من-پیش-از-تو-من-بعد-از-تو-من-وسط-تو-فاطمه-خسروانی

کتب پشت ویترینی خیابان انقلاب، بعد از لُنگ، کاربردی‌ترین کالایی است که در ایران یافت می‌شود... الکی که نمی‌شود رفت و به دختر مردم شماره داد. باید آمادگی داشته باشید... از این کتابای کلفت دخترپسری که دیر تموم می‌شه نداری؟... بعد از اطمینان‌یافتن از این‌که تپه طاهری باقی نمانده، به جان ادبیات مظلوم می‌افتند و دست به قلم می‌برند و به تن کاغذ، درّ و گوه‌ر می‌پاشند... خواندن بنرهای تبلیغاتی، ترکیبات پفک، کامنت‌های زیرپست کارداشیان‌ها و توییت‌های «لاک زدم» و «جیش دارم» را جزو ساعات مطالعه حساب کرد


شرحی از کتاب‌هایی که کتاب نیستند | سه نقطه


کتب پشت ویترینی خیابان انقلاب، بعد از لُنگ، کاربردی‌ترین کالایی است که در ایران یافت می‌شود. کاربردهای این کتاب‌ها در چند دسته قابل طبقه‌بندی است:

اول: نخواندن
بعد از خریدن این کتب به نزدیک‌ترین کافه منطقه بروید. یک لته با طرح قلب سفارش دهید. لته را سمت راستتان گذاشته و شکلاتی چیزی پیدا کنید و سمت چپتان روی میز ول دهید. صفحه‌ای رندوم از کتاب را باز کنید، عینکتان را از روی چشم بردارید و جلوی آن صفحه رندوم به دست بگیرید. کسی شک نخواهد کرد که اگر عینکی هستید چطور بدون عینک می‌توانید کتاب بخوانید. حالا از کسی بخواهید که عکس بگیرد و آن را در اینستا با کپشن «تنهایی یعنی فلان‌» پست کنید. یا اگر میل کافه ندارید، به منزل بروید، شیک‌ترین لباستان را بپوشید و بپرید روی اوپن آشپزخانه بنشینید یا در وان حمام لش کنید یا حین بوسیدن طرف، یا خلاصه هر غلط اینستاگرامی باکلاسی که می‌کنید، آن گوشه‌ها کتاب فوق‌الاشاره را هم به دست گرفته یا کنارتان بگذارید و عکس بگیرید و پست کنید. اگه کیلو کیلو لایک نگرفتید بیاید در این مطلب تف کنید.

کتابخوانی کاریکاتور طنز

دوم: کمی خواندن

مرحمت کنید همان یک صفحه رندومی که در کافه یا روی اوپن یا وان حمام باز کردید بخوانید تا مطمئن شوید بیشتر با حال و هوای پیج اینستاگرامتان تناسب دارد، یا برای تیکه‌انداختن بهتر است. همین برای مطالعه امروزتان کفایت می‌کند. من راضی، شما راضی، گور پدر ناراضی.

سوم: خیلی خواندن
پلنگ هم می‌خواهد جانوری را شکار کند چند ساعتی برایش وقت می‌گذارد. از دور کمین می‌کند. طعمه را دید می‌زند، می‌سنجد، بعد هم کلی تعقیب و گریز دارد. الکی که نمی‌شود رفت و به دختر مردم شماره داد. باید آمادگی لازم را داشته باشید. چند ساعتی وقتی بگذارید، کتب دستفروشان محترم انقلاب -از بی‌شعوری و راز بگیر تا هنر خوب زندگی‌کردن و جزء از کل- همه را خوب بخوانید. هم به سرانه مطالعه اضافه کرده‌اید، هم می‌توانید بروید در جوار آن خانم باکلاس که در کافه کنار لته‌اش کتاب باز کرده و عکاسی می‌کند بنشینید و بگویید: «این جزء از کله دستتون؟ وای این کتاب فوق‌العاده است. نشون می‌ده ما چطور به طرز عجیبی جزئی از یک کل هستیم و همه زندگیمون ممکنه تحت نظر کسی باشه.» (همین‌ها را اگر معلم دینی می‌گفت او را تیرباران می‌کردید.) بعد که چشم‌های آن خانم قلب‌قلبی شد، بدانید کار تمام است و شما در نظر او یک فرد باسواد و کتابخوانید و مخ را زده‌اید. شماره را بگیرید تا در ملاقات بعدی درباره کتاب فاخر بی‌شعوری و این‌که چطور به طرز ظریفی بیان می‌کند همه ما بی‌شعور و نفهمیم، اختلاط و کارهای دیگر کنید. بقیه‌اش را حالا کار نداریم. همین که چشمتان به کتابی افتاده است خدا را شکر.

