داستان کوتاه من است.

شجاعی در پایان این جلسه گفت: حدود ۹۰ داستان به دست ما رسید که چیزی در حدود ۵۰ درصد آن‌ها از حد استاندارد قابل قبولی برخوردار بود و با دیگر داستان‌ها که بعدا برسد، در یک مجموعه چاپ خواهد شد.

که واقعا هدفش نویسندگی باشد، امروز و فردا نمی‌کند... تازه‌کارها می‌خواهند همه حرف‌شان را در یک کتاب بزنند... روی مضمون متمرکز باشید... اگر در داستان‌تان به تفنگی آویزان به دیوار اشاره می‌کنید، تا پایان داستان، نباید بدون استفاده باقی بماند... بگذارید خواننده خود کشف کند... فکر نکنید داستان دروغ است... لزومی ندارد همه مخاطب اثر شما باشند... گول افسانه «یک‌‌شبه ثروتمند‌ شدن» را نخورید ...
ایده اولیه عموم آثارش در همین دوران پرآشوب جوانی به ذهنش خطور کرده است... در این دوران علم چنان جایگاهی دارد که ایدئولوژی‌های سیاسی چون مارکسیسم نیز می‌کوشند بیش از هر چیز خود را «علمی» نشان بدهند... نظریه‌پردازان مارکسیست به ما نمی‌گویند که اگرچه اتفاقی رخ دهد، می‌پذیرند که نظریه‌شان اشتباه بوده است... آنچه علم را از غیرعلم متمایز می‌کند، ابطال‌پذیری علم و ابطال‌ناپذیری غیرعلم است... جامعه‌ای نیز که در آن نقدپذیری رواج پیدا نکند، به‌معنای دقیق کلمه، نمی‌تواند سیاسی و آزاد قلمداد شود ...
جنگیدن با فرهنگ کار عبثی است... این برادران آریایی ما و برادران وایکینگ، مثل اینکه سحرخیزتر از ما بوده‌اند و رفته‌اند جاهای خوب دنیا مسکن کرده‌اند... ما همین چیزها را نداریم. کسی نداریم از ما انتقاد بکند... استالین با وجود اینکه خودش گرجی بود، می‌خواست در گرجستان نیز همه روسی حرف بزنند...من میرم رو میندازم پیش آقای خامنه‌ای، من برای خودم رو نینداخته‌ام برای تو و امثال تو میرم رو میندازم... به شرطی که شماها برگردید در مملکت خودتان خدمت کنید ...
رویدادهای سیاسی برای من از آن جهت جالبند که همچون سونامی قهرمان را با تمام ایده‌های شخصی و احساسات و غیره‌اش زیرورو می‌کنند... تاریخ اولا هدف ندارد، ثانیا پیشرفت ندارد. در تاریخ آن‌قدر بُردارها و جهت‌های گونه‌گون وجود دارد که همپوشانی دارند؛ برآیندِ این بُردارها به قدری از آنچه می‌خواستید دور است که تنها کار درست این است: سعی کنید از خود محافظت کنید... صلح را نخست در روح خود بپروران... همه آنچه به‌نظر من خارجی آمده بود، کاملا داخلی از آب درآمد ...
می‌دانم که این گردهمایی نویسندگان است برای سازماندهی مقاومت در برابر فاشیسم، اما من فقط یک حرف دارم که بزنم: سازماندهی نکنید. سازماندهی یعنی مرگ هنر. تنها چیزی که مهم است استقلال شخصی است... در دریافت رسمی روس‌ها، امنیت نظام اهمیت درجه‌ی اول دارد. منظور از امنیت هم صرفاً امنیت مرز‌ها نیست، بلکه چیزی است بسیار بغرنج‌تر که به آسانی نمی‌توان آن را توضیح داد... شهروندان خود را بیشتر شبیه شاگرد مدرسه می‌بینند ...