رمان «فرشته‌ساز» [The Angel Maker (De engelenmaker)] نوشته استفان برایس [Stefan Brijs] با ترجمه سامگیس زندی منتشر شد.

فرشته‌ساز» [The Angel Maker (De engelenmaker)] نوشته استفان برایس [Stefan Brijs]

به گزارش کتاب نیوز به نقل از ایسنا، این کتاب در ۴۹۶ صفحه با شمارگان ۱۱۰۰ نسخه و قیمت ۱۱۰هزار تومان توسط نشر آموت منتشر شده است.

در یادداشت پشت‌ جلد «فرشته‌ساز» می‌خوانیم:

دکتر ویکتور هوپپه پس از بیست سال به زادگاهش، وولفهایم برمی‌گردد. روستایی‌ها به بازگشت ناگهانی او مشکوک می‌شوند، به‌خصوص وقتی پی می‌برند او سه نوزاد با خود آورده است که فقط چند هفته از عمرشان می‌گذرد. بچه‌ها به ندرت در انظار دیده می‌شوند که همین کنجکاوی‌ها را بیشتر تحریک می‌کند و زمانی که معلوم می‌شود سه بچه مبتلا به بیماری وخیمی هستند، شایعه‌ها به اوج خود می‌رسند. بعد معلوم می‌شود نه تنها بچه‌ها، خود دکتر نیز گرفتار مشکلاتی است. او با خاطرات تلخ کودکی‌اش درگیر است، و عاقبت تصمیمی می‌گیرد که باید برایش نامیرایی به ارمغان بیاورد.

استفان برایس متولد ۱۹۶۹ نویسنده بلژیکی رمان‌هایی است چون آرند، نامه برای خانم بروملی، انحطاط، و مقاله‌هایی چون جنگ‌های صلیبی و گوشه فراموش‌شده.
برایس در سال ۱۹۹۰ از رشته تعلیم و تربیت فارغ‌التحصیل شد و شروع به کار معلمی کرد. او در کنار شغل اصلی‌اش به نوشتن رمان و مقاله‌های متعددی برای روزنامه‌ها ادامه داد. از سال ۱۹۹۹ تصمیم گرفت فقط به نویسندگی بپردازد.

«فرشته‌ساز» که در سال ۲۰۰۵ منتشر شد و به عنوان یکی از ۱۰ کتاب برتر زبان هلندی در ۲۵ سال گذشته انتخاب شده است، رمانی است با ژانر روانشناسی در مورد دانش، مذهب و خرافات، این کتاب پرفروش نامزد جوایز ادبی آکو و لیبریس بوده و جایزه ادبی جغد طلایی را کسب کرده است. رمان «فرشته‌ساز» تاکنون به ۱۴ زبان ترجمه شده و براساس این داستان فیلمی در دست تهیه است. این رمان با اجازه نویسنده و ناشر به فارسی برگردانده شده است.

در قسمتی از این‌کتاب می‌خوانیم:

ویکتور در این شش سال هرگز نه خودنمایی کرده بود و نه طغیان. می‌شد این‌طور بیانش کرد که او در مورد عقایدش به آرامش رسیده بود. به این معنا که دیگر بینش جدیدی به سراغش نیامده بود. کارهای خدا بد بود و کارهای عیسا خوب.
و برای همین عیسا مجازات شده بود. ویکتور با چشم‌های خودش آن را دیده بود. هرکس کار خوب می‌کرد مجازات می‌شد.
در زیارت صومعه تپه کالواری برخ هم آن را در واکنش پدر نوربرت دیده بود که او را از روی صلیب پایین کشیده و یکی دو تا سیلی به او زده بود. مثل اینکه صاعقه‌ای به غرش درآمده بود.
«خدا تو را مجازات خواهد کرد،‌ ویکتور هوپپه!»
شرارت همیشه با خوبی در ستیز بود. دوباره و دوباره.
ویکتور با وجود همه موانع سعی می‌کرد نیکوکار بماند. هنوز هدف او این بود که دکتر شود و تا زمانی که هدفی داشت که می‌توانست برای رسیدن به آن تلاش کند، هیچ‌چیز نمی‌توانست منصرفش کند.
اما او در برابر بدی باید از خودش مراقبت می‌کرد، که همیشه در کمین بود. ویکتور آن را در وجود پدرش احساس می‌کرد. او با بدی آلوده شده بود. به عنوان یک دکتر کارش خوب بود اما به عنوان یک پدر کارهایش بد بود. و این بدی داشت بدتر هم می‌شد.