کتب دکوراتیو
کتب دکوراتیو یا تزئینی به معنای واقعی کتاب نیستند و صرفاً ادای کتاب را درمی‌آورند. از مقوا ساخته شده‌اند و اصلاً صفحه ندارند که مطلبی داخل آنها نوشته شود. فروشندگان در سایت‌های فروش، لازم دیده‌اند با رنگ قرمز در کنار کالای مذکور هشدار بدهند که این کتاب قابل بازشدن نمی‌باشد، چرا که عده‌ای از هموطنان عادت دارند همه‌چیز و همه‌کس را باز کنند و داخلش را ببینند تا آرام بگیرند و عده دیگری هم (که تخیلی بوده و ساخته و پرداخته ذهن بیمار نویسنده‌اند) تشنه دانش و عاشق مطالعه‌اند و اگر کتابی دم دستشان باشد حتماً باید بخوانند. کتاب رفیق و مونس اینهاست و اگر در معرض این شبه‌کتاب قرار بگیرند ممکن است بعد از تلاش‌های پیاپی جهت گشودن و مطالعه آن رد بدهند. پس جلوی دستشان نگذارید. طرح جلد این کتاب‌ها معمولاً به طرز کاملاً منطقی و سؤال‌ایجاد‌نکننده‌ای، مثل اکسسوری‌ها و لباس‌ها، لوگوی برندهای معروفی مانند شنل و گوچی و پرادا بوده و مخصوص قراردادن در قفسه‌های سالن پذیرایی می‌باشد. اما اگر شما آدم حسابی و اهل مطالعه باشی، همین‌ها را هم می‌خوانی و الکی بهانه نمی‌آوری.

رمان‌های کیلویی
خانم همسایه جلوی کتابخانه من ایستاد و دست زیر چانه‌اش برد و بعد از براندازکردن کتاب‌هایم، متفکرانه گفت: «هوووم، یه کتاب به من قرض بده بخونم. به مطالعه خیلی اهمیت می‌دم. به نظرم سواد واقعی توی کتابای غیردرسیه نه تو دانشگاه...» من که از این ایدئولوژی خرذوق شده بودم و از این‌که کتابخانه‌ام مورد توجه فردی پخته و اهل مطالعه قرار گرفته بود از شدت شعف می‌خواستم جفتک بیندازم. دست به «مردی در تبعید ابدی» بردم و تحویلش دادم. کتاب را برانداز کرد و گفت: «چه کمه. درباره چیه؟» شروع کردم که «درباره یه فیلسوف...» کتاب را سرجایش گذاشت و گفت: «خوشم نمی‌آد. از این کتابای کلفت دخترپسری که دیر تموم می‌شه نداری؟» همین‌جا بود که فهمیدم وقتی می‌گوید محو مطالعه بوده و صدای زنگ را نشنیده، یعنی وسط زندگی عشقی و جنسی احتمالاً پرهام و پریچهر است که قرار است آخرش باهم ازدواج کنند و یک دختر خیلی زیبا داشته باشند. یا وقتی دختر خانم همسایه پی‌پی‌کنان سمت من آمد و درخواست کرد که او را بشورم چون مادرش در حال خواندن کتاب است؛ فهمیدم احتمالاً پدر پرهام با ازدواج مخالفت کرده و قرار است با پریچهر به خارج از کشور بگریزد. (فصل بعدی بی‌شک در پاریس رقم می‌خورد.) اگر این رمان‌های عاشقانه چندهزارصفحه‌ایِ چاپ‌نشده -که نسخه پی‌دی‌افش رایگان عرضه می‌شود- نبود، سرانه مطالعه به منفی 38 می‌رسید و مرز دانش هی درجا می‌زد. بلی. ما به خانم‌های همسایه مدیونیم.

کتابچه حمام
باید خیلی سنگین مصرف کنید تا بتوانید این کتاب‌ها را بخوانید، اما غیرممکن نیست.

