به گزارش ایبنا، «شگفت است که آران را اکنون «آذربایجان» می‌خوانند با آن‌که آذربایجان یا آذربایگان نام سرزمین دیگریست که در پهلوی آران و بزرگتر و سرشناس‌تر از آن است و از دیرین زمان که آگاهی در دست هست همواره این دو سرزمین از هم جدا بوده و هیچگاه نام آذربایجان بر آران گفته نشده است.

ما تا کنون ندانسته‌ایم که برادران آرانی ما که حکومت آزادی برای سرزمین خود برپا کرده می‌خواستند نامی نیز بر آنجا بگذارند برای چه نام تاریخ و کهن خود را کنار نهاده دست یغما به سوی آذربایگان دراز کردند؟ و آیا از این کار شگفت خود امیدوار بودند؟

این خرده‌گیری است که ما برخاسته آذربایگانیم و تعصب و بوم میهن خود نگه می‌داریم چه آذربایگان را از این کار هیچ‌گونه زبان نیست، بلکه از این است که روزگارانی ما در آغاز زندگانی ملی و آزاد خود پشت پا به تاریخ و گذشته سرزمینشان می‌زنند و این خود زیانی بزرگ است و آنگاه تاریخ مانند چنین کار شگفت سراغ ندارد!»

آن‌چه بازگو شد بخشی از مقدمه‌ای است که کاوه بیات بر این کتاب نوشته و یادآور شده است که احمد کسروی، این مطلب را در سال 1308 در سومین بخش از کتاب شهریاران گمنام منتشر کرد که حدود ده سال از آذربایجان نامیده شدن آران می‌گذشت. شگفت آن که در آن ایام تنها کسروی از پرداختن به این پرسش که چرا برادران آرانی ما نام تاریخی و کهن خود را کنار نهاده و دست یغما به سوی آذربایگان دراز کردند؟ اجتناب ورزید و سعی نکرد بفهمد که آن‌ها چه سودی را از این کار شگفت خود امیدوار بودند؟

مختاریت آذربایجان یا مالیخولیای کمیته مساوات قفقاز، حق شکنی کمیته مساوات قفقاز، جراید سیاسی بین مسلمانان، کمیته مساوات تغییر اسم آذربایجان، ملاقات با نمایندگان قفقاز، آذربایجان قفقاز تحقیق یک موضوع تاریخی، قضاوت تاریخی ایران، دومین صوت اعتراض ایران و آذربایجان، تلگراف تعجب‌آمیز و... بخش‌هایی است که در کتاب آمده است.

وی در بخش دیگری از این کتاب به نکته اساسی و مهمی اشاره می‌کند و می‌گوید: «با گذشت حدود هشتاد سال از تشکیل جمهوری آذربایجان، هم موضوع هویت ملی آن مبهم و پا در هواست. بحث ترکی یا آذری نامیدن زبان رایج آن سامان تنها یکی از تبعات امر است، آنچه یک‌صدوچهارسال پیش نویسنده روزناکه کشکول باکو به شوخی در ترکیب آذر پایین ارس و بی جانی بالای ارس طرح کرد حدود دویست سال بعد با جدیت آمال پان‌ترکی عثمانی‌ها توام شده چنان گرهی در بخت این خطه بخت برگشته زد که تا بر ایت روال باقی است نه در روابط داخلی روی ثبات خواهد دید و نه در روابط خارجی خود این پایه مبنای استقلال نیست. حداقل لازمه استقلال شالوده‌ای است مبتنی بر یک سابقه راستین تاریخی و فرهنگی و نه پایه و اساسی که تنها جنبه جدی آن تدارک سکوی پرشی بود نه توسعه‌طلبی.»

یکی از تحولات مهم و جالب این دوره رشد و توسعه سریع‌گرایی و تحت‌الشعاع قرار گرفتن «آذریسم» بود. از نظر ایلچی‌بیگ رهبر جبهه خلق، که در فاصله تابستان 1371 تا پاییز 1372 حکومت باکو را در دست داشت، «ترکیسم» می‌بایست در کنار «اسلامیسم» و «مدرنیته» سه رکن عمده جهان‌بینی جمهوری آذربایجان را تشکیل دهد و اقداماتی چون ترکی خواندن زبان رایج به جای «آذر» که در زمان او به تصویب رسید، گامی بود در این جهت. یکی از نخستین نتایج این دگرگونی بروز موج وسیعی از تنش‌های قومی و ملی بود.

