[داستان کوتاه] از الف (مجموعه 17 داستان کوتاه) | م. طاهر نوکنده | نیلوفر
 

مؤمنانِ محلِ وثوق روایت می‌کنند که (والله اعلم) به روزگاران قدیم شاهی بود از جزایر بابل که ساحران و معماران خود را گردآورد و به آنها دستور داد هزارتوئی بسازند چنان پیچیده و نفسْ بُر که هیچ آزموده‌ای را پروای درآمدن به داخل آن نباشد و هر که درآمد راه خویش گم کند.

چنین عملی مُنکَر محسوب می‌شد، چرا که غموض و حیرت تنها از آنِ خداوندست و نه انسان. با گذشت ایّام به درگاهش شاهی از سرزمین عرب وارد شد، و شاه بابل (برای آنکه سادگی‌ی مهمان خویش به سخره گیرد) او را واداشت تا به هزارتویش گام نهد، جائی که با خواری و پریشانحالی سرگردانی کشید تا وقتِ شام. در این هنگام از خداوند یاری طلبید و راهِ برونشو را یافت. لب‌هایش به شکوه‌ای گشوده نشد، امّا به شاه بابل گفت او نیز در خاک عرب هزار توی بهتری دارد و اینکه، اگر خدا خواست، روزی آن را به او خواهد نمایاند.

آنگاه به عربستان بازگشت، سرداران و رزمندگان خود را فراهم آورد و به قلمرو بابل تاخت با چنان بختِ مساعد که قلاعش را در هم کوبید، مردمانش را شکست و خودِ شاه را نیز به اسارت گرفت. او را بر شتری تیزرو بست و به صحرا درآورد. سه روز براندند، و آنگاه به او گفت: «ای خداوندگار دوران و افسر و صاحب قرن! به بابل در هزارتوئی برنجی، در هم تنیده از پلکان‌ها، درها و دیوارها، به سرگردانیم کشاندی؛ اکنون قادر متعال چنین مقدر کرده تا من نیز از آنِ خویش به تو بنمایم، که نه پلکانی دارد تا برآئی، نه دری تا به جبر بگشائی، نه دالان‌های طاقت‌فرسائی تا درنوردی، نه دیوارهائی که راه بر تو بندد.»

آنگاه بند از او گشود و در دل صحرا رهایش کرد؛ جائی که بمیرد از تشنگی و گرسنگی. جلال حّی قیوم را سِزَد.

می‌خواستم این امکان را از خواننده سلب کنم؛ اینکه نتواند نقطه‌ای بیابد و بگوید‌ «اینجا پایانی خوش برای خودم می‌سازم». مقصودم این بود که خواننده، ترس را در تمامی عمق واقعی‌اش تجربه کند... مفهوم «شرف» درحقیقت نام و عنوانی تقلیل‌یافته برای مجموعه‌ای از مسائل بنیادین است که در هم تنیده‌اند؛ مسائلی همچون رابطه‌ فرد و جامعه، تجدد، سیاست و تبعیض جنسیتی. به بیان دیگر، شرف، نقطه‌ تلاقی ده‌ها مسئله‌ ژرف و تأثیرگذار است ...
در شوخی، خود اثر مایه خنده قرار می‌گیرد، اما در بازآفرینی طنز -با احترام به اثر- محتوای آن را با زبان تازه ای، یا حتی با وجوه تازه ای، ارائه می‌دهی... روان شناسی رشد به ما کمک می‌کند بفهمیم کودک در چه سطحی از استدلال است، چه زمانی به تفکر عینی می‌رسد، چه زمانی به تفکر انتزاعی می‌رسد... انسان ایرانی با انسان اروپایی تفاوت دارد. همین طور انسان ایرانیِ امروز تفاوت بارزی با انسان هم عصر «شاهنامه» دارد ...
مشاوران رسانه‌ای با شعار «محصول ما شک است» می‌کوشند ابهام بسازند تا واقعیت‌هایی چون تغییرات اقلیمی یا زیان دخانیات را زیر سؤال ببرند. ویلیامسن در اینجا فلسفه را درگیر با اخلاق و سیاست می‌بیند: «شک، اگر از تعهد به حقیقت جدا شود، نه ابزار آزادی بلکه وسیله گمراهی است»...تفاوت فلسفه با گفت‌وگوی عادی در این است که فیلسوف، همان پرسش‌ها را با نظام‌مندی، دقت و منطق پی می‌گیرد ...
عوامل روان‌شناختی مانند اطمینان بیش‌ازحد، ترس از شکست، حس عدالت‌طلبی، توهم پولی و تاثیر داستان‌ها، نقشی کلیدی در شکل‌گیری تحولات اقتصادی ایفا می‌کنند. این عوامل، که اغلب در مدل‌های سنتی اقتصاد نادیده گرفته می‌شوند، می‌توانند توضیح دهند که چرا اقتصادها دچار رونق‌های غیرمنتظره یا رکودهای عمیق می‌شوند ...
جامعیت علمی همایی در بخش‌های مختلف مشخص است؛ حتی در شرح داستان‌های مثنوی، او معانی لغات را باز می‌کند و به اصطلاحات فلسفی و عرفانی می‌پردازد... نخستین ضعف کتاب، شیفتگی بیش از اندازه همایی به مولانا است که گاه به گزاره‌های غیر قابل اثبات انجامیده است... بر اساس تقسیم‌بندی سه‌گانه «خام، پخته و سوخته» زندگی او را در سه دوره بررسی می‌کند ...