کتاب «تعدد فرهنگی» [Le multiculturalisme] نوشته پاتریک ساویدان [Patrick Savidan] به ترجمه مهرگان نظامی‌زاده منتشر شد.

تعدد فرهنگی» [Le multiculturalisme]  پاتریک ساویدان [Patrick Savidan]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایبنا، در بخشی از این کتاب می‌خوانیم: «پس از جنگ جهانی دوم روندهای استعمارزدایی باعث تولد دولت-ملت‌های جدیدی شدند، ولی به شیوه‌ای بسیار نامناسب، زیرا مرزهای موروثی دوره استعماری به ندرت با واقعیت‌های ملت‌ها مطابقت داشت. این نهضت و این تعدد دولت-ملت‌ها در صحنه جهانی، با تجزیه امپراتوری شوروی ادامه یافت و پس از فرآیند جدایی، دولت‌-ملت‌های مستقلی تشکیل شدند.

جامعه‌شناسی به نام دومینیک اشنپر در مطالعات خود روی این موضوع، بر اساس مشاهدات توانست نشان دهد که «مفهوم ملت با محوریت دموکراسی ضعیف شده» و بر اساس نظر وی، اقتدار حاکمانه آن به مراتب محدودتر شده است. این فرآیندها مدت زیادی در شرایط «واقعیتی ملی» مورد استفاده قرار گرفتند که ار آن پس به سمت تغییر شکل تدریجی و تبدیل شدن به یک «جامعه ساده کارمحور و فرهنگ محور و توزیع عادلانه ثروت‌ها» در حرکت است.

امروزه در جوامع دموکراتیک و یا در حال دموکراتیک شدن مطالباتی قوی را در ارتباط با تفاوت‌های هویت گروهی مشاهده می‌کنیم. هم از بعد عقلی و هم از بعد سیاسی، مسئله در واقع مشخص کردن این نکته است که آیا مساعدت به مطرح شدن تفاوت‌های فرهنگی، بدون اعمال مجدد نابرابری، بی‌عدالتی و بی‌ثباتی اجتماعی امکان دارد یا خیر. آیا ما با عمیق‌تر شدن پویایی دموکراتیک مواجهیم و یا با نوعی عقب‌نشینی دموکراسی؟

دلایل و پیش‌فرض‌های بسیاری در توجیه امتناع از به رسمیت شناختن حقوق اقلیت‌ها مورد استفاده قرار می‌گیرند. ما می‌توانیم آن‌ها را حول دو محور اصلی دسته‌بندی کنیم؛ محور نخست به دلایلی از نوع کارکردی اطلاق می‌گردد که در ارتباط با شرایط انسجام جامعه امکان خاصی را در نظر می‌گیرند، و محور دوم از نوع اخلاقی است که در حوزه اصول، شیوه‌ای را مورد اعتراض قرار می‌دهد که با به‌کارگیری آن، سیاست «به رسمیت شناختن در پی ارزیابی مجدد جایگاه تفاوت در بطن طرح نوین مساوی‌سازی شرایط» است.

اغلب اوقات رابطه ایجاد شده بین «نپذیرفتن جهانی‌شدن» و «تایید هویتی» چیزی نیست مگر تکرار رابطه قدیمی‌تری که طرفداران «ادغام در جامعه» بین تایید هویتی و نپذیرفتن مدرنیته، انقلاب و پیشرفت ایجاد می‌کردند. اکثریت قابل توجهی از اقلیت‌های ملیتی، نه تنها آرزومند عدم تجزیه هستند، بلکه امید به نوعی یکپارچگی اجتماعی دارند که وجه تمایز گروه‌های اجتماعی مربوطه را محترم بشمارد. نوزایی فکری در این جهت همانا هدفی حیاتی برای دموکراسی‌های ما تلقی می‌شود.

اصل بی‌طرفی خود یک اصل خنثی نیست. این اصل به یک تلقی از لیبرالیسم سیاسی مربوط است که به طور نسبی در حوزه اخلاقی انتظاراتی دارد؛ حوزه‌ای که فقط باید همانطور که هست قبولش کرد؛ زیرا فقط این تلقی است که شرایط ضروری را برای داشتن ذهنیتی از تسامح و گستره آن فراهم می‌آورد. این اصل بی‌طرفی است که به عنوان اصل بنیادین لیبرالیسم ما را در موضع مساعدت نسبت به تفاوت‌ها و وارد کردنشان در حوزه‌ای که لاجرم آن‌ها را به نوبه خود لیبرالی می‌کند، قرار می‌دهد.

با این حال، برای اینکه این امر بتواند عمل کند، یعنی برای اینکه هویت‌ها، حساسیتشان را از دست ندهند، دولت باید به عنوان یک شرط، خود همچون یک عامل هویتی متعصب رفتار نکند. این همان مشکلی است که تمامی دولت‌های دموکراتیک هنوز موفق به پشت سر گذاشتن آن نشده‌اند.»

کتاب «تعدد فرهنگی» نوشته پاتریک ساویدان، توسط مهرگان نظامی‌زاده ترجمه و نشر ثالث آن را در 117 صفحه منتشر کرده است.

................ هر روز با کتاب ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...