کتاب «موسیقیدن؛ معنای اجراکردن و گوش فرادادن» [Musicking : the meanings of performing and listening] اثر کریستوفر اسمال [Christopher G. Small] با ترجمه حسن خیاطی از سوی نشربان منتشر شد.

موسیقیدن؛ معنای اجراکردن و گوش فرادادن» [Musicking : the meanings of performing and listening] اثر کریستوفر اسمال [Christopher G. Small]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا؛ این به اصطلاح موسیقی چیست که انسان‌های سرتاسر دنیا را چنین اقناع می‌سازد و وادارشان می‌کند این همه منابع و زندگی خود را خرج آن کنند؟ این پرسش را سده‌هاست که می‌پرسند، و حداقل از دوران یونان باستان دانشمندان و موسیقی‌دان‌ها سعی در تبیین ماهیت و معنای موسیقی و دلیل تاثیر فوق العاده آن در زندگی انسان‌ها داشته‌اند. اما هیچ کدام نتوانسته اند برای این دو پرسش که «موسیقی چیست؟» و «کارکرد موسیقی در زندگی بشر چیست؟» پاسخ قانع کننده‌ای فراهم آورند.این پرسش‌ها اشتباه‌اند. چیزی به نام موسیقی وجود ندارد.

کریستوفر اسمال یکی از اثرگذارترین نویسندگان معاصر در حوزه‌های جامعه شناسی موسیقی، موسیقی شناسی و اتنوموزیکولوژی است که نامش با لغت موسیقیدن -که ابداع خود اوست- گره خورده است. او در کتاب «موسیقیدن» با عوض کردن پرسش‌هایی که باید پرسید و اتخاذ نگاهی بدیع و ساختارشکنانه به مسئله موسیقی، به خوبی نشان می‌دهد که موسیقی نه یک چیز بلکه نوعی فرایند و فعالیت است. پرداختن به موسیقی یعنی کشف، تصدیق، و گرامیداشت پیوند فرد با الگوی بزرگی که کل جهان زنده را به هم پیوند می‌زند.

کتاب «موسیقیدن» در ۳۳۶ صفحه از سوی انتشارات نشربان منتشر شد.

................ هر روز با کتاب ...............

هنر |
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...
صدای من یک خیشِ کج بود، معوج، که به درون خاک فرومی‌رفت فقط تا آن را عقیم، ویران، و نابود کند... هرگاه پدرم با مشکلی در زمین روبه‌رو می‌شد، روی زمین دراز می‌کشید و گوشش را به آنچه در عمق خاک بود می‌سپرد... مثل پزشکی که به ضربان قلب گوش می‌دهد... دو خواهر در دل سرزمین‌های دورافتاده باهیا، آنها دنیایی از قحطی و استثمار، قدرت و خشونت‌های وحشتناک را تجربه می‌کنند ...
احمد کسروی به‌عنوان روشنفکری مدافع مشروطه و منتقد سرسخت باورهای سنتی ازجمله مخالفان رمان و نشر و ترجمه آن در ایران بود. او رمان را باعث انحطاط اخلاقی و اعتیاد جامعه به سرگرمی و مایه سوق به آزادی‌های مذموم می‌پنداشت... فاطمه سیاح در همان زمان در یادداشتی با عنوان «کیفیت رمان» به نقد او پرداخت: ... آثار کسانی چون چارلز دیکنز، ویکتور هوگو و آناتول فرانس از ارزش‌های والای اخلاقی دفاع می‌کنند و در بروز اصلاحات اجتماعی نیز موثر بوده‌اند ...
داستان در زاگرب آغاز می‌شود؛ جایی که وکیل قهرمان داستان، در یک مهمانی شام که در خانه یک سرمایه‌دار برجسته و بانفوذ، یعنی «مدیرکل»، برگزار شده است... مدیرکل از کشتن چهار مرد که به زمینش تجاوز کرده بودند، صحبت می‌کند... دیگر مهمانان سکوت می‌کنند، اما وکیل که دیگر قادر به تحمل بی‌اخلاقی و جنایت نیست، این اقدام را «جنایت» و «جنون اخلاقی» می‌نامد؛ مدیرکل که از این انتقاد خشمگین شده، تهدید می‌کند که وکیل باید مانند همان چهار مرد «مثل یک سگ» کشته شود ...
معلمی بازنشسته که سال‌های‌سال از مرگ همسرش جانکارلو می‌گذرد. او در غیاب دو فرزندش، ماسیمیلیانو و جولیا، روزگارش را به تنهایی می‌گذراند... این روزگار خاکستری و ملا‌ل‌آور اما با تلألو نور یک الماس در هم شکسته می‌شود، الماسی که آنسلما آن را در میان زباله‌ها پیدا می‌کند؛ یک طوطی از نژاد آمازون... نامی که آنسلما بر طوطی خود می‌گذارد، نام بهترین دوست و همرازش در دوران معلمی است. دوستی درگذشته که خاطره‌اش نه محو می‌شود، نه با چیزی جایگزین... ...