کنزابورو اوئه [Kenzaburō Ōe] دومین برنده نوبل ادبیات ژاپن از دنیا رفت.

کنزابورو اوئه [Kenzaburō Ōe]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از مهر، کنزابورو اوئه در سال 1994 جایزه نوبل ادبیات را برای کتاب‌هایی که درباره صلح‌طلبی و پسر معلولش نوشته بود، دریافت کرده بود.

کودانشا ناشر وی اعلام کرد این نویسنده روز ۳ مارس در ۸۸ سالگی و به دلیل کهولت از دنیا رفته است.

وقتی وی ۱۰ ساله بود و ژاپن در جنگ جهانی دوم شکست خورد، ائو زخمی از خاطرات جنگ به جای مانده بود؛ خاطراتی که آزارش می‌دادند، از جمله اینکه هر روز در مدرسه از او سوال می‌شد آیا حاضر است برای امپراتور بمیرد و او شب‌ها در رختخواب وقتی متوجه می‌شد که حاضر نیست، احساس شرم می‌کرد.

او در کتاب‌هایش درباره رویدادهای وحشتناک بمباران اتمی هیروشیما نوشت و یادآور شد که چگونه شوکی که از شنیدن صداهای آن رویداد شنید الهام‌بخش او برای نویسندگی شد.

اوئه هرگز از جواب خواستن از کشور مادری نترسید و از تلاش‌های نخست وزیر سابق شینزو آبه برای بازنگری در قانون اساسی صلح طلبانه ژاپن انتقاد کرد. او در مصاحبه‌ای که سال ۲۰۱۴ انجام داد تاکید کرد که ژاپن در قبال جنگ مسئولیت‌هایی به گردن دارد.

وی تاکید کرد جنگی که قدرت‌های بزرگ درگیر آن بودند، درد و رنج زیادی برای مردم سراسر جهان به بار آورد… و این یک واقعیت است که سلاح‌های هسته‌ای هم در طی آن ایجاد و به کار گرفته شد.

در همین حال پسر وی که دچار آسیب مغزی بود نیز دیگر موتور محرکه وی برای یافتن پناهگاهی در ادبیات شد. هیکاری که سال‌ها قادر نبود تا با خانواده‌اش ارتباط برقرار کند در بزرگسالی به عنوان آهنگساز شناخته شد. به گفته اوئه بسیاری از نوشته‌هایش تلاشی برای رساندن صدای هیکاری به دیگران بود.

شماری از کتاب‌های کنزابورو اوئه دارای شخصیت‌هایی هستند که بر مبنای هیکاری شکل گرفته‌اند. «یک موضوع شخصی» از جمله این کتاب هاست که به مشکلات پذیرش کودک می‌پردازد.

ائو در شیکوکو، کوچکترین جزیره از جزایر اصلی ژاپن متولد شد و سومین پسر از ۷ فرزند خانواده بود. پس از مرگ ناگهانی پدرش در سال ۱۹۴۴ در خانه، او توسط مادرش بزرگ شد و با خواندن کتاب‌هایی مانند «هاکلبری فین» رشد کرد.

وی فارغ‌التحصیل دانشگاه توکیو در رشته ادبیات فرانسه بود و از همان دوران دانشجویی شروع به انتشار داستان کرد و در سال ۱۹۵۸ برنده جایزه آکوتاگاوا شد و پس از آن به نوشتن کتاب‌هایی درباره بمباران هیروشیما و ناگازاکی پرداخت.

پس از جایزه نوبل او موفق به دریافت نشان فرهنگ ژاپن شد، اما از پذیرفتن آن خودداری کرد، زیرا امپراطور اعطا کننده آن بود و اوئه باور داشت که هیچ مرجع و ارزشی بالاتر از دموکراسی وجود ندارد.

ائو که همیشه صلح‌طلب بود، پس از حادثه هسته‌ای فوکوشیما در سال ۲۰۱۱ به منتقدی سرسخت‌تر تبدیل شد و گفت که ژاپن «وظیفه مقدس» دارد که انرژی هسته‌ای را کنار بگذارد، همانطور که طبق قانون اساسی از جنگ چشم‌پوشی کرد. در سال ۲۰۱۳ او یک تظاهرات ضد هسته‌ای را در توکیو ترتیب داد و در سال ۲۰۱۵ به هزاران نفر پیوست تا به اقدامات آبه برای مجاز کردن جنگ سربازان ژاپنی در خارج از کشور، مبارزه کند.

وی سال ۱۹۶۰ با یوکاری، خواهر جوزو ایتامی، کارگردان فقید سینما که برای طنزهایش از زندگی مدرن مشهور بود، ازدواج کرده بود و هیکاری، اولین فرزند از سه فرزند آنها، چهار سال بعد به دنیا آمد.

اوئه به عنوان یکی از مطرح‌ترین نویسندگان معاصر ژاپنی جایزه ادبی نوبل را وقتی ۵۹ ساله بود دریافت کرد. «شیکو»، «گلها را بچین، کودکان را به گلوله ببند»، «غنیمت»، «یک موضوع شخصی»، «یادداشت‌های هیروشیما»، «گریه آرام»، «به ما بیاموز تا از دیوانگی رها شویم»، «روزی که او اشک‌های مرا پاک کرد» و «شیون ایریس و داستان‌های دیگر از عواقب بمباران اتمی» ‌از جمله آثار وی است که شماری از آنها به فارسی هم ترجمه و منتشر شده‌اند.

................ هر روز با کتاب ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...