سامگیس زندی متولد ۱۳۳۹ و مترجم زبان‌های هلندی و دانمارکی است. از این مترجم، پیش‌تر ترجمه رمان «اندوه بلژیک» نوشته هوگو کلاوس در نشر آموت منتشر شده است.

................ هر روز با کتاب ...............

نگاه تاریخی به جوامع اسلامی و تجربه زیسته آنها نشان می‌دهد که آنچه رخ داد با این احکام متفاوت بود. اهل جزیه، در عمل، توانستند پرستشگاه‌های خود را بسازند و به احکام سختگیرانه در لباس توجه چندانی نکنند. همچنین، آنان مناظره‌های بسیاری با متفکران مسلمان داشتند و کتاب‌هایی درباره حقانیت و محاسن آیین خود نوشتند که گرچه تبلیغ رسمی دین نبود، از محدودیت‌های تعیین‌شده فقها فراتر می‌رفت ...
داستان خانواده شش‌نفره اورخانی‌... اورهان، فرزند محبوب پدر است‌ چون در باورهای فردی و اخلاق بیشتر از همه‌ شبیه‌ اوست‌... او نمی‌تواند عاشق‌ شود و بچه‌ داشته‌ باشد. رابطه‌ مادر با او زیاد خوب نیست‌ و از لطف‌ و محبت‌ مادر بهره‌ای ندارد. بخش‌ عمده عشق‌ مادر، از کودکی‌ وقف‌ آیدین‌ می‌شده، باقی‌مانده آن هم‌ به‌ آیدا (تنها دختر) و یوسف‌ (بزرگ‌‌ترین‌ برادر) می‌رسیده است‌. اورهان به‌ ظاهرِ آیدین‌ و اینکه‌ دخترها از او خوش‌شان می‌آید هم‌ غبطه‌ می‌خورد، بنابراین‌ سعی‌ می‌کند از قدرت پدر استفاده کند تا ند ...
پس از ۲۰ سال به موطن­‌شان بر می­‌گردند... خود را از همه چیز بیگانه احساس می‌­کنند. گذشت روزگار در بستر مهاجرت دیار آشنا را هم برای آنها بیگانه ساخته است. ایرنا که که با دل آکنده از غم و غصه برگشته، از دوستانش انتظار دارد که از درد و رنج مهاجرت از او بپرسند، تا او ناگفته‌­هایش را بگوید که در عالم مهاجرت از فرط تنهایی نتوانسته است به کسی بگوید. اما دوستانش دلزده از یک چنین پرسش­‌هایی هستند ...
ما نباید از سوژه مدرن یک اسطوره بسازیم. سوژه مدرن یک آدم معمولی است، مثل همه ما. نه فیلسوف است، نه فرشته، و نه حتی بی‌خرده شیشه و «نایس». دقیقه‌به‌دقیقه می‌شود مچش را گرفت که تو به‌عنوان سوژه با خودت همگن نیستی تا چه رسد به اینکه یکی باشی. مسیرش را هم با آزمون‌وخطا پیدا می‌کند. دانش و جهل دارد، بلدی و نابلدی دارد... سوژه مدرن دنبال «درخورترسازی جهان» است، و نه «درخورسازی» یک‌بار و برای همیشه ...
همه انسان‌ها عناصری از روباه و خارپشت در خود دارند و همین تمثالی از شکافِ انسانیت است. «ما موجودات دوپاره‌ای هستیم و یا باید ناکامل بودن دانشمان را بپذیریم، یا به یقین و حقیقت بچسبیم. از میان ما، تنها بااراده‌ترین‌ها به آنچه روباه می‌داند راضی نخواهند بود و یقینِ خارپشت را رها نخواهند کرد‌»... عظمت خارپشت در این است که محدودیت‌ها را نمی‌پذیرد و به واقعیت تن نمی‌دهد ...