آثار ادبی ازمابهتران
از آنجا که خدا در سلبریتی‌ها و اینفلوئنسرها و سایر ازمابهتران، چند بیل اضافه خاک استعداد ریخته است، برعکس مردم عادی که توانایی و شانس و امکانات ورود به یک حوزه را هم به زور دارند، آنها می‌توانند سینه را جلو داده و سر را بالا بگیرند و فارغ‌ از تحصیلاتی که دارند و ندارند، سوت‌زنان در همه حوزه‌ها وارد شوند. اگر فوتبالیستند، بازیگر می‌شوند. اگر بازیگرند، خواننده می‌شوند. اگر خواننده‌اند، مجری می‌شوند. اگر مجری‌اند می‌روند آن‌ور رقاص می‌شوند، و اگر با تیر متوقفشان نکنی همه حوزه‌ها از هنر گرفته تا سیاست و حقوق و البته ادبیات را دهنی می‌کنند.

سلبریتی‌ها بعد از اطمینان‌یافتن از این‌که تپه طاهری باقی نمانده، به جان ادبیات مظلوم می‌افتند و دست به قلم می‌برند و به تن کاغذ، درّ و گوه‌ر می‌پاشند. از داستان زندگی پرفراز و نشیب و سختی‌هایی که در حال عبور از خیلی پولداربودن به خیلی خیلی پولداربودن تحمل کرده‌اند و جملات قصارشان که همان کپشن‌های پر از غلط املایی پست‌های اینستاگرامشان بوده است و از همه متداول‌تر کتاب شعرهای نو و هایکویشان را نوشته و به چاپ می‌رسانند. این کتاب‌ها معمولاً با قیمت‌های خوشگل و طرح جلدی که یکی از عکس‌های اینستاگرام سلبریتی مربوطه است به چاپ می‌رسند. اگر هم توانایی تولید هیچ‌کدام از این نوع محتوا را نداشته باشند، همان پست‌های اینستاگرامشان را که شرح نوشیدن قهوه‌هایشان و رنگ موی جدیدشان و شمع روشن‌کردن‌هایشان برای فقانسه مظلوم است، اسکرین گرفته و پرینت می‌کنند و می‌شود یک کتاب چندصد صفحه‌ای. خیلی هم عالی.

کاریکاتور طنز کتابخوانی

به آنهایی که مثل من جیبشان سولاخ است می‌گویم نگران قیمت نباشید، چون به اندازه‌ای که پول می‌دهید می‌توانید از آن کتاب شعر کار بکشید چرا که این کتب نفیس معمولاً یک صفحه در میان سفیدند و چیزی در آنها نوشته نشده، آن صفحاتی هم که مزین به تراوشات ذهن خلاق ازمابهتران است نود درصدش سفید است و کلاً پنج کلمه وسط یا حاشیه کاغذ سیاه شده که آن را هم غلط‌گیر بگیرید مشکل رفع می‌شود. اینک یک دفتر سفید دارید که می‌توانید در آن لیست خرید منزل را بنویسید. یا آن کتاب سیصدهزارتومنی معروف آقای بازیگر که در چند رنگ به فروش می‌رسد بی‌شک برای شما بیشتر از کتاب عمل می‌کند و می‌توانید به فراخور رنگ مبل یا فرشتان یک رنگ را تهیه کرده و در کتابخانه سالن پذیرایی قرار دهید تا مهمان‌ها کف و خون قاطی کنند. اگر هم هیچ‌کدام از اینها به کارتان نیامد، در گوگل سرچ کنید. «ساخت کاردستی با کتاب شعر سلبریتی‌ها» کلی آپشن به شما پیشنهاد می‌دهد و کارتان راه می‌افتد.

اما به بقیه‌تان که بچه‌مایه و در پی کسب دانش و بالابردن سرانه مطالعه کشورید، می‌گویم زود دست به کار شوید و تمام کتب ازمابهتران را تهیه کنید، چرا که با یک حساب سرانگشتی تمام آن هایکوهای پنج شش کلمه‌ای در صفحات یکی در میان یک کتاب هفتاد صفحه‌ای کلاً یک پاراگراف می‌شود که در کندترین حالت ذهن، ده دقیقه‌ای تمامش می‌کنید و یک کتاب به گنجه طلایی علمتان اضافه می‌کنید و نقشی پررنگ در آمار کتابخوانی خواهید داشت. معرفی به فالوئرها فراموش نشود که خدای نکرده کسی محروم بماند.

