بنیاد نوبل تقاضای پس گرفتن جایزه نوبل گونترگراس را رد کرد. به دنبال اعتراف این نویسنده بزرگ آلمانی به عضویت در ارتش آلمان هیتلری عده‌ای خواهان پس گرفتن جایزه نوبل از او شدند.
به گزارش بی بی سی، گراس روز شنبه در مصاحبه‌ای اعتراف کرد در نیروی نخبه هیتلر یعنی «وافن اس‌اس» خدمت کرده بود.

این اعتراف باعث انتقاد تعدادی از نویسندگان، مورخان و سیاستمداران از او شد و عده‌ای از آنان خواستار پس گرفتن جایزه نوبل او شدند.
گراس در 1999 جایزه نوبل ادبیات را برد اما رئیس بنیاد نوبل گفت: تصمیم‌های این نهاد غیرقابل تغییر است.

گراس روز گذشته گفت به دنبال اعتراف، دستاوردهای ادبی او در معرض تحقیر قرار گرفته‌اند.
وی به تلویزیون ARD
آلمان گفت آنچه تجربه می‌کنم تلاش برای معرفی من به عنوان عنصری نامطلوب است و زیرسوال بردن هر کاری که پس از آن کرده‌ام و می‌خواهند همه زندگی مرا با شرم جلوه دهند.

او که پیش از انتشار خاطرات جنگ خود سخن می‌گفت، افزود هر چه باید درباره این موضوع بگویم در این کتاب گفته‌ام. (نکند همه این ماجراها تبلیغات برای فروش کتاب آقای گراس باشد).
از سوی دیگر شهردار شهر گدانسک (دانتزیگ) لهستان که گراس در آنجا به دنیا آمد پیشنهادهای مربوط به پس گرفتن عنوان همشهری افتخاری این شهر را از گراس رد کرد.
پاول آدامو وتیز ـ شهردارـ گفته است؛ مخالف ارجاع این مساله به شورای شهر است چون قضاوت درباره تاریخ به شورای شهر مربوط نمی‌شود.

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...