«آذربایجان در موج خیز تاریخ» در 172 صفحه، شمارگان 500 نسخه و بهای 20 هزار تومان از سوی نشر شیرازه منتشر شده است.

ما خانواده‌ای یهودی در رده بالای طبقه متوسط عراق بودیم که بر اثر ترکیبی از فشارهای ناشی از ناسیونالیسم عربی و یهودی، فشار بیگانه‌ستیزی عراقی‌ها و تحریکات دولت تازه ‌تأسیس‌شده‌ی اسرائیل جاکن و آواره شدیم... حیاتِ جاافتاده و عمدتاً رضایت‌بخش یهودیان در کنار مسلمانان عراق؛ دربه‌دری پراضطراب و دردآلود؛ مشکلات سازگار‌ شدن با حیاتی تازه در ارض موعود؛ و سه سال عمدتاً ناشاد در لندن: تبعید دوم ...
رومر در میان موج نویی‌ها فیلمساز خاصی‌ست. او سبک شخصی خود را در قالب فیلم‌های ارزان قیمت، صرفه‌جویانه و عمیق پیرامون روابط انسانی طی بیش از نیم قرن ادامه داده است... رومر حتی وقتی بازیگرانی کاملاً حرفه‌ای انتخاب می‌کند، جنس بازیگری را معمولاً از شیوه‌ی رفتار مردم معمولی می‌گیرد که در دوره‌ای هدف روسلینی هم بود و وضعیتی معمولی و ظاهراً کم‌حادثه، اما با گفت‌وگوهایی سرشار از بارِ معنایی می‌سازد... رومر در جست‌وجوی نوعی «زندگی‌سازی» است ...
درباریان مخالف، هر یک به بهانه‌ای کشته و نابود می‌شوند؛ ازجمله هستینگز که به او اتهام رابطه پنهانی با همسر پادشاه و نیز نیت قتل ریچارد و باکینگهم را می‌زنند. با این اتهام دو پسر ملکه را که قائم‌مقام جانشینی پادشاه هستند، متهم به حرامزاده بودن می‌کنند... ریچارد گلاستر که در نمایشی در قامت انسانی متدین و خداترس در کلیسا به همراه کشیشان به دعا و مناجات مشغول است، در ابتدا به‌ظاهر از پذیرفتن سلطنت سرباز می‌زند، اما با اصرار فراوان باکینگهم، بالاخره قبول می‌کند ...
مردم ایران را به سه دسته‌ی شیخی، متشرعه و کریم‌خانی تقسیم می‌کند و پس از آن تا انتهای کتاب مردم ایران را به دو دسته‌ی «ترک» و «فارس» تقسیم می‌کند؛ تقسیم مردمان ایرانی در میانه‌های کتاب حتی به مورد «شمالی‌ها» و «جنوبی‌ها» می‌رسد... اصرار بیش‌از اندازه‌ی نویسنده به مطالبات قومیت‌ها همچون آموزش به زبان مادری گاهی اوقات خسته‌کننده و ملال‌آور می‌شود و به نظر چنین می‌آید که خواسته‌ی شخصی خود اوست ...
بی‌فایده است!/ باد قرن‌هاست/ در کوچه‌ها/ خیابان‌ها/ می‌چرخد/ زوزه می‌کشد/ و رمه‌های شادی را می‌درد./ می‌چرخم بر این خاک/ و هرچه خون ماسیده بر تاریخ را/ با اشک‌هایم می‌شویم/ پاک نمی‌شود... مانی، وزن و قافیه تنها اصولی بودند که شعر به وسیلهء آنها تعریف می‌شد؛ اما امروزه، توجه به فرم ذهنی، قدرت تخیل، توجه به موسیقی درونی کلمات و عمق نگاه شاعر به جهان و پدیده‌های آن، ورای نظام موسیقایی، لازمه‌های شعری فاخرند ...