ریزتوضیح
من متوجهم که شعر گفتن کار هرکسی نیست و این‌تر (enter) زدن مهارت ویژه‌ای می‌طلبد:
اِم‌روز تُ هَس‌تی
من هم هَس‌تم
اگر صبر کنیم
آن‌ها
هَم
خاهند
آم‌د.
[اینها را ول کن. آخرش فهمیدید چه کسی اشک نیچه را درآورده بود؟]

خلاصه این‌که در پایان
در پایان، موارد بالا که چیزی نیست. خود من خواندن بنرهای تبلیغاتی اتوبان و ترکیبات پشت جلد پفک و کامنت‌های مردم زیرپست کارداشیان‌ها و توییت‌های «لاک زدم» و «جیش دارم» را هم جزو ساعات مطالعه حساب می‌کنم. شما هم بکنید. فقط نگذارید این موضوع به گوش آنها که کتاب واقعی و واقعی کتاب می‌خوانند برسد. روی قفسه‌های کتاب چادر بکشید تا بیهقی‌ها و نادر ابراهیمی‌ها و آل‌احمدها نبینند. یکهو ممکن است بروند همه قرص‌های موجود در یخچال را باهم بخورند، چراغ را خاموش کنند و بخوابند، برای همیشه.

................ تجربه‌ی زندگی دوباره ...............

کتاب جدید کانمن به مقایسه موارد زیادی در تجارت، پزشکی و دادرسی جنایی می‌پردازد که در آنها قضاوت‌ها بدون هیچ دلیل خاصی بسیار متفاوت از هم بوده است... عواملی نظیر احساسات شخص، خستگی، محیط فیزیکی و حتی فعالیت‌های قبل از فرآیند تصمیم‌گیری حتی اگر کاملاً بی‌ربط باشند، می‌توانند در صحت تصمیمات بسیار تاثیر‌گذار باشند... یکی از راه‌حل‌های اصلی مقابله با نویز جایگزین کردن قضاوت‌های انسانی با قوانین یا همان الگوریتم‌هاست ...
لمپن نقشی در تولید ندارد، در حاشیه اجتماع و به شیوه‌های مشکوکی همچون زورگیری، دلالی، پادویی، چماق‌کشی و کلاهبرداری امرار معاش می‌کند... لمپن امروزی می‌تواند فرزند یک سرمایه‌دار یا یک مقام سیاسی و نظامی و حتی یک زن! باشد، با ظاهری مدرن... لنین و استالین تا جایی که توانستند از این قشر استفاده کردند... مائو تسه تونگ تا آنجا پیش رفت که «لمپن‌ها را ذخایر انقلاب» نامید ...
نقدی است بی‌پرده در ایدئولوژیکی شدن اسلامِ شیعی و قربانی شدن علم در پای ایدئولوژی... یکسره بر فارسی ندانی و بی‌معنا نویسی، علم نمایی و توهّم نویسنده‌ی کتاب می‌تازد و او را کاملاً بی‌اطلاع از تاریخ اندیشه در ایران توصیف می‌کند... او در این کتاب بی‌اعتنا به روایت‌های رقیب، خود را درجایگاه دانایِ کل قرار داده و با زبانی آکنده از نیش و کنایه قلم زده است ...
به‌عنوان پیشخدمت، خدمتکار هتل، نظافتچی خانه، دستیار خانه سالمندان و فروشنده وال‌مارت کار کرد. او به‌زودی متوجه شد که حتی «پست‌ترین» مشاغل نیز نیازمند تلاش‌های ذهنی و جسمی طاقت‌فرسا هستند و اگر قصد دارید در داخل یک خانه زندگی کنید، حداقل به دو شغل نیاز دارید... آنها از فرزندان خود غافل می‌شوند تا از فرزندان دیگران مراقبت کنند. آنها در خانه‌های نامرغوب زندگی می‌کنند تا خانه‌های دیگران بی‌نظیر باشند ...
تصمیم گرفتم داستان خیالی زنی از روستای طنطوره را بنویسم. روستایی ساحلی در جنوب شهر حیفا. این روستا بعد از اشغال دیگر وجود نداشت و اهالی‌اش اخراج و خانه‌هایشان ویران شد. رمان مسیر رقیه و خانواده‌اش را طی نیم قرن بعد از نکبت 1948 تا سال 2000 روایت می‌کند و همراه او از روستایش به جنوب لبنان و سپس بیروت و سپس سایر شهرهای عربی می‌رود... شخصیت کوچ‌داده‌شده یکی از ویژگی‌های بارز جهان ما به شمار می‌آید ...